Firewatch بازی مستقلی است که پس از انتشار، جنبه‌‌های مختلف آن در محافل بازیسازی بررسی و تحلیل شد.
کد خبر: ۸۸۵۹۵۳
طبیعت گردی

به گزارش جام جم کلیک،بازی به‌طور خلاصه داستان مردی تنهاست که در سرزمینی پهناور قرار دارد که زیبایی‌های آن با سبک هنری شبیه نقاشی‌های آبرنگ به تصویر کشیده شده است

و با هنرمندی و ظرافتی که در چیدمان محیط‌های متنوع این سرزمین به کار رفته، بازیکن رفته‌رفته گوشه و کنار آن را درمی‌نوردد و با رخدادهای بازی مواجه می‌شود.

بازی از منظر گیم‌‌پلی به‌طور کلی در دسته‌ عناوین ماجرایی قرار می‌‌گیرد، ولی سه چهار سالی است که ساختارهای جدیدی در بازی‌های ماجرایی ایجاد شده که به نوعی خود یک نوع سبک به شمار می‌‌رود و به آن «شبیه‌‌ساز راه رفتن» می‌‌گویند.

در بازی‌هایی که از این ساختار پیروی می‌‌کنند، معمولا هدف بازیکن و کاراکتر جستجوی محیط به منظور پی بردن به داستان و ماجراهایی است که در آن اتفاق افتاده است.

در چنین بازی‌هایی محیط و مرحله فارغ از کوچکی و بزرگی‌‌شان به یک منظور حیاتی در بازی قرار دارند و آن‌ هم جذاب کردن حرکت خطی بازیکن در قسمت‌‌های مختلف داستان است.

فایرواچ نیز از این مسائل مستثنا نیست و در خلال مناظر حیرت‌انگیز و زیبایی‌‌های محیطی و بصری فراوانی که به بازیکن ارائه می‌‌کند.

در عمل مجموعه‌‌ای از اتفاقات از پیش طراحی شده است تا احساس آزادی عمل و حق انتخاب را در بازیکن القا کرده و مهم‌تر از همه به شکلی استادانه داستان قوی خود را درباره تنهایی و پارانویا روایت کند.

داستان بازی بخوبی موفق می‌‌شود در طول زمان تقریبا پنج ساعته خود توجه شما را جلب کند و تنها در قسمت‌های پایانی آن است که توهم و القایی که از حس آزادی عمل و انتخاب در بازی داشتید.

کم‌کم محو شده و با منتهی شدن انتخاب‌های دراماتیک در طول بازی به یک ماجرای مشابه، ساختار روایی فایرواچ شروع به فروپاشی می‌کند.

بازی در طبیعت Wyoming اتفاق می‌‌افتد و گیم‌ پلی آن شما را به جستجوگری و ماجراجویی فیزیکی و ذهنی در دنیایش دعوت می‌‌کند.

شخصیت داستان مردی به اسم هِنری است که در اواخر دهه‌ 1980 میلادی در یک ایستگاه جنگلبانی به کار مشغول شده است.

سرپرست او که دلیله (Delilah) نام دارد، به‌وسیله بی‌سیمی جیبی با او در ارتباط است و از ایستگاه دورش بر قله‌ کوه‌‌ها لحظه به لحظه به هِنری سرکشی می‌‌کند.

شما در نقش هِنری وظیفه دارید دستوراتی را که دِلیله می‌‌دهد انجام دهید، از آن جمله می‌‌توان به بررسی منطقه‌‌ای که در آن ستون دود دیده می‌‌شود یا نقطه‌‌ای که کودکان در آن آتش‌بازی می‌‌کنند، اشاره کرد.

فعالیت‌‌های اصلی شما در بازی به پیاده‌روی در تپه‌های جنگلی، پریدن از روی درخت‌‌های سقوط کرده، صعود از گردنه‌ها و پیچ‌‌های صخره‌‌ای و برداشتن خرده‌‌ریزهایی در طول مسیر است و در مواقع اندکی که با انسان‌‌های دیگری مواجه می‌شوید، انتخاب‌‌های محدودی در بیان دیالوگ‌‌ها خواهید داشت.

پیچیدگی شاخه‌ دیالوگ‌‌ها را بیشتر هنگام گزارش‌هایی که هِنری به دِلیله می‌‌دهد، شاهد هستیم.

فایرواچ توهمی از یک دنیای بسیار بزرگ را به ما ارائه می‌‌دهد، ولی بازی درواقع در چارچوب مسیرهایی مشخص دنبال می‌‌شود البته بازیکن در همین مسیرهای مشخص می‌‌تواند به هرجا که دلش می‌‌خواهد سرک بکشد.

ولی کارکرد اصلی آنها هدایت بازیکن به سمت نقطه‌‌ای از داستان است که اجازه‌ پیشروی بیشتر بازیکن در قصه و تکرار همین روند را میسر می‌‌کند. حرکت در محیط بازی معمولا با عنصرهایی از حل معما در‌هم آمیخته است که استفاده از قطب‌نما و نقشه‌‌خوانی مثال‌‌هایی از آن به شمار می‌‌رود.

هِنری همچنین ابزاری چون تبر، چراغ قوه و دوربین به همراه دارد که در مواقعی از بازی با راهنمای بازی یا با خلاقیت خود بازیکن از آنها استفاده می‌‌شود؛ زیرا اشیایی در محیط پراکنده گشته‌‌اند که باید جستجو و پیدا شوند.

فایرواچ بازی‌ای است که بیشتر از آن‌که بر مبنای چالش‌های سخت باشد، ‌بشدت با تمرکز شما و غوطه‌‌ور کردن‌تان در محیط سروکار دارد و تمام ابزارها و خرده چالش‌های هِنری که به آنها اشاره شد باعث می‌‌شود به عمق گیم‌‌پلی بازی مقداری افزوده شود.

تنها یک لحظه در انتهای بازی وجود دارد که بازی کاملا دست بازیکن را رها کرده و از او می‌‌خواهد شاید کمی بیش‌ از حد به موضوعات فرعی فکر کند و جستجوی زیادی انجام دهد که بدون شک به افزایش ناگهانی پیک سختی بازی منجر می‌‌شود.

بازی ما را به یاد بازی‌های اول شخص قصه‌‌گویی مثل Gone Home می‌‌اندازد، اما به‌جای این‌که در مجموعه‌‌ای از اتاق‌‌های یک عمارت قدم بزنیم، نقاط گوناگونی از یک نقشه را زیر پا می‌‌گذاریم.

در حالی که Gone Home قصه‌‌اش را با استفاده از اسباب و اثاثیه‌ منزل روایت می‌‌کرد، در اینجا دیالوگ‌‌هایی که هِنری و دِلیله با یکدیگر رد و بدل می‌‌کنند، ما را با جزئیات بیشتر داستان و شخصیت‌‌های آن آشنا می‌کند.

به‌طور حتم دِلیله را می‌‌توان چیستان و معمای بزرگ بازی دانست. او باهوش و باوجدان است، اما مرتکب اشتباه‌هایی می‌شود.

گاهی خودخواه می‌‌شود، اما به اندازه‌ کافی نیز می‌‌تواند به دیگران اهمیت دهد. لحظاتی در بازی وجود دارد که او تمایلاتی در برقراری ارتباط بیشتر از خود نشان می‌‌دهد و گاهی در سکوت و عزلت فرو می‌‌رود.

از همان ابتدای بازی از این شخصیت خوش‌تان خواهد آمد، اما احساس می‌‌کنید نمی‌‌توان کاملا به او اطمینان کرد. البته نقش اصلی او در بازی این است که به‌عنوان ابزاری ماموریت‌‌های مختلف به بازیکن داده و اطمینان حاصل کند که او به حوادث مهم روایی توجه خواهد کرد.

با وجود این اسراری را نیز در مورد خود برملا می‌‌کند که عمق و کنتراست شخصیت هِنری را بیشتر نمایان می‌کند.

فایرواچ علاوه بر بازی ویدئویی، صفحات یک کتاب را برای شما ورق می‌‌زند. اگر دنبال شنیدن یک داستان جذاب و لذت بردن از آن هستید، تجربه‌ بازی را که برای رده سنی نوجوانان به بالا مناسب است به شما توصیه می‌‌کنیم.

Firewatch

پلتفرم PC، Mac، Linux، PS4

سازنده Campo Santo

ناشر Campo Santo

سبک ماجرایی

امتیاز 8

مجید رحمانی

ضمیمه کلیک

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها