آرزو‌ها و تجربه‌های اولین قهرمان و مربی موتورکراس بانوان در ایران

گپی با زنان موتورسوار ایرانی: نورا نراقی و شهرزاد نظیفی [عکس]

جام جم سرا:‌ یک ضرب‌المثل چینی می‌گوید: «مردی که کوه را از میان برداشت، کسی بود که شروع به برداشتن سنگریزه‌ها کرد». مریم مرد نیست، دختری است که سختی‌ها را مثل تکه‌های سنگ خرد می‌کند و از آن قله‌ای برای آرزوهایش می‌سازد. کسی که با تکه‌های سنگ، پازل زندگیش را کامل می‌کند.
کد خبر: ۷۶۸۵۷۹
دختر ۲۰ ساله سنگ‌تراش: من عاشق سنگم!

پلاستیک را روی سنگی که زیر دستش قرار گرفته، می‌گذارد. توری‌های سفید را روی آن می‌کشد، چسب را با قلمو روی توری پهن می‌کند و سنگ‌های خرد شده را مثل تکه‌های پازل با دقت روی صفحه می‌چیند. قالب‌ها را به صورت منظم در قفسه می‌گذارد و سنگ‌های تزیینی آماده شده روز قبل را در کارتن‌ها بسته بندی می‌کند.

سرش پایین است و تمام حواسش جمع چسابندن تکه سنگ‌ها. رنگ شیری مانتو و مقنعه‌اش شبیه سنگ‌هایی است که آخرین مرحله ظریف‌کاری را طی می‌کنند. خاک‌های روی لباس‌ها و اطرافش را جزئی از کارش می‌بیند یا اصلا نمی‌بیند. ساعت دیواری که رویش پلاستیک کشیده‌اند تنها وسیله‌ای است که خاکی نیست. میز کارش خیلی شلوغ به نظر می‌رسد، تکه‌های سنگ در اندازه‌های متفاوت، چند جعبه چسب و قالب‌های مختلف که روی هم چیده‌اند دکور نامنظم میزش را تشکیل می‌دهند. کارهایی که آماده کرده و سنگ‌های برش داده شده‌ای که باید خشک شوند را روی قفسه‌ پشت سرش کنار هم چیده است. یک شعله گاز هم نزدیک قفسه دیده می‌شود. می‌گویند برای خشک کردن سنگ‌ها از آن استفاده می‌کنند. سرت را که می‌چرخانی، اولین چیزی که می‌بینی، جعبه‌های پر از تکه سنگ‌های برش داده شده است که در گوشه اتاق بیست متری قرار گرفته‌اند.

دیدن دختری در یک کارگاه سنگ‌تراشی عجیب است. قبل از رسیدن انتظار دیدن چند زن جا افتاده را داشتم اما حالا با مریم ۲۰ ساله که مشغول چیدن سنگ‌هاست مواجه شده‌ام. او غرق کار است و وقتی صاحبکارش صدایش می کند، تازه متوجه ما می‌شود.


عاشق سنگ‌ها هستم

موقع حرف زدن مدام می‌خندد و تیکه‌های بامزه چاشنی کلامش می کند. وقتی از نحوه کارش می پرسم، هیجان خاصی در صدایش موج می زند. معلوم است که کاملا به کارش اشراف دارد و با همان دقتی که کار می کند، درمورد کارش توضیح می دهد.
می گوید: « کار که زیاد باشد، خودم می‌روم پای دستگاه فرز و سنگ‌ها را خرد می‌کنم.»
با خنده ادامه می‌ دهد:« اگر دوست دارید، پای دستگاه بایستید تا کار کردنم را ببینید.»
در همین زمان، مادرش وارد اتاق می شود. خانم چادری، بسیار خوش برخورد و مهربانی که مثل مریم خیلی هم خوش صحبت است. مادر به محض ورود برایمان تعریف می‌کند که قبل از کار در این سنگ تراشی در یک کارگاه دیگر کار کرده است: «وقتی مریم همراه من آمد، گفت که دوست دارد خودش روی دستگاه کار کند اما من و صاحبکار به او می‌گفتیم که سنگ تراشی کار مردهاست. وقتی کار روی دستگاه را شروع کرد، صاحبکارمان گفت که بعد از سی سال کار با سنگ، اولین‌بار است که می‌بیند، یک زن روی دستگاه فرز (سنگ خردکن) کار می‌کند.»

مریم وسط حرف‌های مادرش با ذوق می‌گوید: «من از یک مرد افغانی کار با دستگاه را یاد گرفتم. وقتی به صاحبکارم می‌گفتم سنگ‌هایی که می‌چسبانم را خودم می‌خواهم خرد کنم. می گفت برایت سخت است، نمی‌توانی، کار مردهاست، ببین مردها فقط این کار را انجام می‌دهند اما من از مرد افغانی که کار خردکردن سنگ‌ها را انجام می‌داد، خواستم که کار را به من یاد دهد. بعد از چند روز که مادر و صاحبکار فهمیدند که کار را یاد گرفته ام، تشویقم کردند و از آن زمان مادرم هم با من روی دستگاه کار می‌کند.»

مریم و مادرش هر دو کارشان را دوست دارند. حاضر نیستند کار دیگری انجام دهند. مریم معتقد است سختی کار با دستگاه فقط در زمستان است، وقتی هوا سرد می‌شود، آب دستگاه خیلی خیلی سرد است. مادر دستهایش را نشانم می دهد که به خاطر حساسیت قرمز شده‌اند.

مریم حاضر نیست پشت میز کار کند و یا منشی شود. او عاشق کارش است و می‌خواهد در کارش موفق باشد. او بهترین روزهای زندگیش را روزهایی می‌داند که کارش زیاد باشد. او عید را نه به خاطر خرید لباس و مهمانی بلکه به خاطر سفارش‌های فراوانی که به دستشان می رسد، دوست دارد. هرچند باید تا ۱۲ شب در کارگاه بماند.

آنطور که می‌گوید، فقط یک بار کارش را عوض کرده: «به خاطر اینکه کارش خیلی راحت بود، دوام نیاوردم و نتوانستم دور بودن از کارم (سنگ‌تراشی) را تحمل کنم. مطمئنم که هیچ کاری را به اندازه سنگبری دوست ندارم.»

می‌رود پشت دستگاه تا سنگ‌ها را خرد کند. پیشبند آبی برایش بلند است. وقتی عکاس، عکس می‌گیرد با خنده به مادر و صاحبکارش می‌گوید: «حتما باید پیشبند داشته باشم؟»
ابروهایش را بالا می برد و با طنازی می‌گوید: «عکس‌هایم خراب می‌شوند.»
خنده‌هایش واقعا جذاب است. فکر می‌کنم این همه انرژی در وجودش از علاقه به کارش نشات می‌گیرد. وقتی سنگ‌ها را برش می زند، تمام حواسش به کارش است.
صاحبکار مریم ویژگی خاص او را جدیت و دقت در زندگی و کارش می داند. شاید به دلیل سختی‌ها و خطرات کار است. تیغه تیز دستگاه فرز با کوچک‌ترین بی‌احتیاطی می‌تواند باعث قطع انگشت شود.

مریم چنان به مادرش حس اعتماد داده که مادر وقتی نگرانی مرا می‌بیند، با آرامش می‌گوید که جای نگرانی نیست: «اتفاقی نمی افتد، اگر حواس کسی نباشد خطرناک است ولی برای ما اتفاقی نمی افتد.»


سنگ‌های رویایی

وقتی از مریم درباره آینده‌اش، رویاهایش و آرزوهایش می‌پرسم. مرا می برد به سوی جعبه‌های بسته‌بندی شده سنگ‌های تزئینی که در کنار دیوار کارگاه چیده شده اند: «۱۱ سال پیش پدرم فوت کرد، من اول دبیرستان مجبور شدم درسم را ول کنم. پا به پای مادرم کار کردم، کاری که دوست دارم و خودم انتخاب کردم. وقتی می خواستم پشت دستگاه کار کنم، گفتند که کار مردانه است. هنوز هم می گویند، ولی من دوست داشتم تکه سنگ‌هایی که کنار هم می‌چینم را خودم برش بزنم و این کار را کردم. الان وضعیت کار بهتر شده، تقریبا همه کارهای سنگ‌های تزئینی را خودم انجام می‌دهم، از سنگ‌بری تا چسباندن؛ در این کار متخصص شده‌ام، طوری که صاحبکارم، نظرات مرا می‌پرسد، پیشنهاداتم را عملی می‌کند و نتیجه خوبی هم می‌گیرد. من دوست دارم خودم کارگاه سنگ بری بزنم اما در کارگاه من، هم مردها کار می‌کنند و هم زن‌ها. البته بیشتر از زن‌ها و دخترها استفاده می‌کنم. چون با سلیقه‌ترند و می‌توانند با خلاقیت طراحی کنند.به نظر من هر کس که مهارت و علاقه داشته باشد، می‌تواند روی دستگاه یا هر قسمت دیگر کار کند.»

با دست سمت سنگ‌های تزئینی بسته بندی شده اشاره می‌کند و می‌گوید: «این‌ها جنس‌های انبار است. من در کارگاه خودم، همیشه دوبرابر سفارشم انبار می‌کنم تا چند برابر سود داشته باشم. بیشتر کار می‌کنم و بیشتر تولید می‌کنم و همیشه بیشتر از سفارشم در انبار جنس خواهم داشت.»

می‌پرسم اگر فرصتی برای ادامه تحصیل داشته باشی درست را ادامه می‌دهی؟ جواب می‌دهد: «علاقه‌ای به ادامه تحصیل ندارم ولی در اولین فرصت می‌خواهم بروم کلاس زبان.»

نگاهی به وانت آبی رنگی که کنارش پارک شده، می‌اندازد. لبخندی گوشه لبش می‌نشیند: «البته فعلا باید پولهایم را جمع کنم تا خودم وانت بخرم و کارهایی که خودم انجام می دهم را به مشتری‌ها برسانم.»

وقتی از آرزوهایش حرف می زند، چشمهایش برق خاصی دارند، برقی که تو را مطمئن می‌کند این دختر روزی به تمام خواسته‌هایش می‌رسد. (لیلا یوسف مدد/برنا)

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۲
مرضیه
Iran, Islamic Republic of
۰۸:۳۹ - ۱۳۹۳/۱۱/۲۰
۰
۰
سلام خواهرم، اتفاقا شما با سوادی و علم و تجربه و تخصصت با بهترین مدارك از دانشگاه های معتبر برابری میكند.موفق باشی.
اای
Iran, Islamic Republic of
۱۵:۵۱ - ۱۳۹۳/۱۱/۲۱
۰
۰
توازهمه مردهامردتری تبریك
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها