عدم برخورداری شاهزادگان ایرانی از پیش زمینه‌های فکری- تاریخی مناسب در برخورد با شرایط جدید جوامع اروپایی و ناتوانی ایشان در تشخیص روابط علّی و معلولی حاکم بر اجزای تمدن جدید غرب، فهم بنیادهای تمدنی غرب را برای ایشان ناممکن می‌نمود.
کد خبر: ۸۰۸۷۹۶
دریافت‌های عامیانه‌ی شاهزادگان ایرانی از تمدن جدید غرب

با مرگ «عباس میرزا» نایب السلطنه، پیش از مرگ فتحعلی شاه، «محمد میرزا» به عنوان ولیعهد رسمی ممالک محروسه‌ی ایران تعیین می‌گردد. اما وفات فتحعلی شاه در 1250ه.ق. قاعده‌ی نانوشته‌ی تاریخ ایران یعنی جدال و طغیان بر سر جانشین را به همراه داشت.

«علی شاه ظل السلطان» و «حسینعلی میرزا» از جمله فرزندان فتحعلی شاه بودند که جلوس محمد میرزا ولیعهد رسمی کشور بر تخت سلطنت را تمکین نکرده و برای به دست‌گیری قدرت دست به طغیان و شورش برضد وی زدند. طغیان این دو و نافرمانی‌هایی از این دست با تدابیر قائم مقام فراهانی (قائم مقام ثانی) صدراعظم محمد شاه، مهار گردید و ظل السلطان و حسینعلی میرزا، دستگیر و پس از آن به مجازات رسیدند.

شکست شورش حسینعلی میرزا و دستگیری وی توسط قائم مقام، 3 فرزند وی را بر آن داشت به منظور دور شدن از برخوردهای دستگاه سلطنتی با ایشان از کشور خارج گردند، از این رو «رضاقلی میرزا» به همراه دو برادرش یعنی «نجفقلی میرزا» و «تیمور میرزا» از راه عتبات به انگلستان رفته و به دولت این کشور پناهنده شدند. سفرنامه‌ی «رضاقلی میرزا» نایب الایاله شرح گزارش‌ها و مشاهده‌های وی به همراه دو برادرش در سفر به انگلستان است که از جهت کثرت گزارش‌ها اراده شده در خصوص نهادها و پدیده‌های نوظهور شکل گرفته در غرب حائز اهمیت است.

اهمیت این سفرنامه در آنجا دو چندان می‌شود که گزارش‌های آن می‌تواند در بسیاری از موارد نشان دهنده‌ی سطح ادراک و تحلیل گروهی از شاهزادگان ایرانی که برای نخستین بار با سامان جدید کشورهای غربی روبه‌رو می‌شدند، باشد. دگرگونی شرایط در اروپا تحت تأثیر جاری شدن اندیشه‌ی جدید و دستاوردهای ناشی از آن و همچنین رکود و انحطاط جامعه‌ی ایران در زمینه‌های مختلف، شرایط جوامع اروپایی را با جامعه‌ی ایران متفاوت می‌کرد. از این رو خروج از ایران به مقصد کشورهای اروپایی و مشاهده‌ی دستاوردها و مناسبات حاکم بر این کشورها که متناسب با سطح فهم و ادراک ایرانیان شکل می‌گرفت، همواره با حیرت و شگفتی ایشان همراه بود.

برای شاهزادگان ایرانی نیز مانند سایر ایرانیانی که تا پیش از این به اروپا سفر کرده بودند، شئونی از تمدن جدید غرب که بیشتر ناظر به پیشرفت‌های مادی ممالک اروپایی بود، جالب توجه می‌نمود. برخوردهای رضاقلی میرزا و برادرانش با دستاوردهای نوین، پیش از ورود به اروپا و در قلمرو عثمانی شکل می‌گیرد: رضاقلی میرزا در بازدید از کارخانه‌ی غریب «باسمه و چاپ» که در آن «جوانان پاکیزه رو» در هر دقیقه چندین ورق را «به چابکی و چالاکی» چاپ می‌کردند، می‌نویسد «حیرتی تمام از آن کارخانه و اوضاع مطبع به هم رسید.»[1]

حیرت‌زدگی‌های رضاقلی میرزا تا پیش از ورود به انگلستان با ورود به کشتی بخار که همانند «شهر عظیم در روی آب دریا روان و دیده عقل بر آن صنعت غریب حیران مانده»[2] ادامه پیدا می‌کند. از نظر وی «حکایت مرکب نار تقریری نیست به جز انسان معاینه ببیند و بفهمد.»[3]

با انقلاب صنعتی در اروپا صنایع و تولیدات ممالک اروپایی و به خصوص انگلستان دست‌خوش دگرگونی عظیمی شده بود و اختراع ماشین بخار نقش محوری را در خلق و ابداع صنایع جدید و تحول در شیوه‌ی تولید ممالک اروپایی ایفا می‌کرد.

رضاقلی میرزا در توصیف این دگرگونی‌ها چنین می‌آورد: «بعد از اینکه بر حکما و مدبرین فرنگ مشخص گردید که از بخار می‌توان اغلبی از لوازم و ضروریات را درست نمود و بخار باعث بر حرکت بسیاری چیزهاست، ابتدا جماعت انگریزی که در ینگی دنیا بودند اختراع کشتی آتش را کرده بعد از آن در هر جا جهاز نارساخته و بعد جمیع حرفه‌ها و صنایعی که در میان ایشان متداول است و محتاج به چرخ و حرکت می‌باشد، جمیعاً را به دستیاری بخار متحرک می‌سازند و مبالغی صرفه به جهت مخارج ایشان به هم رسیده است.»[4]

تحت تأثیر انقلاب صنعتی، صنایع جدیدی در انگلستان پدید آمده بود که شاهزادگان ایرانی تا پیش از آن نسبت به آن‌ها تصوری نداشتند، از این رو فهم و درک ایشان از این پدیده‌ها و پیشرفت‌های تکنولوژیک تنها محدود به سطح نازلی از ادراک حسی ایشان می‌گردید.

حضور درکارخانه‌جات توپ‌ریزی[5] نجارخانه[6] اسلحه‌سازی که در آن «صنایع غریبه» و «عجایب بدیع» که برای اولین بار توسط شاهزادگان ایرانی مورد مشاهده قرار می‌گرفت[7] و همچنین مشاهده‌ی کالسکه‌ای از فلزی که خود به خود مسافتی بعید می‌رفت و احتیاج به تحرک نداشت[8]، راه آهن[9]، ساعت[10]، زنگ اخبار[11]و پل آهنی که صنایع چند در آن به کار رفته بود و غیرقابل شرح بود[12] مجموعه گزارش‌های رضاقلی میرزا را از صنایع جدید شکل گرفته در انگلستان را در بر می‌گیرد که به سبب ضعف قوای ادراکی و فقدان پیش زمینه‌های ذهنی لازم به منظور فهم صنایع جدید درک روشنی از جانب رضاقلی میرزا نسبت به این «صنایع غریبه» و «عجایبی بدیع» ارائه نمی‌گردد و «قوه‌ی تعقل و تفکر» ایشان در همان مرحله‌ی حیرت متوقف می‌ماند:

«الحق از هر جزء صنعتی قوه‌ی تعقل و تفکر حیران می‌گردد که چگونه کارها مشکل را سهل و آسان نموده‌اند و به چه پاکیزگی استادی و مهارت در آن کارها به کار برده‌اند.»[13]

رضاقلی میرزا در تلاش برای تعلیل و ریشه‌یابی دستاوردهای جامعه‌ی انگلستان عوامل تأثیرگذار در این پیشرفت را محدود به ویژگی‌های ذاتی اهالی انگلستان می‌کند: «مردمش از زیادتی مکر و تدبیر، نه چنان امورات دنیاداری را منتظم و منتسق کرده‌اند که پایانی بر آن متصور باشد. آنچه در نزد عقل مشکل آید در نزد ایشان سهل و آسان است.»[14]

رضاقلی میرزا نه تنها قادر به تشخیص نسبت فرآورده‌های صنعتی جدید با شکل‌گیری شرایط تمدنی جدید در اروپا نیست بلکه در فهم و درک ابتدایی از صنایع و پدیده‌های جدید نیز دچار اشتباهات جدّی می‌گردد؛ برای نمونه وی در دکان چاقو فروشی با مشاهده‌ی «اسباب بسیار غریب از آلات جراحی و اسباب طبابت» از جمله چاقویی که 1850 سر داشت تصور می‌کرد که همه‌ی بیماری‌هایی که «در نزد اطبای ایرانی علاج نمی‌بود» به‌وسیله‌ی این اسباب جدید توسط «هر طفلی» معالجه می‌گردید.[15]

تصورات سنتی شاهزادگان ایرانی از جایگاه پادشاه در اداره‌ی قدرت و آیین مملکت‌داری، توجه ایشان را ناگزیر به دستگاه سلطنتی انگلستان جلب می‌کرد. اهمیت دستگاه شاهانه در انگلستان سبب شده بود تا ایشان «اسباب سلطنت» هر یک از «سلاطین آن مملکت که در عرض دو هزار سال آمده و رفته‌اند» جداگانه در خانه و قصر خودش به نمایش گذارند. تماشای شکوه دستگاه شاهانه‌ی سلاطین سلف انگلستان و «اسباب و اثاثیه» و «منافع و در متاعی نفیسه» ایشان، رضاقلی میرزا و همراهانش را از آن شکوه و عظمت متحیر می‌کند.

به طوری که به مناسبت بازدید از قصر ویلیام چهارم «با اینکه دولت را در زمان قدیم چندان وسعت و اقتداری نبوده»، اقدام به مقایسه‌ی بزرگی و عظمت دستگاه وی با حضرت سلیمان و اسکندر ذوالقرنین می‌نماید:

«با آن اسباب و اثاثیه ... و منافع سالی تا 408 کرور، چگونه اسباب و اوضاع سلطنت خواهد بود. الحق به جز حیرت به جهت ما هیچ خبر نبود. بلی ظاهر این است که به جز حضرت سلیمان علی نبینا و علیه السلام که به علت فرمانبری دیو و دد میسر داشت که از معادن طلا و نقره و جواهرات بیرون آورد، سلطان دیگر را این قدر دولت و وسعت سلطنت نبوده است.

اگر چه از هزار یکی و از بسیار اندکی را میسر نگشت که ملاحظه کنیم ولی از آنچه دیدیم و ملاحظه کردیم و اجمالاً سیاحتی شد، داشتیم که اسکندر ذوالقرنین قدرتی در ساختن سد یأجوح از طلای ناب به کار نبرده و تصدیع نکشیده چنانچه آن طلاها را می‌خواستند که چنان سدی بسته باشند، چهار مساوی چنان سد ممکن بود، بسته شود.»[16]

اما جاری شدن نظام جدید در انگلستان و پدید آمدن نهادهای سیاسی و مدنی جدید در این کشور، ساختار سیاسی و حکومتی جامعه‌ی انگلستان را نیز دچار تحول کرده بود. اینک پادشاه هرچند جایگاه ظاهری خود را در رأس حکومت انگلستان حفظ کرده ولیکن وی را «مطلق اختیاری در هیچ کار نیست.»[17] برای رضاقلی میرزا با توجه به تصوری که از مقام شاهی در ایران رایج بود، وجود پادشاهی که در روز و شب از برای خودش به سیر و تماشای باغات و عمارات مشغول است و دو ماه دو ماه به خانه‌ی خود نمی‌آید و کسی او را نمی‌بیند، تغییر لباس کرده و «در کوچه و بازار می‌گردد»[18] قابل درک نبود.

تداول اندیشه‌ی جدید در غرب منجر به شکل‌گیری نظام جدیدی در اروپا شده بود که بر پایه‌ی آن تحولات شگرفی در مغرب زمین روی داده بود. رضاقلی میرزا که قادر به فهم تحولات جدید غرب در یک چارچوب و نظام کلی نبود، در مقایسه‌ای که میان تاریخ «اهل فرنگستان» و شرایط فعلی اروپاییان به ویژه انگلستان می‌کند، تلاشی را به منظور تبیین جهش تاریخی مغرب زمین آغاز می‌کند. رضاقلی میرزا با اشاره به اینکه تا 250 سال قبل از این، در انگلستان از «آبادی» و آثار خیر آن مملکت خبری نبود[19] می‌نویسد:

«سابق بر این از قراری که در تواریخ ایشان مسطور است، اهل فرنگستان به خصوص اهالی انگلستان از قبیل بهایم و حیوانات بوده‌اند، هیچ صنعتی نداشتند. اغلب در سواحل دریا و شعب جبال مسکن کرده، پوست حیوانات پوشیده غذای غالب ایشان نباتات می‌بود و اگر پادشاهی در میانه ایشان به هم رسیدی چندی نمی‌گذشت که او را به قتل می‌رسانیدند و در بعضی اوقات پادشاه تسلط یافته جمعی کثیر را به قتل می‌رسانید.

اغلب در میان پادشاه و رعایا خصومت برقرار بوده جور و تعدی ظلم و ستم زیاده از حد پایدار بوده و مردم آنجا به علت جور و اغتشاش متفرق ینگی دنیا و جزایر بحر گشته، به هیچ وجه آسایش نداشته. ظاهر است که هر وقتی از اوقات به حسب سزای مخلوق هر مملکت از غایت حکمت حضرت قدیم رب العزت جور و عدوان را در ناحیه و مملکت مقرر می‌دارد و چنانچه در این اوان این صفت ذمیمه در ممالک آسیه و بلاد مشرق اشتهاری تمام دارد و فراقت از میان خلق آن مملکت برداشته شده است و به خلاف آن «ممالک اروپه محال است که ظلمی واقع شود.» [20]

رضاقلی میرزا که قادر به تشخیص تأثیر اندیشه‌ی جدید در پدیداری نظام نوین در غرب نبود با حواله کردن ریشه‌های پیشرفت انگلستان به گذر زمان، جابه‌جایی «جور و تعدی و ظلم و ستم زیاده از حد» با «رسم آزادی» را در انگلستان با ورود به وادی تقدیرگرایی، محدود به «سزای مخلوق» و «حکمت حضرت قدیر رب العزت» می‌کند تا به این ترتیب باب فهم تحولات شگرف غرب را به روی خود ببندد.

هر چند رضاقلی میرزا قادر به فهم آزادی به عنوان مفهومی در اندیشه‌ی سیاسی جدید نمی‌باشد اما اشاره به نقش پررنگ «رسم حریت و آزادی» در جهش تاریخی انگلستان و اشاره‌های متعدد وی در این خصوص مبیّن توجه خاص وی به این مفهوم نوین در اندیشه‌ی سیاسی جدید در غرب می‌باشد. از نظر رضاقلی میرزا، آبادی و آسایش ایجاد شده در بلاد اروپا و آمریکا تا حد زیادی تحت تأثیر تداول «رسم حریت و آزادی» در این ممالک می‌باشد.

رضاقلی میرزا به مناسبت بیان اوضاع «مملکت امریکه» با خلط سه مفهوم آزادی، قانون و عدالت در این خصوص می‌نویسد:

«رسم حریت و آزادی در آن مملکت متداول است و زیاده از مملکت انگلند و فرانسه این شیوه‌ی مرضیه را رعایت می‌کنند و بیشتر از هر دو جا در نیکی دنیا و مملکت امریکه این طریق مستحسن و برقرار است و به این سبب روز به روز مملکت امریکه آباد می‌شود و خلایق از اطراف و اکناف بلاد از حب وطن و آسایش تن گدشته بدان روی آورد.

اکنون صنعتی و حرفتی در فرنگستان نیست که اهل آنجا بهتر و خوب‌تر بدانن د... اکنون چنان مسلط در امر خود هستند که هیچ دولتی را مدخلیتی نداده به قانون آزادی و حریت به مشورت عموم معمول داشته دولت را عام می‌دانند. عن‌قریب از محاسن این تدبیر قوه‌ی دولت ایشان از همه‌ی دولت‌ها بیشتر خواهد شد ... باری در هر جا که عدل و انصاف بیشتر است معمور و آبادی زیاده خواهد بود.»[21]

رضاقلی میرزا میان پیشرفت ممالک اروپایی و آمریکا و جاری بودن آزادی در این ممالک ارتباط مستقیمی می‌بیند، از این رو به شأن و مقام آزادی بسیار ارج می‌نهد. اما از آنجا که قادر نیست آزادی را به مثابه مفهومی در چارچوب اندیشه‌ی سیاسی جدید فهم کند درک درستی نسبت به آزادی به عنوان یک مفهوم به دست نمی‌آورد. با توجه به این مسئله ادراکات وی در این زمینه در حد اطلاعاتی پراکنده در چارچوب ذهن وی باقی می‌ماند.

رضاقلی میرزا در راستای غور و بررسی سامان سیاسی جدید انگلستان به بیان توضیحاتی در خصوص پارلمنت جلسات آن و نحوه‌ی اداره‌ی آن و موضوعات مطروحه در آن، مجامع مشورتی پارلمان، طریقه مشورت وکلاء پارلمنت و نحوه‌ی همکاری آن‌ها با دولت، تعداد وکلاء و وزرا و برخی وظایف پارلمان نظیر نظارت بر مخارج دولت می‌پردازد[22] که این توضیحات بیشتر در برگیرنده‌ی اشاراتی در باب آداب و قواعد و ضوابط حاکم بر پارلمان است و کمتر به جایگاه این نهاد در ساختار سیاسی انگلستان پرداخته می‌شود. اما نکته‌ی حائز اهمیت در ادامه‌ی اشارات رضاقلی میرزا به نهادهای سیاسی انگلستان، توضیحاتی است که وی در خصوص احزاب مطرح انگلستان ارائه می‌دهد.

گزارش که رضاقلی میرزا از دو حزب یا به تعبیر وی «فرقه ویگ»و «فرقه طوری» می‌آورد در عین حالی که بسیار کوتاه و مجمل است، نخستین اشارات در بیان سفرنامه نویسان این دوره به نهاد حزب و جایگاه آن در ساختار سیاسی یک کشور است:

«شغل وزارت و پیشکاری آن دولت محول به دو فرقه است: یکی را فرقه ویگ و فرقه[ای] را طوری گویند و اختلاف آن دو طایفه به حسب اعتقاد در معمولات دولت و مهمات در مملکت است و هر یک را اعتقاد آن است که باید به نوعی رفتار شود و در هر اوان که عوام دولت متفق بر اعتقاد یکی از آن طایفه شوند یعنی اعتقاد عامه مقرون به اعتقاد یکی از آن دو فرقه باشد آن طایفه وزیر و پیشکار خواهند بود و لازم آنست که همه وزرا یا ویگ باشند یا طوری بالمناصفه نخواهد شد.»[23]

دو فرقه به رغم اختلافاتی که در مبانی نظری با یک‌دیگر داشتند به تناوب عهده‌داری پیشکاری مملکت خویش می‌شدند. نکته‌ی جالب توجه برای رضاقلی میرزا با توجه به تجربیاتی که از اختلاف‌های سیاسی در مملکت خود داشت، این بود که اختلاف‌های موجود میان احزاب انگلستان نه تنها در تزاحم با پیشرفت کار مملکت قرار نمی‌گیرد بلکه دقت و انسجام در امور ممکتی را نیز در پی داشت.

حضور در انگلستان و کسب اطلاعات فراوان از طریق مشاهده‌ی نهادهای نوظهور شکل گرفته در این کشور آشنایی با سامان نوآیین انگلستان و دستگاه عریض و طویل حکومتی و سیاسی این کشور قاعدتاً می‌بایست بینش تازه‌ای را به مقوله‌ی سیاست و قدرت در ذهن رضاقلی میرزا متولد می‌کرد، اما ضعف قوای ادراک وی در فهم مناسبات و روابط سیاسی مبتنی بر ارزش‌های جدید و شیفتگی و علاقه‌ی وی نسبت به جوانب مختلف قدرت انگلستان، وی را ناتوان از ارائه‌ی تبیین و تحلیل صحیح از سیاست‌های استعماری دولت انگلستان در عرصه‌ی بین‌المللی می‌کرد.

وی به مناسبت اشاره به بسط بازرگانی در انگلستان که از نتایج پیشرفت علم و گسترش صنایع در این کشور بود می‌نویسد: «تمام دولت ایشان از تجارت است و صنایعی که هر روزه به سهولت اسباب اختراع کرده و به اکناف بلاد می‌برند و کشتی‌ها از زر خالص به عوض آن اشیای ناقابل بار کرده می‌آورند»[24] و در ادامه بدون آنکه توجهی به تاریخ استعمار انگلستان داشته باشد، اضافه می‌کند:

«ایشان را اعتقاد به مملکت‌گیری و مداخل ممالک به طریقه‌ی حکمرانی نیست. سخنانشان این است که اگر کسی مملکت را تصرف کند و بخواهد که آن مملکت را نگاهداری کرده خلقش را خشنود و راضی دارد باید همان مداخل را در آنجا خرج کند و اگر نکند مملکت را نتواند داشت و خلق از وی خرسند نخواهند بود.»[25]

رضاقلی میرزا اهداف استعماری انگلستان را تا سطح تأمین منافع تجارتی و بازرگانی تقلیل می‌دهد و ساده لوحانه تمامیت اهداف ایشان از حضور در ممالک دیگر را برقراری مصالحه و تأمین امنیت ممالک جهان می‌داند به طوری که برای رسیدن به این مهم «مضایقه ندارند که کرورها اخراجات کرده» باشند. از نظر وی دولت انگلستان «خیرخواه هر دولت و مصلح فساد هر مملکت» است:

«بدین سبب اعتقادی به وسعت مملکت ندارند و از اطراف اعتقاد ایشان به مصالحه‌ی پادشاهان و امنیت ممالک جهان است و مضایقه ندارند که کرورها اخراجات کرده، دولتی که خصومت در میان ایشان باشد، بنای مصلحت در میان آن‌ها گذارند و در این باب فکرشان این است که در هر حالت و خصومت هیچ‌کس را احتیاج به متاع ما نیست و تردد تجار باعث مداخل و رواج کار ما خواهد بود.

پس در روزگار فراغت و امنیت پول هر مملکت از ما خواهد بود. به خلاف آن در حالت انقلاب ضرر بی‌حساب به دولت ما خواهد رسید این است که خیرخواه هر دولت و مصلح فساد هر مملکت ایشانند و منافع خود را تمام در تجارت و تردد می‌دانند.»
[26] پناهندگی شاهزادگان ایرانی به انگلستان فرصتی را برای ایشان فراهم نمود تا با خروج از فضای فکری، فرهنگی و سیاسی جامعه‌ی ایران به جامعه‌ای ورود پیدا کنند که به واسطه‌ی جاری شدن اندیشه‌ی جدید در آن، تفاوت‌های بنیادین با جامعه‌ی ایران داشت.

عدم برخورداری شاهزادگان ایرانی از پیش زمینه‌های فکری- تاریخی مناسب در برخورد با شرایط جدید جوامع اروپایی و ناتوانی ایشان در تشخیص روابط علّی و معلولی حاکم بر اجزای تمدن جدید غرب و همین‌طور حصر دریافت‌ها و فهم ایشان از تحولات شکل گرفته در غرب در چارچوب ادراک حسی، فهم بنیادهای تمدنی غرب و کشف ریشه‌ی تحولات را برای ایشان ناممکن می‌نمود. از این رو دریافت‌ها و گزارش‌های ایشان از جوامع اروپایی و دستاوردهای آن بنا به دلایل مزبور نمی‌توانست منشأ تحولی در جامعه‌ی ایران گردد.

پی‌نوشت‌ها:

[1]. رضاقلی میرزا، سفرنامه‌ی رضا قلی میرزا نایب الایاله، اصغر فرمان‌فرمایی قاجار، (تهران: اساطیر، 1373)، ص 277

[2]. همان، ص 301

[3]. همان، ص 280

[4]. همان، ص 412

[5]. همان، ص 450

[6]. همان، ص 451

[7]. همان، ص 395

[8]. همان، ص 398

[9]. همان، ص 413

[10]. همان، ص 568

[11]. همان، ص 570

[12]. همان، ص 397

[13]. همان، ص 487

[14]. همان، ص 521

[15]. همان، ص 433

[16]. همان، ص 426

[17]. همان، ص 479

[18]. همان جا

[19]. همان، ص 529

[20]. همان، صص 525-524

[21]. همان، صص 574-5730

[22]. همان، صص 544-540

[23]. همان، ص 554

[24]. همان، صص 531-530

[25]. همان، ص 531

[26]. همان، صص 532-531

منبع: مقاله بهزاد جامه بزرگ، سایت تحلیلی برهان

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها