جهان​ «پله آخر» همنشینی نه چندان مطبوع کهنه و نو است

حضور انکار نشدنی گذشته

یک فیلم به‌طور معمول ابتدا از طریق واقعیت جسمانی‌اش درک می‌شود. این واقعیت جسمانی را مکان‌ها، اشیا، صداهای محیط، چهره شهر و به‌طور کلی تمامی عناصر محسوس دربرمی‌گیرد.
کد خبر: ۵۴۶۹۷۳
حضور انکار نشدنی گذشته

 در قدم بعدی، شکل ارتباط شخصیت‌ها و مسائلی که دارند با این عناصر مادی و محسوس است که تبدیل به هویت و فضای اثر می‌شود، درواقع ظاهر (واقعیت جسمانی) در ارتباط با شخصیت‌ها یک کلیت بزرگ‌تری به نام هویت اثر هنری را شکل می‌دهد.

در «پله آخر» ساخته علی مصفا ما با بخشی از تهران قدیم که در لابه‌لای تهران مدرن جامانده است روبه‌رو هستیم.

خانه‌ها، محله‌ها و کافه‌ها در کنار موسیقی مورد توجه شخصیت‌ها از جهان گذشته و قدیم می‌آیند. معماری صحنه‌ها به‌طور کلی در تضادی عینی با شهر امروز قرار دارند، به همین دلیل مکان‌ها در فیلم پله آخر توجه مخاطب را به خود جلب می‌کنند و برای بیننده‌ای که متوجه‌اش می‌شود، تبدیل به مسأله می‌شوند.

خسرو شخصیت اصلی فیلم، مهندسی است که کارش ساخت و ساز است؛ البته این توجیهی کافی برای حضور چنین معماری و پیکری در اثر نیست، خاصه این‌که داستان اصلی و مسأله عمده فیلم خانه‌ساز بودن خسرو نیست، مرگ اوست؛ اما آنچه توجیه‌گر و هویت‌بخش این واقعیت جسمانی اثر است، مواجهه خسرو و همسرش لیلی با خاطره و گذشته خود است.

او در کنار صحبت از علاقه به مادرش از علاقه خود به خانه‌ها، در و دیوار و پنجره‌های قدیمی می‌گوید. عنصر گذشته و خاطره است که شخصیت‌های فیلم را با معماری و واقعیت جسمانی‌اش به طور عمیق پیوند می‌دهد و در ذیل داستان فیلم فضای آن را هم شکل می‌دهد.

راوی پله آخر (خسرو) یک مرد مرده است. او در یک موقعیت بشدت پیش پاافتاده و اتفاقی، حاصل از یک دعوای پوچ زن و شوهری جان سپرده است.

خسرو پس از مرگش آخرین اتفاقات زندگی‌اش را مرور می‌کند. این اتفاقات واپسین هم از جایی تحت‌الشعاع آگاهی خسرو از بیماری سرطان‌اش قرار می‌گیرد؛ جالب این که این خبر هم کذب است و بر پایه‌ای دروغ، حال و هوای وجودی شخصیت را تغییر می‌دهد که البته همین تغییر عمده بر اساس یک دروغ، لحن مضحک فیلم (راوی) را قانع‌کننده می‌کند.

مهم این است که مرگ آگاهی، خسرو را بیشتر به درون خود می‌برد. او که ذاتا یک پرسه‌زن در خاطرات به حاشیه رفته شهر است، معماری و موسیقی گذشته را همچون تنها دارایی خود باز می‌یابد.

فیلم روایتی غیر خطی دارد. شکست زمانی علاوه بر این‌که تأکیدی بر موضوع فیلم ‌ـ‌ گذشته زنده آدم‌ها و ماندن خاطره‌ها در اکنون‌ ـ‌ است، زمان سرراست و مستقیمی را که هر انسانی تصور می‌کند در آن زنده است زیرسؤال می‌برد.

در این میان یکی از مهم‌ترین عوامل پیش برنده پله آخر لیلی همسر خسروست. لیلی خود در نقاطی از گذشته مانده است و مدام به‌واسطه احساسات گیر‌کرده‌اش در آدم‌های گذشته دچار افسوس و اندوه می‌شود.

او خسرو را به گذشته خود می‌کشد و این باعث می‌شود خسرو تصور کند بهترین میراثی که می‌تواند برای زنش باقی بگذارد، خرید خانه‌ای قدیمی در تفرش(زادگاهش) برای زنش است یا می‌توان گفت خرید گذشته برای زن و به​جا گذاشتن آن برای آینده‌اش.

گذشته جهانی است که آدم‌های ناآرام فیلم از یک‌سو در آن زندگی نمی‌کنند و از سوی دیگر برای از دست‌دادنش نگران و وحشت زده‌اند. نمود بارز این وحشت پیرزنی است که از ابتدای فیلم برای دفع بیماری فراموشی، داستان مردگان جیمز جویس را تایپ می‌کند.

این هراس خود بخشی از ویرانی گذشته است، همان‌طور که حواس‌پرتی پیرزن نشانه‌ای آشکار از اضمحلال حافظه اوست و تایپ‌کردن داستان هم توان جلوگیری از این ویرانی را ندارد.

جهان پله آخر به نوعی جهان همنشینی نه‌چندان مطبوع کهنه و نوست، موسیقی‌ها و نوستالژی‌های عاطفی آدم‌ها در یک‌سو قرار گرفته، مناسبات و شرایط واقعی زندگی آنها در سویی دیگر و در این میان هیچ‌یک صاحب انسجام ذهنی و راه‌حلی عینی برای تقلیل و تلطیف این تضاد نیستند.

شخصیت اصلی فیلم اتفاقا بیشتر از همه در این تضادها دست و پا می‌زند و با گذشته و حال خود بیشترین مسأله را دارد.

او صاحب هیچ موضع شفافی نسبت به کودکی‌اش نیست، از یک‌سو عقده‌های آن دوران را در میانسالی‌اش می‌گشاید چنان‌که گویی از گذشته متنفر است و از طرفی دیگر با اشتیاق آن بستر را از نظر مکانی ستایش کرده، با موسیقی آن دوران خاطره بازی می‌کند، چنان‌که گویی از امروز و آنچه در محیط زندگی‌اش رخ داده، متنفر است. سرگشتگی خسرو وقتی کنار شغلش قرار می‌گیرد جرأت هرگونه نتیجه‌گیری کلان را به مخاطب می‌دهد چنان‌که بتوان هر چه بیشتر از حدود فردی شخصیت فیلم فرا رفت و پیوندی عمیق با زمانه و شهری که فیلم بازنمایی می‌کند، برقرار کرد.

پیوند گذشته و حال، ماسیدن و رسوب‌کردن مظاهر کودکی به دوران میانسالی، نوستالژی زیبایی‌های قدیم در زشتی‌های اکنون، موقعیت آدم‌های پله آخر است که خسرو گویی به سبب مرگ، نسبت به آنها صریح و صادق شده است و با وجود فراموشی، ناآگاهی و بی‌عاری نسبت به گذشته، بخشی از هویت افراد را همین گذشته می‌سازد چه بخواهند، چه نخواهند و در پله آخر انگار مرگ به همین سبب با شوخ‌طبعی و بی‌پردگی این حضور انکار‌نشدنی گذشته را در آدم‌ها افشا می‌کند.

علیرضا نراقی - جام جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها