بازیگر قدیمی طنز تلویزیون و سینما:

در جبهه به جای اجرای تئاتر راننده تریلی شدم

عباس محبوب با فیزیک خاص صورت و صدای خشن و بم و البته خنده شش‌دانگی که تمام صورتش را می‌پوشاند، فی‌نفسه با این دو مولفه متناقض، شمایلی طنزآمیز پیدا می‌کند، حتی اگر جدی صحبت کند، از اولین سال‌های بعد از پیروزی انقلاب، مردم چهره عباس محبوب را در قاب تلویزیون و پرده نقره‌ای سینما در نقش‌های تقریبا همیشه منفی دیده‌اند، البته محبوب نقش‌های منفی اش را هم با یک چاشنی طنز و نمک ایفا می‌کند و شاید دلیل محبوبیت‌اش هم همین باشد.
کد خبر: ۵۴۸۴۲۴
در جبهه به جای اجرای تئاتر راننده تریلی شدم

عباس محبوب در دهه 60 و 70 تیپ صاحبخانه زورگو، بنگاهی، کاسب یا قصاب گرانفروش را ایفا می‌کرد و امروز در آستانه شصت و چهار سالگی، بیشتر نقش پیرمردان پولدار را بازی می‌کند، بعد از پایان فیلمبرداری یک تله‌فیلم در حوالی میدان قیام ـ که محبوب در آن نقش یک قصاب را بازی می‌کند ـ در یک تاکسی، با او به گفت‌وگو نشستیم در حالی که در حین مصاحبه، مردمی بودند که مرتب به شیشه ماشین می‌زدند و با محبوب سلام و علیک می‌کردند یا تقاضای عکس یادگاری داشتند، متن این گفت‌وگو را از نظر می‌گذرانید:

آقای محبوب تحصیلات شما چیست؟ چون معمولا نقش بنگاهی‌ها یا خلافکارهای جزء را بازی می‌کنید، برایم سوال شد!

من فارغ‌التحصیل رشته هنرهای دراماتیک هستم، ورودی سال 1350.

من شما را معمولا در رستورانی در بلوار کشاورز دیده‌ام، فکر می‌کردم شما شریک یا صاحب این رستوران باشید، درست است؟

نه، من اوقات فراغتم را در آن رستوران می‌گذرانم، آن رستوران متعلق به یکی از دوستان من است نه خودم.

چند سال دارید؟ کار هنری را از چه سنی شروع کردید؟

متولد 1328 و در آستانه شصت و چهار سالگی هستم، من هم مثل خیلی از هنرمندان و بازیگران، کارم را از تئاتر مدرسه شروع کردم، متاسفم بگویم که الان تئاتر در مدارس جدی گرفته نمی‌شود، در صورتی که برای نسل‌های قبلی، تئاتر مدارس یکی از جرقه‌های شروع فعالیت هنری بود، الان همه بعد از لیسانس گرفتن و به ضرب پول می‌خواهند بازیگر شوند.

شغل شما چیست؟ منظورم این است که فقط از طریق بازیگری امرار معاش می‌کنید؟

بله این شغل من است، در سال 1354 در اداره تئاتر استخدام شدم و بعد از30 سال در سال 84 از همین اداره بازنشسته شدم، تنها شغل و منبع درآمدم همین بازیگری است.

استادان شما در دانشکده هنرهای دراماتیک چه کسانی بودند؟

مرحوم استاد حمید سمندریان، استاد اسماعیل شنگله و آقای پرویز تائیدی شاخص‌ترین استاد دانشکده ما بودند.

معروف‌ترین همدوره‌ای یا هم کلاسی‌های شما در دانشکده هنرهای دراماتیک؟

آقایان مهدی فخیم‌زاده و اردلان مفید

اولین نقش‌آفرینی حرفه‌ای عباس محبوب روی صحنه؟

کار تصویری را از سال 1348 با نمایشنامه‌ای به اسم «مردی با دو دل» شروع کردم البته قبل از آن چند تا فیلم کوتاه کار کرده بودم.

اولین دستمزدتان چقدر بود؟

اولین کار تئاتری که کردم و دستمزد گرفتم در سال 46 تئاتر شرکت نمک داربود که بعد از یک ماه تمرین و چند بار اجرا به ما نفری 100 تا تک تومانی دادند، من با آن صد تومان تا یک هفته چند تا از دوستانم را ساندویچ مهمان می‌کردم.

اولین همبازی‌های شما چه کسانی بودند؟

مرحوم رضا ژیان و مصطفی طادی.

نقش‌تان چه بود؟

من نقش قهوه‌چی را داشتم البته ناگفته نماند شرایط این طور بود که یک هیات هفت یا هشت نفره ژوری می‌نشستند و در مورد نمایش نظر می‌داند تا به ضبط می‌رسید.

این صدای بم و خاص شما چطور جزیی از شخصیت هنری شما شد؟ یعنی طبیعی است یا بخاطر نقش‌آفرینی‌های خاص به این صورت فعلی درآمده است؟

من سر همین نمایش، صدایم را بم کردم، برای بازی در نقش همین قهوه‌چی، چون سنم هم کم بود، باید نسبت به سنم صدایم را بم تر می‌کردم، سر بازبینی این نمایش، یک​سری از دوستان در هیات ژوری ایراد می‌گرفتند که عباس محبوب صداسازی می‌کند، هیچ وقت یادم نمی‌رود که آقای داوود رشیدی هم جزو هیات ژوری بود و گفت نه، اشکالی ندارد چون محبوب می‌تواند از اول تا آخر نمایش با همین ریتم کنترل کند و لرزشی ندارد.

پس صدای بم شما یادگار آن دوران است؟

دیگر این صدا از آن زمان تا حالا برای ما مانده است!

اولین نقش سینمایی شما چه بود؟ با کدام کارگردان کار سینمایی را شروع کردید؟

شروع کار سینمایی من با زنده یاد ساموئل خاچیکیان با فیلم «پشت دیوار شیشه ای» بعد از آن هم فیلم «جبار سرجوخه فراری» کارآقای امان منطقی بود که هنرمند آن زمان آقای فردین نقش اصلی را داشت و من هم نقش مقابل آن بودم، نقش منفی هم داشتم.

ویژگی آقای خاچیکیان چه بود؟ به عنوان اولین کارگردانی که شما با او کار کردید .

مرحوم خاچیکیان، استاد کشف بازیگر بود، اگر شما دقت می‌کنید، خیلی از بازیگران هم نسل من، توسط خاچیکیان، کشف شدند و به عرصه سینما وارد شدند، آقای خاچیکیان معمولا با بازیگرهای موجود کار نمی‌کرد و دوست داشت چهره‌های جدید و تیپ‌های جدید را به سینمای ایران بیاورد.

اولین فیلمی که بعد از انقلاب بازی کردید، چه بود؟

اولین فیلمی هم که بعد از انقلاب بازی کردم فیلم «ستاره دنباله‌دار» بود، در سال 1364 و فیلمی در ژانر جنگی و دفاع مقدس بود، در واقع شروع کار هنری و سینمایی من بعد از انقلاب با این فیلم بود.

ولی شما بیشتر با تلویزیون شناخته شدید، درست است؟

بله این درست است اما اگر حمل بر خودستایی نباشد اما خیلی‌ها فکر می‌کنند شهرت من برمی‌گردد به «برنامه طنز سیمای اقتصاد» من ده سال به طور روتین از سال 61 تا 71 در این برنامه بازی می‌کردم، یعنی هر هفته روی آنتن بود، اما شروع کار هنری من خیلی قبل از آن بوده است.

از جایگاهی که در سینمای ایران دارید، راضی هستید؟ فکر می‌کنید به آن جایی که حقش را داشتید، رسیده‌اید؟

در حرفه بازیگری حتما باید عاشق کارت باشی تا بتوانی ادامه بدهی.

بالاخره از این راه چهل ساله‌ای که در این حرفه آمده‌اید، پشیمان هستید یا راضی؟

من با همه سختی‌ها و محدودیت‌ها و مشکلاتی که این حرفه دارد، چون عاشقش هستم، راضی‌ام، من از ده سالگی عملا عاشق تئاتر شدم و به این راه کشانده شدم، عقیده‌ام این است که دو شغل است که باید حتما عاشقش باشی تا دوام بیاوری، یکی معلمی، یکی هم بازیگری.

ناگفته‌ای از زندگی عباس محبوب که هیچ کس نمی‌داند؟

یکی از ناگفته‌های من این است که حدود 25 سال پیش در یک سریالی سه ماهی در شمال بودیم، یک روز کنار دریا نشسته بودم و با خودم فکر می‌کردم که سوژه‌ای برای ساخت فیلم به ذهنم آمد، آن سوژه کم‌کم پرورش پیدا کرد و هنوز با من است، ولی نتوانسته ام آن را بسازم، ولی اگر خدا بخواهد، یک روز آن را خواهم ساخت.

مضمون آن چیست؟

یک سوژه معنوی است، در کل می‌خواهد بگوید هر کسی که خدا را شناخت و به او توکل کرد موفقیت در زندگی او ردخور ندارد.

وارد شدن به کار طنز انتخاب خودتان بوده یا تا به حال فکر کردید چرا همیشه برای کار طنز سراغ شما می‌آیند؟

من بارها گفتم به نظر من اگر کسی وارد حرفه بازیگری می‌شود این طور نیست که فقط یک سبک خاصی را دنبال کند، امکان دارد که در یک سبک موفقیت بیشتر داشته باشد اما بازیگر کسی است که هر سبکی را به او می‌دهند بتواند بازی کند، من هم کارهای جدی داشتم و طنزهایی هم که کار می‌کردم طنز موقعیت بوده و سعی می‌کنم به صورت جدی آن کار را ادامه دهم، برای مثال یک فیلم کار کردم که هنوز پخش نشده به اسم همسر مزاحم با خانم نسرین مقانلو، زیبا بروفه، سیاوش خیرابی و نقش جدی است یا همین فیلم رسوایی که آقای ده‌نمکی کارگردانی کرده‌ و یک ملودرام اجتماعی است که در آن هم نقشم جدی است .

شما معمولا در کارهای طنز نقش کاسب‌ها و خلافکارهای جزء را بازی می‌کنید درست است؟

من کاراکترهای مختلفی بازی کردم ولی بیشتر همین بوده که شما گفتید، مثلا در فیلم بوی خوش زندگی نقش دزد را داشتم یا در فیلم نیش نقش رئیس کلانتری را داشتم.

بیشتر برای کدام نقش سراغ شما می‌آیند؟

همان طور که شما گفتید بیشتر برای نقش کاسب است، الان هم در کاری که فیلمبرداری آن انجام می‌شود نقش یک قصاب را دارم.

این تعداد زیاد نقش‌آفرینی در این گونه‌ها، چه بازخوردی میان مردم داشته است؟

چون اکثرا نقش بنگاه یا معاملات ملکی، دلال و. .را به من می‌دهند و خیلی‌ها از مردم هم فکر می‌کنند من واقعا بنگاه هم دارم، طوری که هرچه قدر هم می‌گویم من بنگاهی ندارم، بعضی‌ها باورشان نمی‌شود، مرا در این نقش پذیرفته‌اند، کاریش نمی‌شود کرد! بعضی وقت‌ها که خیلی اصرار می‌کنند که تو حتما بنگاه‌دار هستی، می‌گویم باشد! من بنگاه دارم! (خنده)

عجیب‌ترین و جالب‌ترین درخواست مردم از شما؟

فکر نکنید دارم شعار می‌دهم من همیشه خدمتگذار مردم بودم و هستم، می‌دانم که آنها هم به من لطف دارند اما گاهی اوقات در جمعی دوست دارند فلان کاراکتری را که از من در یک فیلم یا سریال تلویزیونی دیده‌اند برایشان اجرا کنم، مثل این می‌ماند که شما به یک دکتر جراح در خیابان بگویید که تیغ جراحی را بیاور و یک نفر را جراحی کن، بالاخر هرکاری جایی دارد.

شما در مقابل این خواسته چه می‌گفتید؟ انجام می‌دادید؟

خیر، انجام نمی‌دهم، چون نه خیابان صحنه‌ای است که اجرا کنم نه دوربینی که بخواهم نقشی بازی کنم، با یک زبان خودمانی قانع‌شان می‌کردم که اینجا جای این کار نیست و آنها هم می‌پذیرند.

الان این رفتارها و درخواست‌های عجیب و غریب مردم کمتر شده، دلیل آن را می‌دانید؟

شما نسبت به 30 سال پیش نگاه کنید متوجه می‌شوید که مردم بیشتر متوجه تفاوت نقش و بازی با زندگی واقعی شده‌اند، یک موقعی بود که بعضی از مردم از نقش منفی‌ها متنفر بودند، اما الان به این تفکیک رسیده‌اند، اتفاقی که الان بین بازیگر و مردم می‌افتد این است که بازیگر دارای دو شخصیت است یکی شخصیت نقش‌هایی که بازی می‌کند و دیگری شخصیت اصلی و واقعی خودش است، مثلا من اگر نقش یک دزد را بازی می‌کنم انتظار ندارم که از من بخواهد برای‌شان نقش دزد را بازی کنم!

معمولا در نقش‌هایی که بازی می‌کنید یک عصبانیتی را دارید، این در شخصیت واقعی خودتان هم هست؟

فکر کنم این سوال را خانواده من باید جواب دهند ولی در کل دوستانی که با من برخورد دارند همیشه می‌گویند خدا را شکر که ما اگر ناراحتی هم داریم وقتی تو می‌آیی با نوع رفتارت ما غصه‌مان را فراموش می‌کنیم و من به خاطر این ممنون خدا هستم.

ما از دهه 60 تا به الان چند نوع ژانر طنز را در سینما و تلویزیون تجربه کرده‌ایم، از جنگ‌های طنز مثل «بعد از خبر» تا «ساعت خوش» و تا امروز که مثلا «خنده بازار» پخش می‌شود، به نظر شما که از بازیگران قدیمی عرصه طنز هستید، طنز کدام دوره اصیل‌تر و واقعی تر بود؟ طنزهای دهه 60 یا طنز‌هایی که الان ساخته می‌شود؟

به نظر من اگر یک نگاه واقعی به مفهوم و کارکرد طنز داشته باشیم، به این نتیجه می‌رسیم که طنز نباید الزاما برای به خنده درآوردن مخاطب باشد، آن طنزی دلنشین است که اندیشه‌ای پشت آن باشد، گاهی اوقات ما یک‌سری کارها را می‌بینیم که به صرف این‌که تبسمی روی لب مردم بیاید دست به هرکاری می‌زنند، من شخصا زیاد با این قضیه موافق نیستم.

طنز مورد پسند شما؟

من آن کار طنز انتقادی را که در سیمای اقتصاد داشتیم می‌پسندم، انتخاب سوژه‌ها و شرایط اجرای کار به نوعی بود که مردم لذت می‌بردند، یعنی از متن مردم بود، روشنفکری نبود، فانتزی نبود، مثل الان هم فقط برای به خنده درآوردن مخاطب نبود، این را برای این‌که خودم در آن مجموعه بازی می‌کردم، نمی‌گویم، اگر به تاثیر‌گذاری طنزهای آن موقع و الان نگاه کنیم، متوجه می‌شویم که کدام بهتر بود، شاید باورتان نشود اما برنامه‌های طنز آن موقع، تاثیر خیلی مستقیم و محسوسی روی زندگی مردم داشت، چون تم اقتصادی هم داشت، یعنی از متن زندگی مردم سوژه هایش در می‌آمد و اجرا می‌شد، مخاطب بهتر باور می‌کرد، چیزی که الان خیلی کمتر دیده می‌شود.

از برنامه‌های طنزی که الان ساخته می‌شود، به کدام علاقه‌مندید؟

الان تنها طنزی که بعد از سیمای اقتصاد به دل من نشسته خنده بازار است چون کارهایی را که ارائه می‌دهند، صرفا برای خنده نیست و اندیشه و انتقاد در آن وجود دارد، نگاه خلاقانه‌ای هم در آن وجود دارد، طبعا واضح است که مردم از این برنامه استقبال می‌کنند، برخلاف طنزهای قبلی که خیلی زود فراموش می‌شد.

دلتان می‌خواست با کدام کارگردان کار کنید؟ از این نقش‌های تکرای خسته نشده‌اید؟ چه نقشی را می‌خواستید بازی کنید که تاکنون به شما پیشنهاد نشده است؟

من در این زمینه آرزوی خاصی ندارم، برایم نقش کوچک و بزرگ تفاوتی ندارد، مثلا من در سریال مثل چمدان که در ماه رمضان پخش می‌شد، از اول تا به آخر حضور داشتم اما در یک فیلم دیگر امکان دارد از سی قسمت دو قسمت بیشتر نباشم، اینها واقعا برایم تفاوت نمی‌کند، ما هنرپیشه کوچک و بزرگ داریم اما نقش کوچک و بزرگ نداریم، اگر شما کار خوب ارائه کنید در یک سکانس هم مشخص است، من هر نقشی را که بدهند اگر ایفاگر آن باشم قبول می‌کنم.

چه نقشی را به شما پیشنهاد دهند قبول نمی‌کنید؟

دوست دارم کارهایی که بازیگر آن من هستم برای مردم ماندگار و دوست داشتنی باشد حتی اگر نقش منفی باشد، این اتفاق برای من افتاده که حتی اگر نقش منفی هم بازی کردم باز هم مورد استقبال مردم قرار گرفته است، من هیچ محدودیتی برای پذیرش نقش در سینما و تلویزیون ندارم.

بیشترین دستمزدی که تا اکنون گرفته‌اید برای کدام مجموعه بوده؟

اجازه بدهید این را نگویم، چون اگر این مساله عنوان شود برای من دردسر می‌شود و مردم فکر می‌کنند دستمزد من همیشه این بوده، اما همین را می‌گویم که خدا را شکر می‌کنم آنقدری بوده که دستم جلوی کسی دراز نشود.

اخیرا فیلم‌هایی نه چندان فاخر و جالبی تولید می‌شود که اسمش را «فیلم‌های سوپرمارکتی» گذاشته‌اند، مضمون‌های تکراری مثل عشق، طلاق، عروسی، پدر پولدار، و ارث و میراث و.. با بازیگرهای تکراری، شما هم در این فیلم‌ها زیاد بازی کردید، به نظر شما دلیل رونق این نوع فیلم‌ها چیست؟ شما چرا در این نوع فیلم‌ها بازی می‌کنید؟

واقعیت این است که وقتی از ما که دعوت می‌کنند می‌گویند که می‌خواهیم برای تلویزیون تله‌فیلم بسازیم و ما هم بر مبنای این حرف، بازی در آنها را قبول می‌کنیم، طبعا تله‌فیلم یعنی یک فیلم برای تلویزیون اما وقتی کار تمام می‌شود می‌بینیم سر از سوپرمارکت در می‌آورد، عکس ما را هم روی سی.دی می‌زنند و با اسم ما تبلیغ می‌کنند.

به نظر شما ساخت و تولید این فیلم‌ها نشانه چیست؟

ساخت فیلم‌های سوپرمارکتی نشان از این دارد که اولا مردم بخاطر مشکلاتی که دارند، شدیدا دلشان خنده می‌خواهد، آن هم به هرقیمت و کسانی هستند که این را فهمیده‌اند و از آن به هر قیمت پول درمی‌آروند در مرتبه بعدی، نشان ازاین است که نظارت و هدایتی در ساخت این فیلم‌ها نیست و به نوعی خودمختاری در ساخت این نوع فیلم‌ها وجود دارد، البته ناگفته نماند تا قبل از سال 91 کنترل زیادی روی فیلم‌ها نمی‌شد، اما الان مدتی است که بخوبی کنترل می‌شود.

چطور؟

الان تعداد مراجعه برای ساخت این فیلم‌ها به من و دوستانم بسیار کمتر شده، البته شاید به خاطر بودجه و مسائل اقتصادی است ، اما در کل اکنون بیشتر برای ساخت این فیلم‌ها سختگیری و کنترل می‌شود، در این نوع تله‌فیلم‌ها، من از اول تا آخر نیستم، بلکه چند سکانس را با ما می‌گیرند و بعد از پخش، نتیجه کار و بد یا خوب بودن آن دیده می‌شود.

شما به دلیل بازی این فیلم‌ها در برابر مردم احساس مسئولیت می‌کنید؟ شده است که گاهی شرمنده بشوید؟

طبعا مسئولیت هنری این فیلم‌ها با کارگردان این فیلم‌های سوپرمارکتی است، اما ما هم به خاطر احساس مسئولیتی که به مردم داریم و به خاطر عکسی که از ما که روی فیلم می‌خورد، چه بخواهیم و چه نخواهیم مسئول خوب یا بد بودن فیلم خواهیم بود.

از بازی در کدام کار پشیمان شدید؟

از کارهایی‌که کردم پشیمان نیستم، ولی مسائلی پیش آمده که با خودم گفتم کاش از اول سر این طرح نمی‌رفتم.

مثلا چه موردی بوده؟

مثلا سال گذشته برای یک تله فیلم رفتم و بین کار به‌دلیل مسائل مالی متوقف شد و ما کنار کشیدیدم، اما بعد از چند ماه، اتفاقی دیدم که آن فیلم به سوپرمارکت آمده، سکانس‌هایی را که کار کرده بودیم، سرهم و تدوین و مونتاژ کرده بودند، بدون این‌که به مردمی که آن را می‌خرند و تماشا می‌کنند، فکر کنند. صرفا برای سودجویی سرهم کرده بودند و تحویل مردم داده بودند.

سینمای ما اکنون طوری است که آقای محبوب با خانواده‌اش برود تماشای فیلم؟

خوشبختانه با وجود همه مشکلات و کمبودها، سینمای بعد از انقلاب روی یک پایه و اساسی بنا شده که می‌شود گفت یک سینمای انسانی و از نظر خانواده مورد قبول است، البته ما قبل از انقلاب هم فیلم‌های خوب هم داشتیم، اما بعد از انقلاب، فیلم‌هایی که ساخته شده صد در صد طوری بوده که حتی یک صحنه مبتذل هم در آن نیست و همین هم نعمت است و باید قدر آن را بدانیم.

شما در طول این سی و چند سال فعالیت هنری که با حوادث سیاسی جامعه هم همزمان بوده، حتما ناگفته‌هایی از این دوران دارید، می‌خواستم بپرسم مثلا شما در جنگ هم حضور داشتید؟

این خاطره را جایی نگفته‌ام. ما در سال 1362 از طرف اداره تئاتر برای اجرای نمایش به جبهه (مریوان) فرستادند که برای رزمنده‌ها برنامه اجرا کنیم و به اصطلاح به آنها روحیه بدهیم و اوقات فراغت آنها را پر کنیم، محلی که برای ما در نظر گرفته بودند، یک پادگان نظامی بود، وقتی ما رسیدیم و خواستیم برنامه تئاتر اجرا کنیم، فرمانده آنجا که یک سرهنگی بود، به ما گفت که نمی‌دانم شما روی چه حسابی برای اجرای نمایش آمده‌اید، اما من نمی‌توانم اجازه اجرای برنامه به شما بدهم.

دلیل مخالفت جناب سرهنگ با اجرای تئاتر برای رزمنده‌ها چه بود؟

برای ما خیلی عجیب بود که چرا این جناب سرهنگ به ما اجازه اجرای برنامه نمی‌دهد، او توضیح داد از نظر امنیتی و نظامی درست نیست که 400 نفر در یک جا جمع شوند، این هم برای جان نیروها خطر دارد، هم برای خود شماها، چون نیروهای نفوذی در منطقه بودند و می‌توانستند با دادن گرای محل اجرای تئاتر، باعث شوند دشمن آنجا را گلوله باران کند و باعث تلفات شدید شود. سرهنگی که مسئول پادگان بود به ما گفت تا هر وقت که بخواهید می‌توانید اینجا بمانید، ولی اجرای تئاتر به مصلحت نیست، ما گفتیم خوب تکلیف ما چیست؟ ماموریت ما یکماهه است، نهایتا قرار شد به عنوان مهمان آنجا بمانیم تا ببینیم چه می‌شود. بعد خودمان تصمیم گرفتیم به جای اجرای تئاتر به رزمنده‌ها کمک کنیم. این یکی از بهترین خاطرات من است. بعد از چند روز، با فضای واقعی جنگ آشنا شدیم و دیدیم باید کاری کنیم، رفتیم قسمت جهاد خودمان را معرفی کردیم و هر کدام به فراخور حالمان هر کاری که می‌توانستیم انجام دهیم مشغول به کار شدیم، مثلا من چون رانندگی‌ام خوب بود، راننده تریلی‌هایی شدم که باید تجهیزات سنگین جنگی را به جاده مهران می‌آوردند، یک ماه ماموریت ما این‌گونه‌گذشت و صحنه‌های واقعی از جنگ و رشادت بچه‌های رزمنده را دیدم، حتی یک بار جلوی چشم خودم، یک راکت به تریلی جلوی ما خورد که در یک لحظه، تریلی با بارش که اورکت‌های مخصوص بود، جزغاله شد.

در این گروه هنری که برای اجرای برنامه به جبهه آمده بودند، به غیر از شما چه کسانی بودند؟

آقایان ابوالفضل پورعرب، مجید مظفری، محمد شیری، خدابیامرز کرم رضایی که به عنوان سرپرست بودند و تعدادی از بچه‌های اداره تئاتر وزارت ارشاد در این جمع بودند.

بهترین اتفاقی که ممکن است برای عباس محبوب بیفتد چیست؟

همیشه از خدا سه تا خواسته داشتم اولی این‌که از خدا می‌خواهم آبروی همه را حفظ کند، آبروی من و خانواده‌ام را حفظ کند. به همه، من و خانواده‌ام هم سلامت بدهد، به همه، به من و خانواده‌ام اگر صلاح بداند دل خوش بدهد.

به عنوان سوال آخر، آقای محبوب شما صاحب‌خانه هستید یا مستاجر؟

من مستاجرم، ولی خدا را شکر می‌کنم که صاحبخانه خوبی دارم.

بهمن هدایتی - جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها