با استقرار حکومت خاندان قاجار بر ایران، روابط با کشورهای همسایه از جمله روسیه تزاری وارد مرحله تازهای شد. شکستهای پیدرپی از آن کشور و قراردادهایی که به ایران تحمیل شد باعث درهم تنیدگی بیشتر روابط شد. پس از انعقاد معاهده ترکمانچای در سال 1243.قمری میان ایران و روس، به منظور نظارت بیشتر برحسن اجرای معاهده مزبور و نیز مبادله اسناد آن، سفرایی را به دربار یکدیگر فرستادند. از طرف دولت تزاری روسیه شخصی به نام الکساندرگریبایدوف روانه ایران شد. گریبایدوف فردی شاعر و نویسنده اما در عین حال تندخو و عجول بود که این صفت نقطه ضعفی برایش محسوب میشد. گریبایدوف 16 ژانویه 1795میلادی در شهر مسکو به دنیا آمد و دوران کودکی خود را در همان شهر گذراند. او اصالتا لهستانی بود که همراه خانوادهاش در قرن هفدهم به روسیه مهاجرت کرد و برای همیشه در آنجا اقامت گزید. آنها نامخانوادگی خود را سده 16میلادی از گریباوفسکی به گریبایدوف تغییر دادند. خاندان الکساندر در میان اشراف نهچندان مطرح استان ولادیمیر قرار داشتند. پدر بزرگ او ایوان نیکوفوروویچ در ارتش روسیه خدمت میکرد و با درجه سرلشگری بازنشسته شد. پدرش سرگئی گرچه در هیچ جنگی شرکت نکرد ولی با درجه سرهنگ دومی بازنشسته شد. گریبایدوف سال 1806 و در حالی که 11 سال بیشتر نداشت به دانشگاه امپراطوری راه یافت و پس از اخذ مدرک لیسانس از دانشکده ادبیات وارد دانشکده حقوق شد. او در زمینههای ادبی و هنری فعالیتهای چشمگیری داشت و به زبانهای فرانسوی، آلمانی، ایتالیایی و انگلیسی نیز کاملا مسلط بود. گریبایدوف که روحیاتش چندان با نظامیگری سازگاری نداشت سال 1812 به واسطه وقوع جنگ میان روسیه و ارتش ناپلئون بناپارت فرانسوی از ادامه تحصیل بازماند و مجبور شد مثل سایر دانشجویان به ارتش کشورش پیوسته و به جنگ با فرانسویان بپردازد. گریبایدوف در گروه سوارهنظام مسکو با درجه ستوان یکمی و سپس منشی مخصوص ژنرال کولوگریووف خدمت کرد تا آنکه سرانجام در سال 1816 به طور رسمی از ارتش مرخص شد. پس از پایان جنگ به سنپطرزبورگ رفت و به استخدام وزارت خارجه درآمد و همزمان چند نمایشنامه انتقادی نوشت. او در مقالات و نمایشنامه هایش، مجامع و محافل اعیان و اشراف آن روز روسیه را به باد انتقاد گرفت و نسبت به رفتار و آداب و رسومشان ابراز نارضایتی کرد. دولت روسیه هم از نیش قلم گریبایدوف در امان نبود که این امر باعث نگرانی حاکمیت شده بود و به دنبال فرصتی جهت دور کردنش از پایتخت بود. از اینرو وی را به سمت اتاشه* همراه مازاروویچ، رئیس نخستین هیأت نمایندگی دائمی روسیه در ایران و مترجم رسمی هیأت مزبور منصوب کرد تا به این ترتیب او را از کشورش دور کند.(نامههای گریبایدوف،ص4) گریبایدوف از این سمت تازه که نوعی تبعید ناخواسته بود ابراز نارضایتی کرد اما به اجبار در سال 1818 از طریق قفقاز رهسپار ایران شد. او در ایران وظایفی چند به عهده داشت و میباید به مسائلی نظیر تعیین وضعیت الکساندر بگرتیون پسر پادشاه سابق گرجستان و مدعی تاج و تخت رسیدگی کند. شاهزاده گرجی متهم به شورش شده بود و از ترس روسها به دربار ایران پناهنده شده بود. از دیگر ماموریتهای گریبایدوف فراهم کردن شرایط توسعه تجارت دو کشور در جهت تقویت موقعیت روسیه برای مقابله با نفوذ بریتانیا بود. پس از خاتمه این مأموریت گریبایدوف به کشورش بازگشت و در آنجا یک بار دیگر فعالیت های ادبی و نمایشنامه نویسی خود را از سر گرفت. او همچنان به روش سابق به انتقادات خود ادامه داد و در نمایشنامه شعرگونه «مصیبت عقل» از مسکو و تمام شوون اجتماعی آن روز مانند ادارات و دستگاههای دولتی، ارتشی، انجمنها، مردم، خانوادهها، ادبیات، اقتصاد، روابط اجتماعی، صلح و جنگ و سیاست انتقاد کرد، بهگونهای که حکومت بار دیگر تصمیم گرفت او را همراه ستاد عملیات نظامی ژنرال یرمولف به قفقاز بفرستد. در این زمان الکساندر امپراطور روسیه درگذشت و نیکلای اول به سلطنت رسید. مخالفان پادشاه جدید سال 1825 کودتای نافرجامی ترتیب دادند که گریبایدوف هم به علت همکاری در کودتا دستگیر شد و از قفقاز به زندان سنپطرزبورگ انتقال یافت اما پس از 4 ماه تبرئه شد. با وقوع جنگ دوم بین ایران و روسیه برای چندمین بار به طرف ایران فرستاده شد و سمت منشی سیاسی ژنرال پاسکویچ، فرمانده نیروهای روسی را بر عهده گرفت. با خاتمه جنگ، گریبایدوف معاهده معروف ترکمانچای را به انشا درآورد و عازم روسیه شد تا پادشاه، آن را تصدیق کند. تزار از نقش این نویسنده در تامین منافع روسیه تمجید کرد اما تزار مستبد همچنان به افکار او بدبین بود و حضورش در سنپطرزبورگ را به صلاح نمیدید. در این ملاقات نیکلای، ماموریتی برای او در نظر گرفت و آن چیزی نبود جز انتخاب وی بهعنوان کارگزار سیاسی روسیه در ایران جهت نظارت براجرای کامل قرارداد ترکمانچای. در اعزام گریبایدوف به این سفر باید تامل نمود و دید که چرا او به سفر فرستاده شد؟ هدف اصلی تزار از اعزام گریبایدوف به ایران دور کردن وی از مرکز امپراطوری بود تا از گزند افکار او آسوده شود بر هیچکس پوشیده نیست که نمایشنامهنویس روس فردی متکبر و مغرور بود و از طرف دیگر در نظر مردم ایران به خاطر دخالت در انعقاد قرارداد ترکمانچای چهرهای منفور محسوب میشد. در هر حال سفر پرمخاطره وی بعد از چند ماه پیمودن راه در پنجم رجب 1244قمری پایان یافت و وارد تهران شد و فردای آن روز اعتبارنامه خود را تقدیم فتحعلی شاه کرد. رفتار گریبایدوف و اطرافیانش با شاه و مردم ایران زننده بود و موجب خشم آنها گردید. موضوع از آنجا وخامت بیشتری پیدا کرد که گریبایدوف در اجرای یکی از مواد ترکمانچای مبنی بر استرداد اسرای مسیحی پا را از حد خود فراتر نهاد و چند زن گرجی و ارمنی که اسلام آورده بودند و اکنون در خانه اشراف و رجال ایرانی به کار مشغول شده بودند دست آویزی برای مداخله او در امور خانوادهها شد. گریبایدوف به منظور تحقق این امر بدون اجازه مسوولان ایران، قزاقها و نزدیکان خود را به منازل مردم میفرستاد که به اجبار از زنان خانوادهها بازدید کنند تا در صورت لزوم نسبت به استردادشان به روسیه اقدام کند. در این بین ماجرایی رخ داد که به قیمت جان وزیر مختار تمام شد. ماجرا از این قرار بود که یکی از خواجه سرایان دربار شاه به نام آغایعقوب ارمنی که مبلغی به دیوان دربار بدهکار بود، برای شانه خالی کردن از دادن این بدهی با تمسک به عهدنامه ترکمانچای به دفترکار گریبایدوف پناهنده شد. این امر خلاف قاعده بود و از آنجا که آغایعقوب تبعه دولت ایران بود، نمیتوانست مشمول اصل سیزدهم عهدنامه ترکمانچای شود که در آن تاکید شده بود اسرای جنگی تبعه ایران و روس که در اختیار هریک از طرفین هستند، باید به کشور خود بازگردانده شوند. آغایعقوب ارمنی ایرانی بود و پیش از آغاز نبردهای ایران و روس، حتی در دربار ایران اشتغال داشت و لذا اقدام گریبایدوف در پذیرش یعقوب ارمنی و دادن مصونیت به او، خلاف قوانین موجود در ایران و اصول عهدنامه بود به همین منظور خشم شاه و دربار ایران را برانگیخت. جالب آن که گریبایدوف پا را فراتر از این نهاد و به تحریک این فرد دردسرساز، درصدد برآمد به استناد اصل مذکور، جمع دیگری از گرجیان را که از مدتها پیش به خدمت اعیان و شاهزادگان ایران درآمده بودند، مطالبه کند. در حالی که بیشتر این افراد تغییر دین داده و مسلمان شده بودند. از جمله آنان دو زن بود که در خانه اللهیارخان آصفالدوله اقامت داشتند و به دستور گریبایدوف با اجبار و زور به سفارت روسیه منتقل شدند. این هتک حرمت آشکار نسبت به اصول شرعی و اسلامی برای مردم ایران قابل تحمل نبود، بهگونهای که به نزد میرزا مسیح مجتهد رفتند و از او استمداد جستند. میرزا مسیح و دیگر علما حکم به مقابله با سفارت روسیه را صادر کردند. مردم نیز با چوب و چماق به طرف سفارت حملهور شدند، گریبایدوف و همراهانش به مقابله پرداخته و حتی نسبت به میراز مسیح با بیاحترامی برخورد کردند. ناگهان جوانی با شلیک تیری از سوی قزاقان نگهبان سفارت به قتل رسید. این بار مردم با اسلحه آتشین به سفارت هجوم برده و همه اعضای سفارت بجز یک نفررا به قتل رساندند. جسد گریبایدوف هم در حالی که 34 سال بیشتر نداشت در میان اجساد دیگر به چشم میخورد. جنازه وی به تفلیس حمل و به خاک سپرده شد. حال باید دید که چرا این اتفاق رخ داد و گریبایدوف به این وضع فجیع به قتل رسید. تاکنون تفاسیر و دیدگاههای مختلفی دراینباره مطرح شده است. عموما قصد دارند اینگونه وانمود کنند که گریبایدوف قربانی تعصب و جهل ایرانیان شده است، ولی اگر اندکی به عمق قضیه ورود او به ایران نگاه کنیم مشخص خواهد شد که هدف اصلی تزار از اعزام وی به ایران چیزی نبود جز دور کردن وی از مرکز امپراطوری تا از گزند افکار او آسوده شود. تزار نه تنها از مرگ او ناراحت نشد بلکه خشنود هم بود زیرا زمانی که خسرو میرزا، پسر عباس میرزا نایبالسلطنه، در رأس هیأتی برای عذرخواهی از قتل وزیر مختار، رهسپار روسیه شد مورد محبت و مهربانی تزار واقع شد و یک کرور تومان از غرامت جنگی را که دولت ایران میباید طبق معاهده ترکمانچای بپردازد به وی بخشیده شد. گریبایدوف مغرور و منفور وارد سرزمینی شده بود که مردمانش به او بدبین بودند و مداخلات بیجایش در اموری نظیر زندگی خصوصی افراد و توهین به مقدسات و آداب و رسوم اسلامی و مرگ یک شهروند جوان ایرانی برای مردم قابل تحمل نبود. فاطمه هاشمی منابع:ـ اعتضادالسلطنه، علیقلی میرزا، اکسیر التواریخ (تاریخ قاجاریه از آغاز تا سال 1259ق.)، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، موسسه انتشارات ویسمن، ج اول، 1370. ـ جهانگیر میرزا، تاریخ نو شامل حوارث دوره قاجاریه از سال 1240 تا 1267ق.، به کوشش عباس اقبال، تهران، کتابخانه علیاکبر علمی و شرکا، 1327. ـ قائم مقامی، جهانگیر، «نکاتی درباره قتل گریبایدوف»، مجله بررسیهای تاریخی، سال چهارم، شماره 6ـ 5، آذرـ اسفند 1348، شماره مسلسل 24ـ23. ـ لارنس کلی، دیپلماسی و قتل در تهران، ترجمه غلامحسین میرزا صالح، تهران، نگاه معاصر، 1385. ـ نامههای الکساندرگریبایدوف درباره ایران مربوط به سلطنت فتحعلی شاه قاجار، ترجمه رضا فرزانه، اصفهان، ثقفی، 2536. * اتاشه: کارمند یا وابسته سفارتخانه که وظیفه خاصی به عهده او محول است:(فرهنگ معین). |
|
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین: