با شروع خلافت علی بن ابی طالب (علیه السّلام) و نابسامانی اوضاع در پی کشته شدن خلیفه ی سوم و اختلافات مسلمانان با هم، اوضاع سرزمین های فتح شده به هم ریخت و شورش هایی در میان مسلمانان رخ داد.
کد خبر: ۷۷۳۸۱۵
فارس در عصر خلافت امیرالمؤمنین

پس از کشته شدن عثمان، در فارس شورش شد. در این شورش فراگیر، نخست اهالی اصطخر شورش می کردند. امام علی (علیه السّلام)، عبدالله بن عباس را برای سرکوب این شورش به اصطخر فرستاد. ابن بلخی ( ص 277- 278) در این باره می نویسد: « پس، حادثه ی امیرالمؤمنین عثمان، افتاد و نوبت خلافت به امیرالمؤمنین علی - علیه الصلاة والسّلام - آمد، ولایت عراق و پارس جمله به عبدالله بن عبّاس - رضی الله عنهما - سپرد و در آن فور، مردم اصطخر، دیگر باره، سر برآوردند و غدر کردند، عبدالله بن عبّاس لشکر آن جا کشید و اصطخر به قهر بگشاد ».

مشکلات امیرالمؤمنین علی (علیه السّلام) در برخورد با منافقان کوفی و دژخیمان شامی، موجب تمرد مردم نواحی فارس، به خصوص اصطخر و توابع آن شد. آن ها عامل خلیفه، سهل بن حنیف را از شهر اخراج کردند. علی بن ابی طالب، در سال 37 ق، سهل بن حنیف را به ولایت فارس گمارد، و در همین سال بود که مردم فارس علیه مسلمانان قیام کردند و حضرت علی (علیه السّلام)، زیاد بن ابیه را برای سرکوب آنان به فارس اعزام کرد. ابن خلدون ( ج1، ص 635 ) در این باره می نویسد: « مردم در باب علی با یکدیگر به اختلاف و کشمکش افتادند، بعضی از بلاد ایران، طمع در کاستن از مقدار خراج خود بستند. از جمله مردم فارس عامل خود، سهل بن حنیف، را بیرون کردند. علی در این که چه کسی را به شام بفرستد با اصحاب خود مشاوره کرد، جاریة بن قدامه به زیاد اشارت کرد. پس به ابن عباس فرمان داد که او را با سپاهی گران به فارس روان دارد و حکومت فارس را به او دهد. چون زیاد به فارس درآمد، به نیروی گروهی، گروه دیگر را از میان برداشت. برخی گریختند و برخی ماندند و سراسر فارس بدون جنگ در تصرف او درآمد».

طبری ( ج6، ص 2657 ) نیز شورش های زمان حضرت علی (علیه السّلام) را چنین نقل می کند: « شعبی گوید وقتی علی - علیه السّلام - نهروانیان را بکشت، بسیار کسان با وی مخالف شدند و ولایت آشفته شد و بنی ناجیه به مخالفت وی برخاستند. ابن حضرمی به بصره آمد، مردم اهواز بشوریدند و خراج پردازان طمع آوردند که خراج را بشکنند. پس از آن سهل بن حنیف عامل علی را از فارس بیرون کردند. ابن عباس به علی (علیه السّلام) گفت: کار فارس را به وسیله ی زیاد سامان می دهیم. علی (علیه السّلام) گفت: کار فارس را به وسیله ی زیاد سامان می دهیم علی (علیه السّلام) دستور داد که زیاد را آن جا فرستد. ابن عباس به بصره رفت و زیاد را با جمعی بسیار به فارس فرستاد که مردم فارس را سرکوب کرد و خراج دادند. »

نفوذ خوارج در فارس

از جمله حوادث مهم جزایر و بندرهای خلیج فارس در سال های خلافت حضرت امام علی (علیه السّلام)، شورش خوارج در فارس، به رهبری خریت بن راد، از قبیله ی بنی ناجیه، بود. خریت بن راشد همان کسی بود که در زمان عثمان از طرف عبدالله بن عامر مأمور سرکوب قیام مردم اصطخر شده بود، بنابراین بعد از موفقیت در این کار، به حکومت یکی از ولایات فارس منصوب گردید. ( طبری، ج5، ص 2111 ).

خریت بن راشد در زمان خلافت امیرالمؤمنین علی (علیه السّلام) نیز به امارت شهر اهواز منصوب گردید، اما پس از جنگ صفین و ماجرای حکمیت، به مخالفت با آن امام معصوم برخاست و رهبری خوارج و شورشیان فارس را برعهده گرفت. ابن اعثم ( ص 736 ) می نویسد: « پیش از واقعه ی صفّین، امیرالمؤمنین علی (علیه السّلام) خریّت بن راشد را بر امارت شهر اهواز مقرّر نموده بود که بدان جا رفته، آن نواحی را مضبوط دارد و مهمّات آن ولایت را سرانجام نماید. در آن وقت که امیرالمؤمنین علی (علیه السّلام) از صفیّن به جانب کوفه بازگشت و خریّت بن راشد در اهواز از حکم حکمین خبر یافت، او را موافق نیفتاد. لشکری جمع کرد و بر امیرالمؤمنین عاصی شد، مال ولایت اهواز درهم آورد و به لشکر داد و خلاف و عصیان ظاهر گردانید ».

طبری ( ج6، ص 2645 - 2646 )، بدون ذکر ولایت خریت بن راشد بر بصره، می نویسد: « خریت بن راشد سوی علی (علیه السّلام) آمد، سیصد کس از مردم بنی ناحیه نیز با وی بودند که با علی در کوفه اقامت داشتند و پس از جنگ جمل از بصره همراه وی آمده بودند و در جنگ صفین و نهروان حضور داشته بودند. خریت با سی سوار از یاران خویش به جانب علی آمد و پیش روی وی ایستاد و گفت: به خدا ای علی دستور تو را اطاعت نمی کنم و پشت سرت نماز نمی کنم و فردا از تو جدا می شوم. گوید: این حادثه از پسِ آن بود که حَکَمان حکم داده بودند ».

پس از آن، زیاد بن ابیه (1) داوطلب تعقیب خریت و سپاهیانش شد و در پی او، به همراه عده ای از بنی بکر بن وائل، عازم بصره گردید. طبری ( ج6، ص 2674 ) درباره ی انتخاب زیاد به ولایت فارس و چگونگی عملکرد او می نویسد: « وقتی مردم فارس از دادن خراج اِبا ورزیدند علی (علیه السّلام) درباره ی کسی که ولایت فارس شود با کسان مشورت کرد، جاریة بن قدامه گفت: ای امیر مؤمنان! می خواهی مردی سخت سر و سیاست دان و با کفایت را به تو نشان دهم؟ گفت: کی؟ گفت: زیاد. گفت: این کار از او ساخته است. و او را ولایت دار فارس و کرمان کرد و با چهار هزار کس آن جا فرستاد که بر ولایت تسلط یافت و به استقامت آمدند. »

زیاد مأموریت یافت تا در تعقیب خریت راهی خلیج فارس شود. طبری ( ج6، ص 2649 ) می نویسد: « اما بعد، کسانی به فرار برون شده اند و پنداریم که سوی بصره رفته اند از مردم دیار خویش، درباره ی آن ها بپرس و به هر ناحیه از سرزمین خود خبر گیران گمار و هر خبری از آن ها به تو رسید برای من بنویس، والسّلام گوید: زیاد بن خصفه سوی خانه رفت و یاران خویش را فراهم آورد. »

هنگامی که زیاد بن ابیه به همراه سپاهش به بصره رسید، مطلع شدند که خریت و یارانش عازم اهواز شده اند. طبری ( ج6، ص 2655 ) می نویسد: «... آن قوم به یک سو رفتند ما نیز به یک سو بیارامیدیم، لَختی از شب گذشته بود که روان شدند و ما از پی آن ها برفتیم تا به بصره رسیدیم و شنیدیم که سوی اهواز رفته اند و در یکی از نواحی آن جا فرود آمده اند و در حدود دویست تن از یارانشان که در کوفه مانده بودند و نتوانسته بودند با آن ها حرکت کنند، به ایشان پیوسته بودند و همگی به سرزمین اهواز اقامت گرفته بودند. »

در ناحیه ی اهواز، میان دو سپاه جنگ سختی درگرفت و از هر دو سپاه کسانی کشته شدند. هنگامی که این خبر به علی بن ابی طالب (علیه السّلام) رسید، مَعقَل بن عباس، حاکم بصره، نوشت تا لشکری برای یاری معقل، در اختیار او قرار دهد. ابن هلال ( ص 185- 186 )، در الغارات، در این باره می نویسد: « علی علیه السّلام) فرمودند: ای معقل، اکنون مجهز گردید و به طرف آن ها حرکت کنید، امیرالمؤمنین دو هزار نفر از اهل کوفه را با او همراه کردند که در میان آن ها یزید بن معقل هم بود، و نامه ای هم برای عبدالله بن عباس، حاکم بصره، نوشتند. امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) برای ابن عباس نوشتند: مردی شجاع و استوار که به امانت و شایستگی معروف می باشد یا دو هزار نفر به کمک معقل بن قیس بفرست، هنگامی که از بصره بیرون می شوند، او امیر لشکر باشد، ولی هنگامی که به معقل رسید، معقل امیر لشکر خواهد بود.»

خریت در نواحی اهواز، بسیاری را با خود هم داستان کرده بود. ابن هلال ( ص187 ) می نویسد: « راوی گوید: خریت ناجی در کنار اهواز فرود آمد، در آن جا گروهی از کفار ساکن آن نواحی و بسیاری از خراج گزاران که می خواستند به امیرالمؤمنین خراج ندهند، و جماعتی از راه زنان و عده ای از اعراب بادیه نشین پیرامون او اجتماع کردند ».

جنگ میان دو سپاه معقل و خریت در نواحی رامهرمز رخ داد. عده ی زیادی از خوارج کشته شدند و خریت به سواحل دریا گریخت. ابن اثیر ( 1371، ج10، ص 181 ) می نویسد: « خریت هم اتباع خود را آراست. عرب را با اتباع خود در میمنه و شهرنشینان و غیر عرب [ در متن: علوج، جمع علج به معنی نادان و غیر عرب و زبان بسته ] و اَکراد را در مَیسَره قرار داد. هر یکی از دو طرفِ مُتحارِب، یاران خود را به دلیری تحریض نمودند. معقل دو بار سر بلند کرد. بار سِیُّم که سرفراز کرد فرمان حمله داد و خود حمله نمود. آن ها مدت یک ساعت جنگ کردند و بعد پا به فرار برداشتند. معقل هفتاد تن از آن ها کشت که از بنی ناجیه [ یعنی طایفه خریت ] بودند و از سایر اعراب. سیصد تن از غیر عرب و از اکراد هم کشت. خریت بن راشد هم گریخت او به کنار دریا رسید که در آن جا جماعتی از قبیله ی او بودند و عده ی آن ها بسیار بود. او میان آن ها زیست و در حال نقل و انتقال بود. آن ها را به مخالفت علی (علیه السّلام) دعوت می کرد و به آن ها می گفت: هدایت و نجات و رستگاری در جنگ با علی می باشد و عده ی بسیاری به او گرویدند. معقل در اهواز اقامت گزید و به علی (علیه السّلام) مژده پیروزی را داد. »

معقل در تعقیب خریت به سوی ساحل دریا رفت و در آن جا وی را شکست داد و به هلاکت رساند. ابن هلال ( ص 195 ) می نویسد: « نعمان بن سهبان راسبی در میدان جنگ متوجه خریت شد و ناگهان بر او تاخت و با ضربتی او را از مَرکَبَش بر زمین افکند و بعد خودش نیز فرود آمد، در حالی که خریت زخمی شده و خون از بدنش جاری بود، بین آن ها شمشیرهایی رد و بدل شد، و سرانجام [ خریت ] به دست نعمان بن سهبان کشته شد ».

بلعمی ( ج 4، ص 664 ) که شرح مختصرتری از سایر منابع درباره ی ماجرای خروج خریت بن راشد آورده، چنین نقل می کند: « و اندر کوفه یکی قبیله بود بنی ناجیه گفتندی، ایشان مقدار سیصد تن بودند و مهترشان خریّت بن راشد بود. و از خوارج بود از آن خوارج که به نهروان با علی (علیه السّلام) حرب کردند. گروهی مانده بودند، خریّت بیامد و علی (علیه السّلام) را گفت: والله که من از پس تو نماز نکنم! علی (علیه السّلام) گفت: بیا تا کتاب خدای تعالی را مناظره کنیم. خریّت گفت: روا باشد تا فردا. و آن شب با جمع خوارج بگریختند و به سواد اندر شدند. روز سدیگر خبر آمد از کارداران علی (علیه السّلام) که گروهی این جایگه بگذشتند و مردی را پرسیدند که علی بر حقّ است یا نه؟ او گفت: بر حقّ! او را بکشتند. علی (علیه السّلام) نامه کرد به زیاد بن ابی سفیان که آن مردمان را طلب کن. زیاد برفت و با ایشان حرب کرد و خلقی را از ایشان بکشت و خریّت بگریخت با گروهی و به رامهُرمُز شد. زیاد نامه کرد سوی علی (علیه السّلام)، و علی (علیه السّلام) عهد ولایت پارس به زیاد داد. زیاد به پارس شد و همه ی پارس او را فرمان بردند. و زیاد پارس بگرفت از قبل علی (علیه السّلام)، و معقل را با پانصد مرد به طلب خریّت فرستاد. خریّت از آن جا رفت، و معقل بدو کس فرستاد که من بدان آمدم که با تو یار باشم و خون عثمان طلب کنیم. او بازگشت و سوی معقل آمد. معقل او را بکشت و سرش سوی علی (علیه السّلام) فرستاد. و اصل خوارج برخاست مگر گروهی که از فرزندان ایشان بماندند ».

بر اساس منابع، به نظر می رسد سیاستی که زیاد بن ابیه در فرو نشاندن شورش های فارس در زمان علی بن ابی طالب (علیه السّلام) به کار گرفت، به این ترتیب بود که عده ای را برای آرام کردن آنان به سوی سران ولایات فرستاد و تعدادی از شورشیان را که به سوی او آمده بودند، امان داد. طبری ( ج 6، ص 2674- 2675 ) می نویسد: « وقتی مردمِ جبال بشوریدند و خراج دهان طمع آوردند که خراج را بشکنند و سهل بن حنیف را که عامل علی (علیه السّلام) بود از فارس برون کردند، ابن عباس بدو گفت: کار فارس را کفایت می کنم. آن گاه سوی بصره رفت و زیاد را با گروهی بسیار سوی فارس فرستاد که به کمک آن ها بر فارس تسلط یافت و خراج دادند. پیری از مردم استخر گوید: پدرم می گفت: زیاد را دیدم که سالار فارس بود و ولایت یک پارچه آتش بود، زیاد چندان مدارا کرد که مانند پیش به اطاعت و استقامت آمدند و به جنگ نپرداخت. مردم فارس می گفتند: رفتار این عرب همانند رفتار خسرو انوشیروان بود که نرمش و مدارا می کرد و می دانست چه کند. گوید: وقتی زیاد به فارس آمد کس پیش سران ولایت فرستاد و کسانی را که به یاری وی آمدند، وعده داد و آرزومند کرد، جمعی را نیز بیم داد و تهدید کرد، بعضی را به جان بعضی دیگر انداخت. بعضی ها خطرگاه دیگران را گفتند، گروهی گریختند، گروه دیگر به جای ماندند. بعضی شان بعضی دیگر را بکشتند و فارس بر او راست شد. اما با گروهی مقابل نشد و جنگی نکرد. در کرمان نیز چنین کرد.

آن گاه به فارس بازگشت و در ولایت های آن جا بگشت و به کسان وعده های خوب داد تا مردم آرام شدند و ولایت به استقامت آمد. سپس سوی استخر رفت و آن جا فرود آمد و میان بیضا و استخر قلعه ای استوار کرد که [ آن ] قلعه ی زیاد نام گرفت و اموال را آن جا برد ». با سیاست اختلاف اندازی، تهدید و ارعاب و امان دادن به مخالفان و شورشیان، که زیاد در فارس به کار گرفت، مسئله ی شورش و قیام خوارج در فارس و توابع آن به راحتی حل شد و شورش های محلی خاموش گردیدند. زیاد با شجاعت و درایتی که داشت، توانست به شورش ها و ناآرامی های این ایالت خاتمه دهد و آن جا را تا پایان حکومت علی (علیه السّلام) از آشوب و طغیان در امان دارد ( طبری، ج6، ص 2674؛ ابن خلدون، ج1، ص 635 ).

اما، به نظر می رسد، با وجود معاهدات و پیروی از سرمشق متداول در ایرانشهر، هرگاه سپاهیان مسلمان ناحیه را ترک می کردند، شورش هایی در این نقاط روی می داد و لازم بود نیروهای مسلمان بازگردند، شهرها را دوباره تصرف و معاهدات تسلیم را بار دیگر برقرار کنند. با وجود این، شورش های بومیان تا چند سال ادامه یافت و مسلمانان به واکنش های خشونت آمیز مجبور شدند، اما سرانجام اهالی بومی به حضور حاکمان جدید تن دادند ( چو کسی، ص 34 ).

پی‌نوشت‌ها:

1. بعضی منابع مانند طبری زیاد بن خصفه نوشته اند.

منبع : ولایتی، علی اکبر، (1391)، خلیج فارس پیش از اسلام، تهران: نشر امیرکبیر، چاپ اول.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها