نگاهش در محوطه میچرخد،چشمهایش لابلای قدونیم‌قدهای بازیگوش پیچ‌وتاب میخورد، لبخند میزند، اخم میکند،حتی گاهی از پشت نرده‌های فلزی به هیجان می‌آید و وقتی یکی از بچه ها حین بازی پایش سر میخورد، دلش هری میریزد ولی ما همان تصورات قدیم را درباره «نامادری» یا «ناپدری» داریم و قانع نشده‌ایم!
کد خبر: ۵۴۳۸۳۹

قانع نمی شویم، زیربار نمی رویم، مگر ممکن است، کودک دیگری را پدری یا مادری کنیم اصلا لذت مادر شدن به طی دوران بارداری است، زیبایی پدر بودن به این است که مطمئن باشی این کودک از خون توست. می گویند:« عذاب وجدان دارد اگر روزی از سر بی حوصلگی نهیبی به فرزندخوانده مان بزنیم، همه مدعی می شوند که یتیم آزاری کرده ایم.» می گویند:« اگر بعد از چند سال که موهایمان را سپید کرده و دلهایمان را وابسته، گذاشت ورفت چه؟»،یا«اگرقوم وخویشش سر رسیدند وهوایی اش کردند چه؟»یا« همه چیز به کنار، اگر کسی پیدا شد واز دهانش در رفت وگفت من پدر یا مادر واقعی اش نیستم چه؟» و...

دغدغه پدر خوانده ومادر خوانده بودن کم نیست همانطور که کودکی را به فرزندی قبول کردن کار ساده ای نیست. بنابر تعریف، فرزندخواندگی عبارت است از اعطای سرپرستی کودکان بدون سرپرست شناخته شده تحت سرپرستی سازمان بهزیستی به خانواده های متقاضی که واجدالشرایط قانون جاری حمایت از کودکان بی سرپرست باشند. کودکانی به فرزندی سپرده خواهند شد که والدین یا جد پدری آنها، شناخته شده نباشند. از طرف دیگر این کودکان باید تحت سرپرستی سازمان بهزیستی بوده، به عبارتی قبل از سپردن کودکان به فرزندی این کودکان باید از طریق مراجع قضایی در اختیار سازمان بهزیستی قرار گیرند و مهمتر اینکه این کودکان باید به خانواده هایی سپرده شوند که قانون تعیین کرده است.

معمولا همسرانی که کودکان یا نوجوانانی را به فرزندی می پذیرند، مسیر قانونی مشقت باری را طی می کنند تا صلاحیت خود را برای حضانت کودک ثابت کنند، مسیری که شاید خیلی از ما، به سلامت از آن عبور نکنیم ودر میانه راه انصراف دهیم ولی آنها که مصرند و سرانجام برای پدر یا مادر خواندگی تایید می شوند،همچنان با یک دغدغه اساسی روبه رو هستند وآن نحوه ارتباط با فرزند خوانده ها وتربیت صحیح آنهاست.

·  غریبه ای در جمع ما

«شوهرم خیلی موافق نیست، ولی به اصرار من فعلا راضی شده، حاضر نیست بچه دیگری را بزرگ کند، حتی اگر به قیمت جدایی از من باشد! من هم از نفوذ اقوام وریش سفیدهای فامیل استفاده کرده ام تا قانعش کنند، راستش مشکل ناباروری از همسرم است ولی او آمادگی پدرخوانده شدن را ندارد، می گوید که میلیونها تومان خرج دارو و درمان نکرده که حالا بچه مردم را پدری کند!»

براساس آمارهای رسمی، حدود 10 هزار کودک در مراکز بهزیستی کل کشور زندگی می کنند که 85درصد آنان بدسرپرست هستند یعنی صاحب پدر ومادر یا یکی از این دو هستند اما به دلایلی مثل اعتیاد یا حبس والدین به بهزیستی سپرده شده اند.از این میان، فقط 15 درصد کودکان بی سرپرستی هستند که معمولا به همسران بدون فرزند سپرده می شوند. با این که تعداد این کودکان چندان زیاد نیست اما هنوز بسیاری از خانواده های بدون فرزند یا حاضر به فرزندخواندگی این کودکان نیستند یا اگر هم این آمادگی واشتیاق در آنها باشد، با رفتارهای نادرست، رویه تربیت فرزندخوانده ها را مختل می کنند.

نیلوفر صاحب جم، از متقاضیان فرزندخواندگی است که بعد از 13سال تلاش برای فرزندآوری برای مادر شدن به قول خودش لحظه شماری می کند، اما همچنان مهمترین مانع، همسر اوست. دیگری سمیه آرمان است که به تنهایی مراحل قضایی فرایند فرزندخواندگی را می گذراند، همسر وخانواده همسرش از این کار رضایت چندانی ندارند. یوسف. م هم با وجودی که همسرش در بارورب مشکل دارد، عاشقانه او را دوست دارد به خاطر همسرش اصرار دارد تا کودکی را از پرورشگاه به فرزندی بپذیرند اما همسرش هنوز قانع نشده است. به گفته یکی از کارکنان شیرخوارگاه آمنه، خیلی از زنان ومردانی که با فرزندخواندگی مشکل دارند، یا هنوز مردد هستند، با ورود به مراکز بهزیستی محبت این بچه ها به دلشان می افتد وبرای پذیرفتن این کودکان مشتاق می شوند.

·  فرزندخواندگی چرا؟

آقا وخانم هداوند، همسایه دیوار به دیوار ما هستند، با وجود گذشت 18 سال از زندگی مشترک هنوز بچه دار نشده اند و با وجودی که اعتقادات مذهبی  قویی دارند ودر انجام کار خیر پیشقدم هستند، در پذیرش فرزندخوانده راغب نیستند. آنها کمتر در مورد علت این نبود اشتیاق حرف می زنند اما به نظر می رسد، آنها هنوز علت وضرورت فرزندخواندگی را نمی دانند.یکی از علت هایی که ما را ترغیب می‌کند که از بچه‌ها مراقبت کنیم دلیل عقلانی برای سرمایه‌گذاری در دوران کهنسالی است. ما اگر می‌خواهیم مادرخوانده یا پدرخوانده خوبی باشیم ،باید از نظر عقلی به این باور برسیم که محبت‌های ما در حق بچه‌ها، از بین نمی‌رود و ما دست به یک سرمایه‌گذاری عظیم زده‌ایم.از سوی دیگر این بچه ها اگر به خوبی تربیت شوند، به فرزندانی صالح تبدیل خواهند شد که به زندگی ما رنگ وروی جدیدی خواهند داد، این کار نه تنها پاداش این دنیا را دارد که مورد رضای خداوند است وپاداش ابدی خواهد داشت.

براساس آخرین آمار انجمن علمی تخصصی باروری وناباروری، در ایران 13 تا 18 درصد زوج ها نابارورند که متاسفانه عده زیادی از آنان هر سال به دلیل هزینه های بالای درمان وآزمایش های درمانی، عطای بچه دارشدن را به لقای آن می بخشند ویا باقی زندگی مشترک را بدون فرزند سپری می کنند ویا راهی مراکز بهزیستی می شوند، خوشبختانه به رغم سختگیری عده ای از همسران ومقاومت آنان در برابر فرزندخواندگی، آمار زوج های متقاضی برای پذیرش کودکان بهزیستی در جمع خود بیش از شمار کودکان واجد شرایط برای فرزندخوانده شدن است. به همین دلیل است که کارشناسان توصیه می کند تا همسران برای پذیرش فرزند دقت کنند.

محبوبه راوندی، مشاور خانواده ،از نبود آموزش زوج ها قبل از پذیرش کودکان انتقاد می کند ومی گوید: « برخی خانواده ها فقط به دلیل فشار جامعه یا خانواده هایشان به پذیرش فرزند روی می آورند. آنها می ترسند که از طرف دوستان وآشنایان انگ بخورند، از واژه هایی مثل عقیم یا اجاق کور می ترسند، به مراکز بهزیستی پناه می آورند، درحالی که هیچوقت آن بچه را به عنوان فرزند واقعی قبول ندارند.»

وی از پرونده ای حرف می زند که براساس آن سال گذشته زن وشوهری برای مشاوره به او مراجعه کردند ودر آستانه طلاق قرار داشتند. به گفته او از زمان پذیرش فرزند، رابطه عاشقانه این دو روبه تیرگی رفت و مشاجرات واختلاف نظرشان بیشتر شد، چون هیچکدام نمی دانستند، پدرومادر خوانده شدن شرایط ومهارتی نیاز دارد که آنها فاقد آن بودند.

یکی از مهارت های لازم برای زوج ها این است که بدانند چه کودکی را به فرزندی بپذیرند. بهترین سن پذیرش کودکان به عنوان فرزند، پیش از 6ماهگی یا پس از 3 یا 4سالگی است. دکترفربد فدایی، رونپزشک، بدترین سن پذیرش فرزندخوانده ها را یک تا 3 سالگی عنوان می کند و درباره دلایل آن این طور توضیح می دهد: «تا پیش از 6 ماهگی، وابستگی های عاطفی کودک به صورت پایدار و آگاهانه هنوز شکل نگرفته است، بنابراین پدر یا مادرخوانده می تواند به آسانی وابستگی عاطفی کودک را به سوی خود جلب کند، در یک تا 3سالگی وابستگی عاطفی کودک پایدار شده است، بنابراین جدا کردن او از یک محیط عاطفی و ورود آن به یک محیط دیگر با مشکلات زیادی همراه است، پس از 3 یا 4سالگی، کودک نسبتا درک واقع بینانه یی نسبت به جدا شدن از وابستگی های عاطفی سابق و دلبستگی های عاطفی جدید دارد.»

·   به کودکان انگ نزنیم

کودکان بی سرپرست به دلیل این که به دور از خانواده بزرگ می شوند با خلا عاطفی روبه رو هستند، کمبود محبت باعث می شود با وجود مخالفت ظاهری خیلی زود به پدر ومادرخوانده خود وابسته شود، بنابراین نباید به جرم داشتن پدر یا مادری کا احیانا سوءاخلاق وپیشینه داشته اند، کودک را خود راند.تاکید بیش از حد بر اصل ونسب کودک از سوی برخی همسران باعث می شود که عده زیادی از کودکان بی سرپرست بدون ارتکاب هبچ خلافی،همچنان تشنه محبت خانواده بمانند.

·  محبت یا ترحم؟

اتاقی پراز اسباب بازی،لباس های رنگارنگ، خوراکی های خوشمزه و...اینجا اتاق زهرا دختر 12 ساله ایست که از دوران نوزادی از طرف پدری که در بازار حجره دارد ومادری خانه دار به فرزندی پذیرفته شد. پدر ومادرخوانده از اطاعت مطلق هستند وگوش به فرمان زهرا دارند. وقتی زهرا شیطنت می کند، این ذهنیت که کودکی یتیم است،راه والدین را بر هر نهیب وتنبیهی می بندد، محبت بیش از اندازه والدین زهرا از او نوجوانی لوس وابسته ساخته است.

بسیاری از پدر ومادرخوانده ها تفاوت ترحم ودلسوزی ومحبت را در تربیت کودک نمی دانند وشاید به دلیل فشار روانی ناشی از امانتداری برخورد یا رفتار قاطعی با کودک ندارند. توران ولی مراد،دبیر ائتلاف اسلامی زنان در گفتگو با فارس توضیح داد: «یکی از مهمترین مسائلی که در همه خانواده‌ها مخصوصاً خانواده‌هایی که سرپرستی فرزندی را قبول می‌کنند مطرح است،‌ نوع تربیت فرزند است. کثرت و گستردگی وسایل ارتباط جمعی در نحوه و چگونگی تربیت فرزندان به خصوص در مورد فردی که به عنوان فرزندخوانده وارد خانواده‌‌ای شده است،‌ بسیار تأثیر گذار است. » وی بیشتر مشکلات خانواده‌ها را به نوع ارتباط والدین با یکدیگر بیان کرد و افزود:‌» اگر روابط والدین با یکدیگر روابط خوب و عاطفی باشد‌،‌ این والدین در تربیت و شکوفایی استعدادهای فرزندشان مؤثرتر هستند. »ولی‌مراد تصریح کرد:‌ «پایبندی به ارزش‌های اخلاقی و نهادینه شدن این ارزش‌ها در خانواده‌ها در تربیت فرزند برای حضور در اجتماع بسیار مؤثر است.‌ رفتارهای نامناسب همچنین ایجاد تنش در خانواده در نوع برخورد فرزندخوانده با والدین و محیط بیرون تأثیر گذاشته و ممکن است مشکلاتی را برای فرزندخوانده درآینده ایجاد کند.»

·  تو مادر من نیستی!«تو مامان واقعی من نیستی»،« بابای واقعی من کیه؟»

شنیدن این جملات برای خیلی از والدینی که نقش خود را فداکارانه در قالب پدریا مادرخوانده تعریف کرده اند وعاشقانه جوانی شان را برای فرزندان بی سرپرست صرف کرده اند، چیزی شبیه کابوس است. محترم، مادر خوانده زهرا چنین تعبیر می کند او مادرخوانده زهراست، همان زهرایی که این روزها در رفاه کامل است وبه ذهنش هم نمی رسد که محترم وغلامحسین مادر وپدر واقعی او نیستند. وقتی از محترم خانم می پرسم اگر زهرا حقیقت را بفهمد چه می کنید؟ سریع می گوید:«نه خدانکند، من میمیرم!» غلامحسین هم اعتقاد دارد برای زهرا دانستن این حقیقت خیلی زود است.

اما گویا روانشناسان با این دو موافق نیستند.برخی شان عقیده دارند که بهطور معمول در نوجوانی، کنجکاوی حل نشده ای درباره اصل و نسب، زندگی فرزند خوانده ها را آشفته می کند. برخی از آنها به سختی می توانند قبول کنند که شاید هرگز والدین تنی خود را نبینند. برخی دیگر نیز نگران هستند که اگر والدین آنها پیدا شوند چه کاری خواهند کرد. با این حال، تصمیم به یافتن والدین تنی, به طور معمول تا اوایل بزرگسالی، زمان ازدواج یا بچه دار شدن به تعویق می افتد. ممکن است این سوال به ذهن متبادر شود که اگر قرار باشد فرزندخوانده ها همیشه به دنبال اصل و نسب خود بگردند, احتمال ناسازگاری در خانواده افزایش پیدا نمی کند؟ واقعیت این است که اغلب فرزند خوانده ها با وجود نگرانی درباره اصل و نسب در بزرگسالی خوب سازگار می شوند و اگر والدین اختیار شده این فرزندخوانده ها به آنها کمک کنند تا از میراث خود در کودکی باخبر شوند به طور عمده هویتی را پرورش می دهند که آمیزه ای از پیشینه تولد و تربیت آنهاست.

واقعیت این است که هنوز درباره این که چطور ودر چه سنی به فرزندخوانده واقعیت گفته شود وجود ندارد، اما از برخی مقالات تخصصی روانشناسان این گونه فهمیده می شود که اگرچه باید برای طرح واقعیت از راهکارهای مناسب استفاده کرد اما کتمان واقعیت به هیچ وجه از سوی متخصصان تایید نمی شود ودر هیچ سنی نباید به کودک دروغ گفت. کودکان بسیار خردسال، یارای آن را ندارند تا به درستی تفاوت میان فرزند خواندگی و تولد در یک خانواده را درک کنند. از این رو، با اطلاعات اندکی قانع می‌شوند. کودکان سه ساله، پرسش‌های دشواری نمی‌پرسند و پدر و مادر می‌توانند بدان‌ها به عنوان تمرینی برای سوالات پیچیده‌تر که بعدها پیش خواهد آمد، بنگرند. بهتر است به کودک این‌گونه گفته شود که: «این پدر و مادر خیلی بچه دوست داشتند، ولی نمی‌توانستد بچه‌ای داشته باشند، والدین واقعی ات هم قادر نبودند از هیچ کودکی مراقبت نمایند، از این رو تو آمدی تا با ما زندگی کنی.» کودک پیش‌دبستانی، دلش می‌خواهد بداند که از کجا آمده، چگونه بزرگ شده است و غیره. وی ممکن است اصرار کند تا شما داستانی را بازگو کنید تا بتواند بارها و بارها عشق حضور خود را در خانواده تجربه کند.

کودک در حدود 6 سالگی شروع به ابراز کنجکاوی راجع به تولدش می‌کند. پرسش‌هایی چون «بچه از کجا می‌آید؟» به عمل می‌آورد و شاید والدین بارها داستانی را تکرار کنند. در هر صورت، بچه‌هایی که در این سن و سال‌ها هستند، احتیاج فراوانی به این دارند تا به آنها ثابت شود که مرتکب کوچکترین اشتباهی نشده‌اند و فرزند خواندگی جرم نیست. چنانچه پدر و مادر، عکس، نامه، یا کارت‌هایی از والدین حقیقی کودک دارند، می‌توانند آنها را با کودکشان در میان نهند. اگر کودک بپرسد که چرا پدر و مادرش نتوانسته‌اند از او مراقبت نمایند، سعی کنید چنین پاسخ دهید: «آنها نمی‌دانستند که باید چه‌طور پدر و مادری باشند.» کودکان در این سنین درک آشکارتری از رابطه خونی دارند، ولی نظام قانونی فرزند خواندگی به‌طور دائم را در نمی‌یابند. از همین رو بلافاصله از این‌که نکند پدر و مادر واقعی به سراغشان بیایند تا آنان را با خود ببرند، احساس ناامنی می‌کنند.امکان دارد فرزندخوانده ما در این دوره سنی وارد مرحله طبیعی افسردگی شود. پدر و مادر باید کودک را در ابراز احساسات شجاع کنند و به وی یاد‌آور شوند که احساس ناراحتی و کنجکاوی‌اش درباره والدین حقیقی‌اش به کلی طبیعی است، لیکن هم اکنون آنها خانواده او شمرده می‌شوند و بالاخره زمانی که کودکان به سنین 13-12 سالگی می‌رسند، درک بهتری در مورد فرزند خواندگی می‌یابند به هر حال، آنان همچنان سرگرم مبارزه با پرسش‌های درونی‌شان راجع به «هویت» هستند و از این رو، مساله «چه کسی هستم؟» پیچیده‌تر می‌گردد. نوجوانی‌ شروع به بررسی می‌کند تا پی ببرد فرزند خواندگی تا چه حد به زندگی او شکل داده است. برای برخی این‌گونه به نظر می‌آید که باعث تمامی مشکلات همین فرزند خوانده شدن است و امکان دارد به فکر بازگشت به نزد والدین حقیقی‌شان باشند تا گره کور مشکلات‌شان گشوده شود. هرچه رخ دهد پدر و مادر قانونی باید عشق و پشتیبانی خود را ابراز کنند تا کودک احساس آسایش کند. نوجوانان باید خودشان جواب پرسش‌هایشان را یافته و با این چالش درونی کنار بیایند. در چنین شرایطی یک مادر خوانده ممکن است فکر کند که: «آیا او دارد مرا از مادری ساقط می‌کند؟» در حالی که یک نوجوان به این می‌اندیشد که «اگر عدم وابستگی خودم را ابراز دارم، آیا آنها باز هم مرا به عنوان عضو خانواده می‌پذیرند؟»

این راهکارها را  به  کار بندید 

اگر از این که کودکتان بفهمد شما پدر یا مادر واقعی او نیستید و از واکنش های غیرمنتظره او نسبت به این واقعیت نگرانید،می توانید از این راهکارها استفاده کنید:

-          هرگز واقعیت را از فرزندخوانده تان پنهان نکنید تا روزی او واقعیت را از زبان افراد غریبه بشنود

-  واقعیت را کم کم به او بگویید تا برایش قابل هضم باشد

-  تا 12 سالگی او باید واقعیت کامل را بداند پس ابتدا به صورت ساده وهرچه سن کودک بالاتر می رود جدی تر با او صحبت کنیم

-  او شاید اندکی پرخاشگر شود، به او حق بدهیم وچندان در احساساتش دخالت نکنیم

-   اگر تغییر رفتار کودک حاد بود می توانیم با یک مشاور حرفه ای مشورت کنیم

-    قضیه فرزندخواندگیرا مثبت وطبیعی نشان دهید،این خیلی مهم است که از اول واکنشها و گفتگوهای ما پیرامون فرزند خواندگی مثبت باشد چون کودک ما به این حس مثبت بودن قضیه اعتماد کامل پیدا می کند، برای این کار می توانید از زندگی افراد بزرگی مثل ارطو یا استیوجابز که فرزندخوانده بوده اند برای او بگویید یا از داستانهای شیرین و افراد بزرگ تاریخ که مسائلی مشابه او داشته اند کمک بگیرید تا ذهنیت منفی کودک را اصلاح کنید.

-   یچ وقت چهره پدر ومادر واقعی او را بد جلوه ندهیم، نگوییم: پدرت معتاد بود، مادرت زن خوبی نبود و...

-  هنگامی که کودکمان را برای موفقیتی تحسین می کنیم به او یاد آوری کنیم که مطمئنا پدر و مادر واقعی او هم الان به او افتخار می کنند.

-   به او یاد بدهیم که اسرار زندگی اش را نزد هرکس بیان نکند وهرکس در زندگی رازی دارد که باید در سینه حفظ کند.

·  چگونه در دل فرزندخوانده مان جا کنیم؟

شما در ماه‌ها یا حتی در سال‌ اول زندگی نباید انتظار داشته باشید بچه‌ها رابطه خوبی با شما داشته باشند. آنها گمان می‌کنند شما قصد دارید جای مادر یا پدرشان را بگیریدچه قبل و چه بعد از پذیرش رسمی کودک، از حمایت همه جانبه او دریغ نکنید. این چیزی است که می تواند وجه تمایز شما با والدین حقیقی باشد پس اجازه دهید این وجه تمایز، خود را تقویت کند. هیچ کس از شما نمی پذیرد و یا به درستی درک نخواهد کرد که بزرگ کردن این بچه ها از فرزندان واقعی سخت تر است پس وقت خود را صرف فهماندن این موضوع به دیگران نکنید و تنها به دنبال روش و راه حل مخصوص خانواده خود باشید.

یکی از این راهکارها لمس کردن کودک، نوازش او برقراری ارتباط چشمی با اوست.کودکی که در پرورشگاه بوده به چنین ارتباط عاطفی به شدت نیاز دارد.

به او مسئولیت بدهید تا بداند وجودش برایتان ضروری است.  برای افزایش ظرفیت کودک در توجه به دیگران در خانه وظایفی را به او محول کنید. برای مثال، اگر بیمار هستید یا آسیب دیده‌اید، نقش پرستار یا دکتر را به او واگذار کنید. او می‌تواند چسب زخم را روی زخمتان قرار دهد یا به آرام کردن شما کمک کند. حسی که از کمک کردن به دیگران در او ایجاد می‌شود، به او احساس مفید بودن اعطا می کند.

به هرحال کسانی که نقش پدر یا مادر خوانده را می پذیرند باید بدانند که مسئولیت آنها از زمانی که بچه دار می شدند دشوار تر وحساستر است.

رضا سرمدی / جام جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها