iبا محمد معتمدی به بهانه انتشار آلبوم تازه اش «گاهی سه گاهی»

در موسیقی ایران، انقلاب مخملی رخ داده است

یک بعداز ظهر پاییزی، میزبان محمد معتمدی، خواننده جوان موسیقی سنتی ایران در روزنامه جام‌جم بودیم. او مانند بیشتر خوانندگان موسیقی سنتی، دوره‌ای را به قرائت قرآن مشغول بوده و سپس آواز و موسیقی سنتی و اصیل را تجربه کرده است. هر چند تاکنون تجربه‌های متفاوتی چون اجرای موسیقی تلفیقی هم داشته، اما باز هم در هر فرصتی به سمت آواز ایرانی می‌رود. معتمدی تاکنون با گروه‌های متعددی فعالیت داشته که از جمله آنها می‌توان به خورشید به سرپرستی مجید درخشانی، همنوازان شیدا به سرپرستی محمدرضا لطفی، ارکستر ملی ایران به رهبری فرهاد فخرالدینی و گروه همنوازان مهر که خود وی پایه‌گذار آن است، اشاره کرد. این خواننده همچنین در اپراهای عروسکی بهروز غریب‌پور او را همراهی کرده است و چندی پیش نقش حافظ را در اپرای این شاعر اجرا کرد. معتمدی تاکنون اجراهای متعددی در کشورهای مختلف داشته است. از او درباره دلبستگی‌اش به آواز ایرانی پرسیدیم و به پرسش‌های ما مفصل پاسخ داد. معتمدی از بین رفتن آواز کوچه و بازار را عامل فاصله گرفتن مردم از آواز ایرانی می‌داند و تاکید می‌کند تا 30 سال پیش آواز ایرانی در مجالس عزا و عروسی شنیده می‌شد.
کد خبر: ۵۳۶۳۵۱
در موسیقی ایران، انقلاب مخملی رخ داده است

 

بگذارید از آلبوم تازه‌تان شروع کنیم. چرا نام آلبوم را گذاشتید «گاهی سه گاهی»؟

اسم خوبی نیست؟

بد نیست و شاید همان چیزی باشد که آدم از یک آلبوم آواز ایرانی توقع دارد.

ما این کار را با پویا سرایی شروع کردیم. در پایان چند ماه دنبال اسم گشتیم. اغلب اسم آلبوم را از میان اشعاری که خوانده بودیم پیدا می‌کردیم، اما این بار هر چه گشتیم چیزی پیدا نکردیم. من به این نتیجه رسیدم ما باید اسمی بگذاریم که مضمونی باشد. خواستم ترکیبی بگذارم که سه گاه در آن باشد. همین‌طور که با کلمات بازی می‌کردم، رسیدم به گاهی سه گاهی. وقتی از استاد کابلی هم خواستم روی جلد آلبوم را برایم خوشنویسی کنند بسیار از این نام تعریف کردند.

خوانندگان جوان موسیقی ایرانی بیشتر به خواندن تصنیف‌ها رغبت نشان می‌دهند و با خواندن همین نوع کارهاست که میان مردم جا باز می‌کنند، چون همیشه مردم نسبت به تصنیف بیشتر روی خوش نشان داده‌اند. اگر به کارنامه فعالیت‌های شما طی این سال‌ها نگاهی داشته باشیم با یک موضوع مواجه می‌شویم و آن هم دلبستگی شما به آواز ایرانی است. شاید کمی به موسیقی‌های دیگر سرک‌کشیده و مثلا موسیقی تلفیقی کار کرده باشید، اما دوباره به این سمت بازگشته‌اید. به نظر می‌رسد بر خلاف دیگر فعالان این نوع موسیقی به آواز دلبستگی خاصی دارید. تا چه حد این نظر را درباره کارهایتان می‌پذیرید؟

به نظر من خواننده از قدیم در موسیقی ایرانی با آواز شناخته می‌شده است تا جایی که می‌توان قاطعانه گفت کار اصلی یک خواننده در موسیقی کلاسیک ایرانی، آواز است. اگر بخواهیم نگاه دقیقی به موسیقی ایرانی داشته باشیم باید بگویم خواننده‌ای که فقط تصنیف بخواند، خواننده موسیقی ایرانی نیست.

درباره اقبال مردم نسبت به تصانیف هم با شما هم‌عقیده هستم، اما معتقدم موسیقی آوازی ما اگر به آن استاندارد و زیبایی‌شناسی لازم در اجرا برسد، برای مردم بسیار جذاب و شنیدنی خواهد بود. البته در کنار رعایت این قواعد باید شرایط روز و سلیقه مخاطب را هم لحاظ کند و بشناسد.

یعنی به نظر شما اگر آواز ایرانی به درستی اجرا شود، هنوز هم مخاطب خواهد داشت؟

ببینید ما حدی از زیبایی در آواز را داریم که مربوط به دوران قاجار است. آثار آوازی این دوره واقعا زیبا و دلپذیر است و به قول سعدی می‌توان درباره آواز در این دوره گفت «حد همین است سخندانی و زیبایی را». همان آواز بعد وارد رادیو و کمی متمایزتر می‌شود. این آوازها در دوره خودشان بسیار عالی و در حد استاندارد بوده‌ و مخاطب هم داشته‌اند. اگر در حال حاضر آواز ایرانی مخاطب ندارد مشکل از جای دیگری است.

خب مشکل از کجاست؟

به نظر من در مقوله آواز ما برای مثلا دهه 90 هنوز آوازخوانی را پیدا نکردیم که متناسب با این دهه آواز ارائه کند.

یعنی آواز ایرانی هم به روز شدن می‌خواهد؟ منظورتان این است که هر دهه آواز متناسب با خودش را می‌طلبد؟

بگذارید یک مثال بزنم. شیوه تارنوازی زمان حسینقلی‌خان صفا را که گوش بدهیم پر از تکنیک‌های شلوغ است. از نوازندگان همین خاندان میرزا احمد عبادی است. وقتی می‌بیند شرایط کار تغییر کرده و دوره ضبط استودیویی و رادیویی است، شکل کارش را تغییر می‌دهد و ظرافت‌های تازه‌ای را با ساز ایجاد می‌کند.

وقتی یک هنرمند در کار خود به اجتهاد برسد این توانایی را پیدا می‌کند که مطابق با شرایط روز تعریف جدید ارائه و سبکی ایجاد ‌کند که بعدها به خاطر این که همزمان با ظهور و بروز رسانه‌ای به اسم رادیو بوده، به سبک رادیویی معروف می‌شود.

پس آواز ایرانی در اصل نیازمند سبکی است که متعلق به دهه خاص خودش باشد.

بله. هم اکنون در دوره‌ای هستیم که باید سبکی به‌وجود بیاید. امروزه ما تنها رادیو را نداریم. همه شرایط تاریخی که ما در آن نفس می‌کشیم رسانه هست. کم‌حوصلگی مردم از یک طرف و ظهور و بروز موسیقی‌های مختلف از دیگر سو، شرایطی ایجاد کرده که مخاطب انتظاراتی متفاوت با آنچه در گذشته بوده، داشته باشد. مثلا اگر 30 سال پیش یک خواننده خوب می‌آمد و فقط آواز می‌خواند مخاطب داشت، اما حالا دیگر نمی‌شود چنین کاری انجام داد.

من می‌گویم باید به جایی برسیم که فرمی مناسب با این دهه ارائه کنیم. دنبال فرم گمشده آواز در موسیقی ایرانی هستم که هم صد درصد در چارچوب موسیقی ایرانی باشد و هم صد درصد اطمینان دارم که اگر به این فرم برسیم در جامعه بشدت اقبال عمومی پیدا می‌کند. در ضمن واقعا آواز و اجرای تکنیک‌های آن برای خواننده کار ساده‌ای نیست و آمادگی خیلی بالایی می‌طلبد.

فکر نمی‌کنید مردم همیشه نسبت به تصنیف اقبال بیشتری نشان می‌دهند تا آواز؟

ببینید زمانی بعد از آوازهای درخشان دوران قاجار و کسانی مثل طاهرزاده و زیدی آوازخوانی دوباره به همین روزگاری افتاد که الان افتاده ولی یکدفعه کسانی ظهور کردند مانند ایرج و گلپایگانی که شرایط را عوض کرد. اینها دوباره آواز را آوردند به خانه‌ها و مردم را با آواز آشتی دادند. ما دوباره ایرج و گلپایگانی می‌خواهیم که آواز را از این ورطه نجات دهند، یعنی آواز را اینقدر دلچسب، با احساس، با تکنیک و با محتوا ارائه کنند که مردم دوباره اقبال پیدا کنند.

می‌گویند فهیمه رحیمی خیلی‌ها را با رمان‌های عامه‌پسند کتابخوان کرد. آن آدم کتابخوان شد بعد رفت کتاب عالی خواند. می‌گویند ایرج هم در موسیقی همین کار را کرده است.

مگر می‌شود از همه آدم‌ها انتظار داشت کار سطح بالا گوش دهند. من می‌گویم اصلا موسیقی ما و مردم ما نیازمندند هر کسی در سطح فکری خودش موسیقی گوش کند. این سال‌ها کاری کردیم که درست نبوده و من به نسل قبل خودم این انتقاد را دارم که آنقدر موسیقی ایرانی را فقط در ژانر جدی‌اش پیش برده‌اند که تمام موسیقی‌ها در همین ژانر تولید می‌شوند و مخاطب عادی جامعه نمی‌تواند هیچ کاری مناسب خود بین این موسیقی‌ها پیدا کند.

دقیقا مسأله همین جاست که موسیقی ایرانی در زندگی روزمره مردم خیلی کمرنگ شده است.

بله. اگر کسی دلش بخواهد یک موسیقی ایرانی را به شکل روزمره گوش دهد چنین موسیقی‌ای نداریم. درصورتی که 30، 40 سال پیش در همین مملکت برای عروسی‌ها و عزاها موسیقی ایرانی داشته‌ایم، اما اگر امروزه به یک عروسی برویم موسیقی‌هایی که در دیسکوهای خارجی هست را می‌شنویم. بهتر است بگوییم ما دیگر موسیقی کوچه بازاری ایرانی نداریم.

موسیقی شادی، عزا و کوچه و بازاریمان موسیقی پاپ است. این نقص بزرگی است که دچارش شده‌ایم. وقتی مخاطب ایرانی موسیقی مطابق سلیقه خود را بین کارهایی که اجرا می‌شود، پیدا نکند مسلما جای دیگری دنبال آن می‌گردد. اکنون سیاست‌ها به سمت و سویی رفته که حذف موسیقی کوچه بازاری نوعی موفقیت دانسته می‌شود. فکر می‌کنند موسیقی سنتی، موسیقی فولکلوریک و اصیل ما بدون وجود این موسیقی می‌تواند خیلی موفقیت‌آمیز باشد.

به نظر شما چگونه می‌توان این روند را عوض کرد؟ در شرایط فعلی نمی‌توانیم برای این دهه یک خواننده داشته باشیم که مانند گلپا و ایرج عمل کند؟

باید این حصار را برداریم و بگوییم موسیقی سنتی برای عزا، تولد و... هم است. صرفا برای ساعت 2 بعداز ظهر رادیو نیست که یک چهچهه بزند و مخاطب خوابش ببرد. دیگر موسیقی مردمی که ریشه در موسیقی سنتی‌مان داشته باشد، نداریم. تا 20 سال پیش چه خارج و چه داخل ایران خواننده‌ها موسیقی مردمی‌شان را دستگاهی می‌خواندند. سه گاه و شور و چهارگاه می‌خواندند. الان همان خواننده‌ها هم نمی‌خوانند چون ما این تفکر را در سطح کلان گسترش دادیم و این باعث شده حتی در ارکسترهایمان هم نوازنده ویلون ایرانی نداریم!

حتی در ارکستر ملی؟

بله حتی ارکستر ملی! ما ارکستر ملی داریم و اولین چیزی که از این ارکستر انتظار می‌رود این است که موسیقی ملی‌مان را بزند. موسیقی ملی هم ردیف ماست شور سه گاه است، اما نوازنده‌ای نداریم که بتواند اینها را بزند. مثلا اگر قرار شود تصنیف مرغ سحر را با ارکستر ملی بزنند در گوشه دلکش امکان‌پذیر نیست، چون نوازنده‌ها نمی‌توانند آن را اجرا کنند.

این ارکستر تنها می‌تواند یکسری دستگاه خاص را که قابل انطباق روی سیستم موسیقی غربی باشد، بنوازد. تصور بکنید ارکستر ملی از اجرای آثاری که در دستگاه سه گاه باشد عاجز است! این خنده‌دار است. این یک ضربه است که به موسیقی ما وارد شده و ضربه کمی هم نیست.

جبرانش هم کار سختی است. در وهله اول باید در بعد کلان سیاستگذاری به این موضوع پرداخته شود، چون هنوز با خود موسیقی هم کنار نیامده‌ایم! در واقع این دوگانگی مدیریت و بلاتکلیف بودن موسیقی در این سال‌ها لطمات زیادی به آن زده است.

پس چرا این آسیب‌ها چندان که باید به چشم مسئولان نمی‌آید؟

موسیقی عینی نیست، به همین علت خسارت‌هایش هم عینی نیست. وقتی زلزله می‌آید همه به تکاپو می‌افتند برای این که خسارت هایش عینی است، اما خسارت‌های فرهنگی عینی نیست، کسی آن را احساس نمی‌کند و داریم بتدریج خیلی چیزها را از دست می‌دهیم. بخصوص اگر مدیر فرهنگی خودش به موسیقی آشنا نباشد این خسارت‌ها را احساس نکرده و تصور می‌کند چون موسیقی وجود دارد، سرپا ایستاده است. در صورتی که ما در این سال‌ها به واسطه یکسری سیاستگذاری‌های غلط چیزهایی را از دست داده‌ایم و این خسارت فرهنگی باید بزرگ‌ترین مقوله مورد توجه مدیران در سطح کلان مسائل فرهنگی و تهاجم فرهنگی کشور باشد. بگذارید درباره اوضاع موسیقی ایران یک جمله بگویم، هر چند ممکن است به مذاق خیلی‌ها خوش نیاید یا بعضی‌ها به حرفم بخندند، اما در حال حاضر در موسیقی ما، انقلاب مخملی رخ داده است.

اغراق نمی‌کنید؟

نه، به هیچ‌وجه. چنین دگرگونی‌ای در حال انجام است. ما برای موسیقی هیچ کاری نکرده‌ایم. ابتدایی‌ترین کار... نمی‌دانم حرف هایم را چاپ می‌کنید یا نه، مانده‌ام با خیال راحت حرف بزنم یا نه.

شما با خیال راحت حرف بزنید، اما شاید ما با خیال راحت چاپش نکنیم!

(می‌خندد) یک وقت‌هایی هست که می‌خواهم بروم کاشان. شما هم می‌خواهید بروید. ولی شما مسیر را به اصرار اشتباه می‌روی و از بندرعباس سر در می‌آوری. نشان ندادن ساز در رسانه‌ها ما را به بندرعباس می‌برد. موسیقی اگر فقط موسیقی باشد و برای رفع روزمرگی به‌کار گرفته شود می‌شود لهو و لعب. ولی اگر از نگاه فرهنگی به آن نگاه کنیم می‌شود مهم‌ترین و تاثیرگذارترین حامل فرهنگی، چون حامل فرهنگ است.

هم‌اکنون تمام فرهنگ‌های دنیا از راه موسیقی برای بچه‌های ایرانی قابل مشاهده است. موسیقی رپ از هزار شبکه پخش می‌شود. موسیقی پاپ و... هم همینطور. تنها موسیقی‌ای که بچه‌ها می‌توانند ببینند همین موسیقی ایرانی است. طبیعی است ما در این حالت بخشی از فرهنگمان را از دست می‌دهیم.

شما تابع هر نوع موسیقی‌ای که باشید به طور خودکار تابع همان خط فکری هم می‌شوید. مسئولان فرهنگی اگر می‌خواهند بچه ایرانی با فرهنگ ایرانی بار بیاید باید شرایط را برای انس آنها با موسیقی ایرانی فراهم کنند.

حرف‌های شما جمله‌ای از ابن خلدون را یادم آورد که می‌گوید روند رشد و زوال یک جامعه را می‌توان در روند رشد یا افول موسیقی‌اش بررسی کرد.

به خاطر این که موسیقی بی‌واسطه‌ترین و مستقیم‌ترین چیزی است که بر مغز انسان تاثیر می‌گذارد. یعنی ذهن شما را هدایت می‌کند به آن سمتی که موسیقی خاستگاه فکریش بوده است. مثلا اگر موسیقی ایرانی خاستگاه فکریش فلسفه و عرفان ایرانی است و در واقع جهان‌بینی اصیل شرقی است موسیقی خاصیت متافیزیکی خیلی عجیبی دارد که آدم‌ها را شکل خودش می‌کند. به همین دلیل همیشه وقتی می‌خواهند یک ایدئولوژی را مثلا نماز را برای بچه‌ها نهادینه کنند برایش یک سرود قشنگ می‌سازند، چون موسیقی تاثیرگذارترین پدیده بر مغز انسان است.

اشاره کردید موسیقی می‌تواند بهترین حامل فرهنگی باشد مثل نفت. ناظم حکمت می‌گوید ترجمه شعر مثل کشتن قناری است برای خوردن گوشتش، یعنی اینقدر کار پوچی است. وقتی شعر را ترجمه می‌کنیم چیزی نمی‌ماند مثل همان کشتن قناری زیبا... در موسیقی این دیدگاه وجود ندارد. موسیقی را زبان بین‌المللی می‌دانند، ولی جنس موسیقی شما صرفا آوا و موسیقی نیست. بالاخره یک شعر به آن وصل است. مخاطب شما در دیگر کشورها با این موضوع چه برخوردی داشته است؟ نگاهش یک نگاه زیباشناسانه صرف بوده یا جرقه‌های دیگری دیده‌اید؟

همان جا در پایان یکی از کنسرت‌ها با بچه‌ها نشستیم درباره این موضوع بحث کردیم. به دوستان گفتم در یک کنسرت اروپایی احساس کردم اینها شعرهای مرا بیشتر از ایران فهمیدند. در کشورمان کسی زیاد به شعرها دقت نمی‌کند. مخصوصا اگر شعر کمی عمیق باشد اصلا حوصله این را ندارد که ذهنش را درگیر کند. در اصل ذهن‌ها کمی تنبل شده است. به همین سبب من اعتقاد دارم موسیقی من را بهتر می‌فهمند چون درگیر الفاظ نیستند، کاملا به جریان موسیقی دل می‌دهند و تحت تاثیر فضای خود موسیقی قرار می‌گیرند.

این کاری است که موسیقی هند توانسته انجام دهد، اما ما هنوز نتوانسته‌ایم.

تصور ما از هند یک کشور کثیف و به هم ریخته است، اما موسیقی هند در دنیا تصوری ایجاد کرده است که مردم اروپا و آمریکا تور هند می‌گذارند و می‌روند می‌نشینند تا موسیقی هندی ببینند. عاشق فرهنگ این مملکت شده‌اند و کثیفی خیابان‌هایش به چشم نمی‌آید. موسیقی و هنر سینمایی هند در دنیا این کار را کرده آن وقت ما مملکت به این زیبایی با مردمان با فرهنگ، تمیز و مرتب داریم نتوانسته‌ایم کاری کنیم و اروپایی‌ها فکر می‌کنند ایران عقب‌افتاده‌تر از هند است. می‌گویند مگر شما موسیقی دارید؟! بعد از مواجهه با موسیقی ایرانی، تعجب می‌کنند و می‌گویند موسیقی ایران خاص است. شبیه آن را نشنیده‌ایم. نه شبیه موسیقی عربی است نه ترکی، نه غربی و... .

چون هر دولتی که در ایران روی کار آمده از موسیقی سنتی دفاع کرده است. به نوعی می‌توان گفت موسیقی سنتی همیشه ویترین همه دولت‌ها بوده است.

بله اما بیشتر ویترین بوده است... مثلا چند ماه پیش اجلاس سران غیرمتعهدها بود. چقدر به تهران رسیدگی شد. چون قرار بود تاثیرگذارترین افراد هر کشوری درباره کشورمان نظر بدهند، اما همین رویکرد را درباره برگزاری کنسرت‌های موسیقی در هفته‌های فرهنگی کشورمان در دیگر کشورها نداشته‌ایم. می‌توان گفت از این لحاظ ضعیف‌تر از همه کشورها عمل کرده‌ایم. در این شرایط موسیقیدان‌های خوب را اعزام نکرده‌ایم و موسیقی‌های بی‌جان را معرفی کرده‌ایم.

کسانی را نمی‌فرستیم که شایستگی این را داشته باشند که سفیر موسیقی ایران در جهان باشند. بعد می‌گویند خب موسیقی‌ اینها حدش همین است. موسیقی ما رسانه ندارد شما بروید به مردم بگویید مایکل جکسون را می‌شناسی می‌گویند بله. ولی لطفی و علیزاده را می‌شناسی، می‌بینی زیاد نمی‌شناسد... ما موسیقی اصیل ایرانی را که هم ثروت ملی و هم میراث ملی‌مان است ارائه نکرده‌ایم. خوب از آن استفاده نکرده‌ایم که هیچ، آن را مشمول خسارت هم کرده‌ایم.

البته یک نکته را هم بگویم مثلا در برخی مناطق و مراکز خرید تهران تا چند سال پیش برخی جوانان گیتار دستشان بود. در اصل یک جور مد بود، اما در حال حاضر بیشتر تار و سه‌تار می‌بینیم. به نظر شما نسل بین 20 تا 30 سال در حال بازگشت به موسیقی سنتی است؟

این موضوع تنها محدود به موسیقی نیست و در همه مقوله‌ها دیده می‌شود. بشر امروز نیاز به بازگشت را حس می‌کند. برخی کشورها خیلی تجربه‌ها را زودتر از ما انجام داده‌اند. ما علاقه ذاتی داریم که از تجربه دیگران استفاده نکنیم و خودمان همه چیز را تجربه کنیم. خسارت‌هایش را هم بپردازیم. اگر به کشورهای مدرن و پیشرفته بروید، می‌بینید مقداری از این تکنولوژی دلزده شدند و به سمت هنرهای اصیل‌ترشان برگشته‌اند، چون درک کرده‌اند این نگاه ریشه در زیبایی‌شناختی دارد و از نگاه پوچ‌گرایانه به هنر فاصله گرفته‌اند. بگذارید یک مثال عینی خارج از موسیقی بزنم. در حال حاضر فروشگاه‌هایی که لباس‌هایی با الیاف طبیعی و طراحی‌های قدیمی دارند مورد استقبال مردم قرار گرفته‌اند.

من خودم سال گذشته به این نتیجه رسیدم که نمی‌توانم در تهران زندگی کنم و به قمصر برگشتم. هم اکنون بخش عمده‌ای از هنرمندان از تهران رفته‌اند. یعنی به نوعی بازگشت شروع شده است، اما باید کارهایی انجام دهیم که خسارت بیشتری نپردازیم. چون هر چه ما تعلل کنیم ضرر و زیان بیشتری دارد. این را هم بگویم که به نظرم بهترین وسیله تاثیرگذار روی توده‌ها رسانه است. ما باید از طریق رسانه حرف‌هایی را که نیاز است به مردم منتقل کنیم.

بسیاری می‌گویند موسیقی ایرانی نیازمند نوآوری است. تا چه حد به تغییر در ساختار موسیقی ایرانی معتقد هستید؟

اول باید تعریفمان را از تغییر مشخص کنیم. این که از موسیقی یک مملکت دیگر خوشمان بیاید و آن را با تار و سه‌تار و نی بزنیم که نشد تغییر! موسیقی هند و فلامنکو را با تار و سنتور زدن نمی‌شود نوآوری! این خودش کهنه‌آوری است. ما ده‌ها نفر مثل حسین علیزاده داشته‌ایم که کاری نو و منطبق با موسیقی ایرانی انجام داده‌اند. کارشان در چارچوب موسیقی ایرانی بوده و حتی بنیانگذار یک مکتب هنری هم شده‌اند. نوآوری ما همیشه در سطح بوده و به پوسته کار می‌ماند. تعریفمان از نوآوری شده چیزی شبیه به این که موتور پژو روی بدنه پراید سوار می‌کنند و ما ذوق هم می‌کنیم!

در بخشی از صحبت‌هایتان گفتید باید از طریق رسانه‌ها آنچه لازم است را به مردم منتقل کنیم. اجازه بدهید کمی هم درباره نقش مردم حرف بزنیم. به نظر شما چرا مردم ما حاضر نیستند برای موسیقی هزینه کنند؟

مردم ما هنوز یاد نگرفته‌اند برای آلبوم موسیقی پولی پرداخت کنند، با این که موسیقی را بسیار دوست دارند. هنوز به جایی نرسیده‌ایم که موسیقی جای مهمی در زندگی ما داشته باشد. سبد کالای فرهنگی که مسئولان از آن حرف می‌زنند در هیچ خانه‌ای وجود ندارد. همین یک مشکل فرهنگی است. ما مدعی هستیم کشوری فرهنگی با ایدئولوژی الهی و عرفانی داریم، اما در عرصه فرهنگی هیچ یک از کارهای هنری و فرهنگی به عنوان شغل شناخته نمی‌شود. شغل شما چیست؟ محقق، مترجم، شاعر؛ اینها به عنوان شغل پذیرفته شده نیست.

من موزیسین هستم شغل که نیست هیچ، طردت هم می‌کنند. همین می‌شود که پردرآمدترین شغل در کشور ما می‌شود مواد غذایی. آن وقت کار فرهنگی را می‌گویند دورش نروید که بدبختی می‌آورد. یکی از هم‌سن و سال‌های من وارد کار خرید و فروش سوسیس شد، هفته‌ای یک مقدار سوسیس می‌آورد و می‌فروخت، در حال حاضر تاجر مواد پروتئینی در ایران است! اما ما در نیازهای اصلی زندگی‌مان مانده‌ایم.

ما ایدئولوژی‌ کشور آمریکا را قبول نداریم، اما آنجا کسی یک رمان موفق بنویسد زندگی‌اش تامین است. آلبوم موفق منتشر کند تا آخر عمر می‌تواند با همان زندگی کند. در کشور ما افراد تاثیرگذار زیاد هستند، اما زندگی‌شان تامین نیست. همین نشان می‌دهد هنوز مقولات فرهنگی جایگاهی ندارد و این به مرور نیازش احساس می‌شود.

بسیاری از خوانندگان خودشان اثرشان را روی سایت‌ها قرار می‌دهند تا مردم دانلود کنند. فکر نمی‌کنید خود هنرمندان موسیقی هم مقصر هستند؟

در کشور ما عمر مفید فروش اثر موسیقی یک هفته است و بعد از آن شنیده نمی‌شود. باور کنید اگر مردم بدانند این کارها چگونه ضبط می‌شود دیگر رویشان نمی‌شود آن را دانلود کنند. اگر یک بار ببینند نه تنها دانلود نمی‌کنند بلکه می‌گویند پولی که می‌پردازیم کم است. باور کنید اگر عشق به هنر نداشته باشیم اصلا نمی‌توانیم هیچ کاری انجام دهیم، از بس دشوار است!

نگاهی به تاثیر فوتبال و موسیقی بر جامعه بیندازید و آنها را با هم مقایسه کنید. سرمایه‌گذاری فوتبال زیاد است. تا حدی که می‌توان با قاطعیت گفت تمام مضراب‌هایی که یک استاد موسیقی می‌زند و کار فرهنگی می‌کند قیمتش با یک شوت فوتبالیست به توپ یکی درمی‌آید! به نظرم این خارج از انصاف است ما هم که مدعی سیستم فرهنگی و نظام فرهنگ‌مدار هستیم از موسیقی حمایت که نکرده‌ایم هیچ، چوب لای چرخش هم گذاشته‌ایم.

البته این مقایسه سال‌هاست بین فوتبال و سایر هنرها انجام می‌شود و خیلی قابل پذیرش هم نیست.

بله! سال‌هاست انجام می‌شود چون هیچ ترتیب اثری داده نشده است. اتفاقا تلخی ماجرا در همین است که حرف تازه‌ای نیست، 20 سال است که گفته شده و کسی نشنیده...

خیلی از بحث اولیه‌مان دور شده‌ایم. بگذارید راهکارهای شما را برای آشتی مردم با آواز ایرانی بشنویم.

موسیقی ایرانی که سال‌هاست تولید می‌شود، متناسب با سطح شنیداری جامعه نیست. توده مردم با موسیقی جدی ارتباط نمی‌گیرند و در این شرایط متاسفانه موسیقی مردمی را هم حذف کردیم. بهتر است در نگاهمان به موسیقی بازنگری داشته باشیم.

هنرمند نباید از مردم توقع داشته باشد مثل او فکر کند و ما از یک طرف می‌گوییم جامعه با موسیقی ارتباط نمی‌گیرد، از طرف دیگر کارمان را ارائه نمی‌دهیم. فکر می‌کنم باید همه اینها را از ابتدا بررسی کنیم و به تعریف درستی از آنها برسیم.

خود شما به عنوان یک خواننده موسیقی ایرانی حاضرید چه تغییراتی در کارهایتان انجام دهید تا مخاطبان را به سمت موسیقی ایرانی جلب کنید؟

سعی دارم در کنار حفظ اصالت موسیقی ایرانی سلیقه مردم عام را هم در نظر بگیرم. تازگی‌ها دارم به پخش گسترده سوپرمارکتی هم فکر می‌کنم، به نظرم بهتر است همه موزیسین‌ها به این عرصه وارد شوند.

فکر نمی‌کنید ورود آواز ایرانی به سوپرمارکت‌ها نوعی ریسک باشد و حتی از جانب موزیسین‌ها هم برخورد خوبی با آن نشود؟

خودم را برای این ریسک آماده کرده‌ام و همه بدنامی‌هایش را می‌پذیرم. ما چیزهایی را بت کردیم که اگر واکاوی کنیم، پوچ است. نمونه‌اش تیتراژ خواندن برای سریال‌هاست، زمانی فکر می‌کردم تنزل است، اما فکرش را که می‌کنم نمی‌فهمم چرا چنین طرز فکری داشته‌ام. چون از همین طریق می‌توان بهترین ارتباط را با مردم برقرار کرد.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها