با خسرو معتضد درباره میرزا کوچک‌خان جنگلی

روشی که «فیدل‌ کاسترو» از میرزا آموخت

روز 14 خرداد 1299 میرزاکوچک‌خان جنگلی با استقبال اهالی و برای اداره امور وارد شهر رشت شد و در این شهر اعلام الغاء سلطنت و تشکیل جمهوری نمود.
کد خبر: ۸۰۴۹۸۰
کوچک‌ خان به روایت بیگانگان

قیام میرزا کوچک خان جنگلی از جمله نهضتهایی است که با اندیشه اسلامی شکل گرفت، امّا با خیانت روس‌های بلشویک و نظامیگری سرکوبگرانه رضاخان به شکست انجامید.

میرزا یونس معروف به «میرزا کوچک‌» در 1298 هـ در رشت متولد شد. در نوجوانی برای تحصیل علوم دینی به مدارس مذهبی رفت و مدارج علمی را طی کرد . در 1326 هـ در گیلان به صفوف آزادیخواهان پیوست و برای مقابله با محمدعلی شاه قاجار عازم تهران گشت . در ماجرای اولتیماتوم روسیه که منجر به تعطیلی مجلس در 17اردیبهشت 1290شد ، میرزا به صف مخالفان پذیرش اولتیماتوم پیوست و مدتی را در زندان گذارند . در جریان جنگ جهانی اول و در هنگامی که دسته‌ای از نمایندگان و رجال سیاسی به خاطر وضع بحرانی کشور و حضور نیروهای بیگانه دست به مهاجرت زدند، کوچک خان با گرویدن به اندیشه «اتحاد اسلام‌» درصدد برآمد تا با راه انداختن تشکیلات نظامی به مبارزه علیه سرسپردگی‌ها ، پیمانهای ننگین و تحمیلی بیگانگان و مداخلات آنان در امور داخلی کشور بپردازد. میرزا درتهران اندیشه با کسب مشورت از رجال دین و سیاست ، مشی مسلحانه را برگزید و گیلان را به عنوان کانون مبارزه انتخاب و شروع به تهیه مقدمات قیام کرد. میرزا در اندک مدتی توانست همفکرانی در کنار خود جمع کند و قیام را علنی ساخت . او درسالهای قبل از به قدرت رسیدن رضاخان، موفق شد هسته‌های تشکیل نهضت مسلحانه را پی‌ریزی کند . نیروهای اشغالگر روس که در سالهای قبل ازانقلاب اکتبر، در سرکوبی این نهضت توفیق چندانی نیافتند، باوقوع انقلاب اکتبر از مناطق شمالی ایران بیرون رفتند و انگلیسی‌ها یکه‌تاز میدان شده و تقریباً تمامی ایران را زیر سلطه خود درآوردند. آنان میرزا حسن خان وثوق الدوله را به ریاست دولت ایران گماشتند. دولت انگلیس با انعقاد قرارداد معروف 1919 با وثوق الدوله‌، ایران را تحت الحمایه خود درآورد وکلیه امور مالی‌، گمرکی و نظامی کشور رابه دست گرفت‌. انگلیسی‌ها از طریق وثوق الدوله تلاش کردند قیام جنگل را با مذاکره و بدون خشونت حل و فصل کنند، اما این تلاشها سودی نبخشید.

روز 16 خرداد 1299 میرزا کوچک خان جنگلی در ادامه مبارزات خود در راه اعاده استقلال و حاکمیت ملی ایران، در شهر رشت حکومت جمهوری اعلام کرد. این اعلام درپی یک رشته تماسها و گفتگوها با مقامات روسیه و کسب اطمینان از این که نیروهای مداخله‌گر آنان در شمال ایران در کار حکومت انقلابی میرزا، کارشکنی نخواهند کرد، صورت گرفت‌. درست سه هفته پیش از این اعلام‌، در سپیده دم روز 28 اردیبهشت 1299 نیروهای ارتش سرخ به بهانه «سرکوبی ضد انقلاب که در شمال ایران کمین کرده بود» به بندرانزلی یورش برده و این شهر را اشغال کرد. مقصود روسیه از «ضدانقلاب‌» افراد مسلحی بودند که با حمایت انگلیسی‌ها علیه بلشویسم نوظهور در شوروی می‌جنگیدند و از اراضی شمال ایران نیز به عنوان یکی ازپایگاه‌های خود استفاده می‌کردند. جنگلی‌ها که مبارزات مسلحانه با رژیم استبدادی و سرسپرده قاجار را آغاز کرده و جنگل‌های شمال را مقر خود قرار داده بودند، در آغاز پیروزی انقلاب روسیه روابط حسنه‌ای با بلشویکها برقرار کرده و انقلاب روسیه را تأیید می‌کرند و متقابلا رهبران جدید روسیه نیز میرزا را به عنوان یک انقلابی ضداستعمار می‌دانستند و او راستایش می‌کردند. اما چندی نگذشت که روس‌ها سیاست دوستانه خود را تغییر دادند و قدم به قدم به خاطر حفظ منافع خود در ایران از حمایت نهضت جنگل دست کشیدند و سرانجام به آن خیانت کردند. روز 28 اردیبهشت، نیروهای ارتش سرخ به نام سرکوبی ضدانقلابی که در شمال ایران کمین کرده بود، وارد انزلی شدند. نهضت میرزا کوچک‌خان که حضور نیروهای کشوری دیگر را در خاک ایران مخالف با اصول سیاست خود و به زیان استقلال وتمامیت ارضی کشورمی‌دانست، به مخالفت برخاست‌. در آن زمان هم روسها و هم میرزاکوچک خان در شرایطی بودند که رویارویی با یکدیگر را به صلاح خود نمی‌دیدند. هریک با اقدامات نظامی، اهداف خاص خود را دنبال می‌کردند و دیدگاه متعرضانه به یکدیگر نداشتند؛ در نتیجة تماسهای بعدی میرزا کوچک خان با نیروهای نظامی و سیاسی روسیه‌، میان طرفین توافقهایی حاصل شد و میرزا کوچک خان جنگلی نیز با استناد به همین توافقنامه بود که سه هفته پس از مداخله نظامی آنان در انزلی‌، موجودیت حکومت خود رادر رشت اعلام کرد.

سران نهضت در شهر رشت سرگرم تحکیم مبانی جمهوری بودند که به تدریج اختلافاتی در میانشان پدید آمد و همین امر نهضت را به انحطاط و نابودی کشاند. پس از ورود ارتش سرخ به ایران، چند نفر از اعضای «حزب کمونیست عدالت باکو» از روسیه وارد گیلان شدند. این افراد در رشت حزبی به نام عدالت تشکیل دادند و رفته رفته ضمن برگزاری متینگ‌ها و سخنرانی‌ها، عملاً توافق سران نهضت جنگل با روسها را زیر پا گذاشتند و تبلیغاتی نیز علیه میرزا کوچک خان آغاز کردند. میرزا دو نفر ازاعضای نهضت را به قفقاز فرستاد تا با نریمانف، صدر شورای جمهوری قفقاز، ملاقات کنند و او را وادارند تا اعضای حزب را از ادامه کارشکنی‌ها و اقدامات نفاق افکنانه باز دارد ؛ اما نریمانف اقدامی جدی به عمل نیاورد. میرزا که اوضاع را چنین دید، روز 18 تیر 1299 معترضانه رشت را ترک گفت و اعلام کرد تا زمانی که حزب عدالت از کارهای خلاف و حمله به اسلام و تبلیغ کمونیسم دست برندارد به رشت باز نخواهد گشت‌. روسها که هدفشان از تأسیس حزب، اشاعه کمونیسم و رخنه به تشکل اسلامی میرزا کوچک خان جنگلی و از بین بردن آن بود، شدیداً فعالیت می‌کردند.

در پی خروج قهرآمیز میرزا کوچک خان از رشت‌، اعضای حزب عدالت که بعضی از آنها همچون احسان الله خان و خالوقربان قبلاً از دوستان نزدیک میرزا بودند و اکنون با گرویدن به سوسیالیسم‌، میرزا را مرتجع می‌دانستند، درصدد اجرای کودتایی برآمدند که طرح آن پیشتر ریخته شده بود. نقشه این بود که میرزا یا باید کشته شود و یا دستگیر گردد و از رهبری انقلاب کنار رود. کوچک‌خان که تا حدی از هدف اعضای حزب و نقشه آنان مطلع شده بود، به جنگل رفت‌. در این گیر و دار، بسیاری از جنگلی‌ها دستگیر و یاکشته شدند و سلاح و مهمات و اموال آنان به غارت رفت‌. پس ازاین کودتا، اعضای حزب به کمک نیروهای بلشویک سعی کردند تا باتعقیب جنگلی‌ها طرفداران میرزا را نابود کنند. اما باوجود درگیری‌هایی که در جنگل میان دو طرف ایجادشد، آنان از شکست دادن میرزا و یارانش ناتوان شدند. مدتی بعد، مخالفان میرزا مجدداً از در دوستی وارد شدند و با حسن نیتی که میرزا داشت و نمی‌خواست اختلافات داخلی باعث نابودی نهضت شود، پیشنهاد اتحاد باآنان را پذیرفت و طرفین موقتاً وحدت یافتند. پس از این توافق، کمیته انقلابی جدیدی تشکیل شد. از آنجا که در این کمیته احسان الله خان دارای هیچ سمتی نبود، جاه‌طلبی، وی را واداشت تا در رأس نیروهای تحت فرمان خود عازم فتح تهران شود. وی در رأس سه هزار سرباز روسی و ایرانی به سوی تهران حرکت کرد، اما در محل «پل زغال‌» از نیروهای قزاق که تحت فرماندهی ساعد الدوله بودند، شکست خورد. البته یکی از دلایل این شکست تغییر سیاست شوروی نسبت به جنگلی‌ها بود. به هنگام عزیمت نیروهای احسان الله خان، «روتشتین‌» سفیر شوروی در ایران افرادی را محرمانه نزد فرماندهان روسی قوای احسان الله خان فرستاد و به آنان دستور داد که به فوریت خود را از جنگ کنار بکشند. با این حال بعدها در جریان حمله نیروهای دولتی به جنگل‌، احسان الله خان فرار کرد و به شوروی گریخت‌. خالوقربان نیز که به هنگام قیام میرزا به او پیوست و تحت رهبری میرزا خدمات قابل توجهی به نهضت کرد، پس از تأسیس حزب عدالت در گیلان فریب سوسیالیست‌های حزب را خورد و آلت دست سیاست ضدانقلابی شوروی شد و در کودتای رشت با نیروهای تحت فرمان خود در مقابل میرزا قرار گرفت‌. پس از توافقی که میان دولت ایران و سفیر روسیه انجام گرفت‌، روسها از حمایت جنگل دست کشیدند و آنان را قربانی منافع خود کردند. «روتشتین‌« سفیر شوروی در ایران ضمن نوشتن نامه‌ای به میرزا، او را به ترک مبارزه علیه دولت ایران دعوت کرد. نهضت جنگل که در بحرانی‌ترین شرایط خود قرار داشت‌ ، عملاً چاره‌ای جز تایید ظاهری نامة «روتشتین‌« نداشت‌.

در آستانه کودتای رضاخان، شرایط سیاسی ایران شدیداً علیه میرزا کوچک خان جنگلی بود. روسها او را تنها گذارده بودند و صرفاً به منافع خود در ایران می‌اندیشیدند. آنان به ویژه تلاش داشتند تا روابط صمیمانه‌ای را با سردار سپه که با قدرت اسلحه و سرکوب نارضائی‌ها توانسته بود ثبات نیم بندی را در کشور به وجود آورد، برقرار کنند. آنان مصلحت خود را در آزاد گذاردن دست رضاخان برای سرکوب نهضت جنگل می‌دانستند. حتی حضور رضاخان در اتومبیل کنسول شوروی در رشت‌ ، زمانی که برای سرکوب جنگل به آن شهر رفته بود، نشان از همپیمانی روسها با سردار سپه در این تصمیم داشت‌. علاوه بر این، رضاخان در آن زمان، به اتفاق سید ضیاءالدین طباطبایی در حال تدارک کودتای سوم اسفند خود بود.

در چنین شرایطی، سردار نهضت جنگل چند راه بیشتر نداشت یا باید تسلیم می‌شد و اسلحه را زمین می‌گذاشت ، یا به روسیه پناه می‌برد و یا این که ننگ تسلیم و پناه بردن به بیگانه و اجنبی را نمی‌پذیرفت و تا آخرین قطره خون به مبارزه ادامه می‌داد لذا میرزا کوچک خان راه سوم را برگزید و به مبارزه ادامه داد و در 11 آذر 1300 به شهادت رسید.

در رابطه با شخصیت میرزا کوچک خان جنگلی توجه خوانندگان گرامی را به دیدگاههای چند تن از چهره های خارجی هم عصر با میرزا جلب می کنیم :

کشیش چارلز ماری، مبلغ مسیحی مقیم رشت

کشیش چارلز ماری، مبلغ مسیحی مقیم رشت، کوچک‌ خان را یک قهرمان واقعی می‌دانست. او می گفت: «می‌خواهم کلامی دربارة میرزا کوچک‌خان بگویم. به اعتقاد من او انسانی باوجدان، وطن‌پرستی صادق، و مردی با صفات پسندیدة بسیار است. او سعی داشت رشوه‌، غارت، شورش، و بسیاری از چیزهای دیگری را که از صفات قوای مسلح در ایران بود ریشه‌کن کند، و قوای خود را منظم و تابع قانون نگاه داشت. همچنین جان و مال اشخاصی که نمی‌جنگیدند از دست او در امان بود. بعد از نبرد منجیل شایعات فراوانی بر سر زبان‌ها افتاد که کوچک‌خان به عبث بودنِ جنگ پی‌ برده و تلاش می‌کند تا همقطارانش را از جنگیدن باز دارد، ولی کسی به حرفش گوش نمی‌کند. طرفدارانش او را بیشتر نه به خاطر تهور و توانایی‌اش در جنگ، بلکه به خاطر مهربانیش، عشقش، صداقت بی‌شائبه‌اش، دغدغه‌اش برای رفاه و سعادت کشور، عدالتش و حقیقت‌جویی‌اش تحسین می‌کنند. چندین افسر انگلیسی را دیده‌ام که این مرد را تحسین می‌کنند و برایش احترام قایلند، و شخصاً احساس می‌کنم که اگر خودش به تنهایی فرماندهی جنگلی‌ها را بر عهده داشت، این همه تلفات و صدماتی که به جان، مال، تجارت، و زراعت مردم وارد شده است، و به اعتقاد من همه‌اش تقصیر حاجی احمدِ بی‌خرد* و متعصب است، وارد نمی‌شد

فرانسیس وایت، دبیر سفارت آمریکا در تهران

فرانسیس وایت، دبیر سفارت آمریکا، نیز یکی دیگر از آمریکایی‌هایی بود که کوچک‌خان را تحسین می‌کرد. وایت دربارة کوچک خان نوشته است: «کوچک‌خان، بنا به عقیدة عموم، مردی فرهیخته است، و شدیداً با چیزی که بدرستی اقدامات تحکم‌آمیز انگلیس در ایران می‌داند مخالفت می‌کند. او عضو حزبی موسوم به دموکرات، و مردی صادق و وطن‌پرست به نظر می‌رسد که شخصیت باصلابتی دارد.» حتی در میان انگلیسی‌ها هم کسانی بودند که کوچک‌خان را تحسین می‌کردند، از جمله ماژور ام. اچ. دانوهو: «کوچک خان یک ایرانی فرهیخته و آداب‌دان، با شجاعت، پر جذبه و با صلابت است. علاوه بر این، او بخوبی با نهادهای سیاسی اروپا و علم مملکت‌داری غرب آشناست. او که تجسم «ایران جوان» مبارز است، خود را پیامبر اصلاحات می‌داند. او که دکترینِ ملی‌گرایی ایرانی در عام‌ترین معنایش را تبلیغ می‌کند، اعلام کرده که دشمن سرسخت و آشتی‌ناپذیر حکومت ظالمانه در داخل و مداخلة قدرت‌ها از خارج کشور است. قوای تحت فرمانش، که اونیفورم خاص خود را دارند، خیلی سریع افزایش یافت و طولی نکشید که کوچک‌خان بقدری قدرت یافت که توانست از فرامین تهران و دولت ضعیفش سرپیچی کند. جنگلی‌ها، یعنی پیروان کوچک‌خان، با آموزش‌هایی که دیدند، خیلی زود در نبرد سنگرها زبده شدند. آنها با انتخاب یک موضع دفاعی خوب، سنگرهایی در طول جادة منجیل به رشت آماده کردند، و پیش‌قراولان جنگلی سرپلِ منجیل را در کنترل خود گرفتند. ...کوچک‌خان، آنطور که ایرانی‌ها می‌گویند، مردِ صادقی بود، که احتمالاً شور وطن‌پرستی هم در وجودش داشت؛ او درب ورود به خزر را بست، و تابلوی «ورود انگلیسی‌ها مطلقاً ممنوع» را روی آن چسباند

سایکس فرمانده قوای انگلیسی در جنوب ایران

سرپرسی سایکس (فرمانده قوای انگلیسی در جنوب ایران) به زحمت می‌تواند خصومتش را با کوچک‌خان پنهان سازد، و مدعی است که کوچک‌خان ابتدا خدمتکار و مأمور سپهدار بود، و در تابستان 1909 در رأسِ صد جنگجو سپهدار را در حرکتش به سوی تهران همراهی کرد. سایکس پس از تحقیر کوچک‌خان و نهضتش اضافه می‌کند: «کوچک‌خان را قهرمان ایران می‌دانستند. ملت ایران، آلمانی‌‌ها، و تُرک‌ها حامی‌اش بودند، و اگر به سوی تهران حرکت می‌کرد، این شهر مثل سیبِ رسیده به جلوی پایش می‌افتاد؛ ولی او و یارانش همت لازم برای این کار را نداشتند، و وقتی هم که نهایتاً تصمیم به چنین کاری گرفتند، دیگر خیلی دیر شده بود

دنسترویل از فرماندهان قوای انگلیسی در ایران

دنسترویل (از فرماندهان قوای انگلیسی در ایران) حتی خصومت بیشتری به کوچک‌خان نشان می‌دهد و ایدئولوژی او را یک مشت «حرف‌های پیش‌پا افتادة ملال‌آور» می‌خواند. او پس از قابل اعتنا ندانستن ایدئولوژی جنگلی‌ها، کلِّ نهضتش را آلتی در دست آلمان‌ و ترکیه معرفی می‌کند. دنسترویل می‌گوید که جنگلی‌ها 5 هزار مرد مسلح داشتند، و سلاح‌هایشان را بیشتر از سپاهیان روس که در حال خروج از ایران بودند می‌گرفتند. ولی توانایی‌های جنگی‌شان به مراتب محدودتر بود. دنسترویل همچنین می‌نویسد: «میرزا کوچک‌خان با قوة قهریه کنترل تمام گیلان را به دست گرفته بود، که هفتاد مایلِ آخر جادة ما هم در آن قرار داشت، و چنان سیاست ضد بیگانه‌ای داشت که بیم آن می‌رفت هر مرد سفید‌پوستی را که سر راهش سبز شود از دمِ تیغ بگذراند، و حالا به همراهی بلشویک‌ها بندر انزلی را نیز به دست گرفته بود، یعنی تنها بندر حاشیه خزر که می‌توانستیم برای شروع عملیات به آن امید داشته باشیم.» دنسترویل در نامه‌ای به تاریخ 5 مه 1918 دربارة کوچک‌خان می‌نویسد: «من مایلم که شخصاً با کوچک خان ملاقات و دربارة مسایل با او صحبت کنم، ولی مشاورانش هر کاری می‌کنند که مانع از ملاقات ما شوند ....»

* منظور حاج احمد کسمائی است.

منابع :

- محمدقلی مجد، انگلیس و اشغال ایران در جنگ جهانی اول، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی

- آرشیو مقالات موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها