گفت‌وگو با یک زن هنرمند خانه‌دار که مرهم روی زخم بناهای قدیمی می‌گذارد

زهرا اسماعیلی:‌ از کشک و بادمجان، تابلویی می‌سازم اشتهابرانگیز!

فرنوش جنتی: گل‌ها هم مثل ما آدم‌ها به توجه نیاز دارند

زن گلفروشی که تمام دنیایش را با «گل» پر کرده است

جام جم سرا- «دنیای من همین است. همین گل‌ها، همین هر روز به مغازه آمدن و دیدن مردم باسلیقه که برای خرید گل به مغازه من می‌آیند. همین دیدن ذوق و شوق مردم از رنگ و آرایش گل‌ها، همین مغازه کوچک گل‌فروشی و مشتری‌های همیشگی و جدید است، همین بحث و گفت‌وگوی شیرینی که هر روز درباره گل با هنرجوهایم داریم». اینها را فرنوش جنتی می‌گوید.
کد خبر: ۷۸۳۰۷۴
زن گلفروشی که تمام دنیایش را با «گل» پر کرده است

او ادامه می‌دهد: دنیای من همین همنشینی با رز و ارکیده و آنتریوم است. دنیای من چیدن ویترین نوروز است، سبزه و سنبل و لاله. این دنیای دوست‌داشتنی من است»
او گل‌فروشی است که بالاخره رؤیاهای کودکی‌اش را به واقعیت تبدیل کرد. حرف‌هاییش را در این باره بخوانید:


خیلی دوست داشتم دانشگاه کشاورزی و باغبانی بخوانم اما متأسفانه آن زمان فقط یک دانشکده کشاورزی بود که آن هم در کرج بود و من نمی‌توانستم به کرج بروم. اما این علاقه و آرزو همیشه با من بود. بعد از این که ازدواج کردم در سفری که با همسرم به فرانسه و انگلیس داشتم متوجه شدم یکسری کلاس‌های گل‌آرایی و آشنایی با گل برگزار می‌شود. علاقه شخصی‌ام بود. اصلاً قصدم کار یا درآمد نبود. فقط دلم می‌خواست آرزوهای بچگی‌ام را واقعی کنم. آن جا دوره‌ها را گذراندم و وقتی برگشتم ایران در خانه خودم و برای دل خودم گل‌ها را آنطور که دلم می‌خواست طراحی می‌کردم. تا اینکه توجه دوستان و فامیل جلب شد و از من خواستند به آنها هم آموزش بدهم.
کم‌کم از 6-5 نفر دوست و دخترعمه و دخترخاله و فامیل نزدیک تعداد کسانی که دلشان می‌خواست کار را یاد بگیرند به 60 نفر رسید. من هم مجبور شدم یک جایی را برای آموزش در نظر بگیرم. سال 80 بود که آموزشگاه گل‌آرایی را راه انداختیم. از سال 84 و با تشویق همان افرادی که برای آموزش می‌آمدند گل‌فروشی‌ام را تأسیس کردم. 5 روز هفته از صبح تا شب کلاس گل‌آرایی داشتم در آن زمان اصلاً آموزشگاه گل‌آرایی وجود نداشت.


گل و آب
سال 84 که گل‌فروشی‌ام را راه انداختم فکر نمی‌کردم که این قدر از کارم استقبال شود. گل و آب و ظرف را وارد گل فروشی سنتی کردم. آن موقع فقط گل را به صورت سنتی دسته گل و سبد می‌فروختند. اما من گل را با میوه و پارچه و مروارید و صدف و ظرف آب و هر چیز دیگری که در طبیعت بود و کنار گل زیبا می‌نشست، ترکیب می‌کردم. مردم هم نوآوری را دوست داشتند خیلی زود شناخته شدم و تا سطح گل‌فروش‌های باتجربه بالا آمدم.


گل‌فروشی زنانه
وقتی می‌‌خواستم نخستین گل‌فروشی‌ام را راه بیندازم خیلی‌ها می‌گفتند کار سختی است، مردانه است و یک زن نمی‌تواند از پس آن بربیاید. می‌گفتند باید صبح زود به بازار گل بروی در سرمای زمستان، خرید، نگه داشتن گل‌ها، مغازه داری، کارگر داشتن و... می‌گفتند نمی‌توانی این کار را نکن سرمایه‌ات را از دست می‌دهی و پشیمان می‌شوی. اما من دلم می‌خواست گل‌فروشی خودم را داشته باشم. دلم می‌خواست آنجا گل‌ها را تزئین کنم و با مردم در ارتباط باشم. همیشه آرزو داشتم یک مغازه گل‌فروشی با گل‌های مورد علاقه‌ام داشته باشم.

خیلی دوست دارم این فرهنگ گل هدیه دادن جا بیفتد. گل هدیه دادن که بهانه نمی‌خواهد

برای همین کوتاه نیامدم. بله کار سختی است. آن روزهای اول باید برای خرید گل به بازار می‌رفتم. نصف شب راه می‌افتادم تا گل‌های خوب را نبرند. در برف و باران مجبور بودم راه بیفتم و بروم سمت بازار. اما هر کاری سختی دارد. مگر کار راحت هم داریم. بالاخره باید زحمت کشید تا موفق شد. من هم همه این کارها را کردم. البته حالا کار راحت‌تر شده. حالا شرکت‌های گل، گل را با ماشین یخچال‌دار تا درمغازه‌ات می‌آورند. ما سختی‌هایمان را کشیدیم.


آرامش گلی
کار با گل مرا خیلی آرام کرده. گل همین است حتی اگر روحیه ناآرامی داشته باشید ناخودآگاه وقتی با گل زندگی می‌کنید، آرام می‌شوید. تا امروز حدود 500 هنرجوی گل‌آرایی و نگهداری از گل داشته‌ام. زن‌های مختلف با روحیه و شغل‌های مختلف. خانم‌های جراح برای آموزش می‌آمدند و می‌گفتند بعد از یک روز جراحی سخت فقط کار با گل و آرایش آن آراممان می‌کند. کار با گل آدم را آرام و آسوده می‌کند، کم کم این آرامش وارد زندگی می‌شود. بچه‌های من با گل بزرگ شده‌اند. همیشه حواسشان به گل‌ها هست. گاهی از کار خسته شده‌ام، دلم نمی‌خواهد با خودم گل به خانه ببرم. دخترم بلافاصله وقتی می‌بیند گل نیاورده‌ام می‌رود و از یک گل‌فروشی دیگر گل می‌خرد و به خانه می‌آورد می‌گوید هیچ وقت نباید بدون گل به خانه بیایی. از کودکی به گل عادت کرده‌اند، بخشی از زندگی‌شان شده. تأثیرش روی زندگی شخصی‌ام هم خیلی زیاد بوده. آنقدر که اگر غلو نباشد من از گل‌ها زندگی‌کردن را یاد می‌گیرم.
گل‌ها مهربانی و توجه می‌خواهند. آنقدر که به توجه نیاز دارند به نور و آب نیاز ندارند درست مثل ما آدم‌ها. ما با محبت زنده‌ایم. همان‌طور که یک گلدان را به خانه می‌بریم و به آن آب می‌دهیم با گل حرف می‌زنیم باید با بقیه هم همین طور باشیم. شاید من خیلی احساساتی هستم و زیاده‌روی می‌کنم. اما من که چیزهای زیادی از گل‌ها یاد گرفته‌ام.


رؤیای واقعی
من آدم قانعی هستم حالا به اطمینان می‌توانم بگویم که به همه رؤیاها و آرزوهایم رسیده‌ام. رؤیای من همیشه همین بود. از کودکی و از زمانی که می‌خواستم به دانشگاه بروم همیشه گوشه ذهنم به گل‌فروشی فکر می‌کردم. به یک مغازه پر از گل. به حرف زدن با مشتری درباره گل و نگه داشتن از گل. من برای این کار خیلی سختی کشیدم. خیلی‌ها مخالف بودند و می‌گفتند نمی‌توانی، اما من باید رؤیایم را واقعی می‌کردم که کردم. حالا هم کلی ذوق دارم از این کارم. من هر روز با مردم صحبت می‌کنم. درباره گل‌ها این که کدام گل را ببرند یا کدام گل به شخصیت‌شان می‌خورد. دیگر از زندگی چه می‌خواهم.


لطفاً گل بیاورید
یک تخته سفید کنار در ورودی گل‌فروشی نصب کرده‌ام و هر روز روی آن شعر و جمله‌های ناب مربوط به گل را می‌نویسم. بیشتر اوقات روی آن می‌نویسم لطفاً برای گل خریدن دنبال بهانه نباشید. من خیلی دوست دارم این فرهنگ گل هدیه دادن جا بیفتد. گل هدیه دادن که بهانه نمی‌خواهد که در سال فقط برای روز تولد یا سالگرد ازدواج به هم گل بدهیم. باید به هر مناسبتی به هم گل بدهیم. سر راه برای همکارمان گل بخریم. برای مادر، خواهر، پدر، برادر و همسرمان گل بخریم. وقتی دنبال فرزندمان به مدرسه‌اش می‌رویم برایش یک شاخه گل بخریم.
خیلی از دوستان و فامیل وقتی به خانه من می‌آیند می‌گویند نمی‌دانیم برای تو چه کادویی بخریم. من می‌گویم گل. می‌گویم باور کنید گل مرا خیلی خوشحال می‌کند. هیچ وقت هم برایم تکراری نمی‌شود. یک دنیا احساس پشت یک شاخه گل نهفته است.


تمام وقت گلبانی
این کار هر روز 8 تا 10 ساعت از وقت مرا می‌گیرد. حتی اگر در مغازه نباشم پای تلفن باید با مشتری‌ها صحبت کنم، سفارش گل بدهم و... روزهایی هم که در مغازه هستم اول از گل‌های شاخه‌ای شروع می‌کنم. آب گل‌ها را عوض می‌کنم و ظرفشان را تمیز می‌کنم. بعد به گل‌های گلدانی می‌رسم، گل‌های پژمرده را جدا می‌کنم. بعد هم باید به سفارش مشتری‌ها برسیم.
بعضی از مشتری‌ها فقط باید کار را از من تحویل بگیرند. اگر خودم نباشم به من زنگ می‌زنند و می‌گویند باید خودت بیایی و روبان گل را خودت بزنی. حالا کار تمام وقت من گل‌آرایی و گل‌فروشی و نگهداری از گل است. کاری که هر روز صبح که از خواب بیدار می‌شوم با شوق و انگیزه به سراغش می‌روم و کارم را شروع می‌کنم. (اکرم احمدی/ایران)

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۱ انتشار یافته: ۲
پروانه صادقی
-
۰۹:۳۸ - ۱۳۹۵/۰۷/۳۰
۱
۰
سلام كجا میتونم در كلاسهای این خانم شركت كنم وهزینه اموزش چقدر است
معصومه
Iran, Islamic Republic of
۱۵:۳۶ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۸
عالی بود ثبت نام
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها