جام جم آنلاین گزارش میدهد
این خاطره را به حمیدرضا الوند، مدیرکل دفتر امور کودکان و نوجوانان بهزیستی نگفتم. وقتمان کم بود و حرفهایمان جدی و در آن شرایط چطور میشد جایی برای خاطره گفتن پیدا کرد، اما هر بار که این جامعهشناس درباره کودکان بدسرپرست و بیسرپرست و برنامههای امسال بهزیستی برای آنها و مشکلاتشان میگفت، ناخودآگاه یاد آن دختر بچه میافتادم که به گناه پدر و مادرش از جامعه، طرد شده بود و در یکی از مراکز بهزیستی نگهداری میشد.
امید این که او و بچههای دیگری مثل او، در خانوادهای جایگزین نگهداری شوند، دور و کمرنگ است و حتی شاید به محال پهلو بزند، این را الوند هم تایید میکند و میگوید سرنوشت آنها مثل بیسرپرستها نیست، خانوادههای متقاضی، بیسرپرستها را میبرند اما کمتر خانوادهای حاضر است کودکی بدسرپرست را موقتی به کانون گرمش راه بدهد در حالی که هماکنون از هر 10 کودک تحت پوشش بهزیستی، دستکم 8 نفر بدسرپرست هستند.
از منبعی آگاه شنیدهام که شمار کودکان بدسرپرست و بیسرپرست بهزیستی در سال 90 نسبت به سال 89 بیشتر شده است. شما این مساله را تایید میکنید؟
بله. تعداد این کودکان از سال 89 تا 90، رشدی 3 درصدی نشان میدهد که بیشترین گروه سنی آنها کمتر از 6 سالهها بودهاند. شاید در وهله اول به نظرتان برسد که رقم 3 درصد عدد قابل توجهی نیست اما برای این گروه سنی بسیار قابل توجه است و هشداری برای ما به حساب میآید.
دلیل این افزایش از دیدگاه شما چیست؟
در وهله اول، به نظر میرسد روابط خانوادگی در جامعه سست شده است و سستی این روابط منجر به جدایی والدین از هم و سرگردان شدن کودکان میشود. متاسفانه قوانین ما، به تحکیم بنیان خانواده کمک نمیکند و راهی برای ملزم کردن والدین به نگهداری از فرزندشان وجود ندارد یعنی اگر پدر و مادری پس از جدایی پی زندگی خودشان بروند و بگویند نمیخواهند مسوولیت فرزندشان را بپذیرند قانون نمیتواند آنها را ملزم به قبول این مسوولیت کند و این اتفاق در برخی موارد میافتد و پدر و مادر به دلایل غیرموجه فرزندشان را رها میکنند.
اما از دیدگاهی مثبت هم میشود بخشی از این افزایش را توجیه کرد. یکی از رویکردهای جدید سازمان بهزیستی در سالهای اخیر که به نظرم رویکردی جسارتآمیز بوده، راهاندازی خط اورژانس اجتماعی سیار در کشور است. بهواسطه این اورژانس، کارشناسان بهزیستی پیش از آن که مشکلی اجتماعی به بحران تبدیل شود، برای حل آن اقدام میکنند. یکی از وظایف اورژانس اجتماعی رسیدگی به کودکان در معرض خطر است.
به عبارتی دیگر ما خانوادههایی را داریم که روابطی شکننده دارند و حضور کودک در آنها به بهداشت روانی و اجتماعیاش آسیب میزند. زمانی که اورژانس اجتماعی دخالت میکند و این کودکان را از خانواده جدا میکند باید آنها را به مراکز بهزیستی بسپرد و بنابراین بخشی از افزایش 3درصدی کودکانی که وارد مراکز بهزیستی میشوند نشانه اقدامات به موقع اورژانس سیار این سازمان است.
چه تعداد از کودکانی که در مراکزتان نگهداری میشوند به واسطه دخالت اورژانس اجتماعی، از شرایط بحرانی خانواده جدا شدهاند؟
به طور کلی 25 درصد از کودکان بدسرپرست تحت نظارت ما یا والدین بدون صلاحیت دارند یا فرزندان طلاق هستند.
بهزیستی هماکنون چه تعداد کودک تحت پوشش دارد؟
بهطور کلی در حال حاضر حدود 21 هزار و 500 کودک جزو خانواده کودکان بدسرپرست و بیسرپرست سازمان بهزیستی هستند و از خدمات مستمر بهزیستی استفاده میکنند که از این تعداد 9500 نفر در 481 مرکز نگهداری از این کودکان زیر نظر بهزیستی زندگی میکنند.
حدود 12هزار نفر هم براساس سیاستهای محوری و اصلی ما در درون خانوادههای جایگزین ساماندهی شدهاند. این خانوادههای جایگزین هم میتوانند اقوام و بستگان درجه یک کودکان باشند و هم کسانی که گرچه با این کودکان ارتباط سببی و نسبی ندارند اما واجد شرایط سرپرستی موقت هستند.
با این آماری که ارائه کردید در هر مرکز باید بهطور متوسط 12ـ11 کودک وجود داشته باشد آیا تعمدی در کم بودن شمار کودکان ساکن در هر مرکز دارید؟
درست است که بچههای بیسرپرست و بدسرپرست با هم رابطه خونی و خویشاوندی ندارند اما ما نمیخواهیم ساختاری سازمانی و اداری در خانههای ویژه این کودکان ایجاد کنیم، بلکه مایلیم در این مراکز روابط حاکم بر خانواده وجود داشته باشد. به همین دلیل هم است که تعداد کودکانی که در یک مرکز هستند، شبیه به تعداد اعضای خانواده انتخاب کردهایم تا کودکان و مربیها بتوانند با هم تعاملات همه جانبه و اثرگذار داشته باشند.
در صحبتهایتان اشاره کردید که بیش از 12 هزار نفر از این کودکان در خانوادههای جایگزین نگهداری میشوند. پس چرا آنها را جزو آمار خدمات گیرندگان مستمر از بهزیستی لحاظ کردید؟
برای توضیح دلیل این که میگویم آن گروه هم از خدمات مستمر استفاده میکنند مایلم مثالی بزنم. فرض کنیم خانم ایکس عضو خانواده ایکس است. اگر چه شاید کیفیت روابط این خانم با گذشت زمان تغییر کند، به هر حال رابطه خانوادگی او و اعضای خانوادهاش قطع نمیشود و این فرد در طول حیاتش به هر شکلی با مسالهای برخورد کند بازهم اولین نهادی که به آن مراجعه میکند خانواه است.
کودکان تحت پوشش بهزیستی هم شرایط مشابهی دارند. بهزیستی از زمان تشکیل تاکنون حدود 80 هزار کودک را تحت پوشش قرار داده ست و بجز 21 هزار و 500 نفری که به آنها اشاره کردم و به خانوادههای جایگزین سپرده شدهاند یا در مراکز ویژه بهزیستی هستند، بقیه مستقل شدهاند و خودشان تشکیل خانواده دادهاند.
بسیاری از این کودکان پایگاههای اقتصادی اجتماعی خاصی در جامعه دارند و نقشهایی مهم را ایفا میکنند و در موقعیتهای مناسبی در اجتماع هستند اما ارتباط آنها با ما همیشه باقی میماند.
آنها بهزیستی را بهعنوان خانوادهشان میشناسند و در بسیاری از موارد وقتی به مسالهای بر میخورند با ما مشورت میکنند و راهنمایی میخواهند.
کدام گروه سنی در مراکز بهزیستی بیشترین تعداد را تشکیل میدهند؟
بالاترین آمار ما مربوط به کودکان بالای 12 سال است و جمعیت دخترها و پسرها تقریبا با هم برابر است.
چه تعداد از کودکان این مراکز، معلولیت دارند؟
حدود 1000 نفر.
نسبت بدسرپرستها به بی سرپرستها چگونه است؟
87 درصد از کودکان ما به مفهوم عام بدسرپرست هستند یعنی پدر، مادر یا جد پدری یا هر سه آنها در قید حیات هستند اما به دلیل نداشتن صلاحیتهای اجتماعی یا عدم تمکن مالی اجازه نگهداری از فرزندشان را ندارند.
13 درصد از کودکان مان نیز پدر، مادر یا جد پدری شان در قید حیات نیستند یا تلاش کارشناسان سازمان بهزیستی کشور برای پیدا کردن بستگانشان بینتیجه مانده است.
از منابع غیررسمی شنیدهام که برخی خانوادههای بیفرزند، به استانهای نسبتا محروم میروند و از آنها کودکانشان را بدون دخالت بهزیستی میگیرند. این موضوع صحت دارد؟
من آمار دقیقی در این باره ندارم اما چنین مواردی وجود دارد. از آنجا که سن ازدواج و بارداری در کشورمان بالا رفته است برخی زنان برای بارداری مشکل دارند. خانوادهای که زمان بارداری مطلوب و مناسبش را از دست داده است اما میخواهد فرزندی داشته باشد بهدنبال راه میگردد و یکی از راههایی که ممکن است پیش پایش گذاشته شود خریدن بچه از مناطق محروم است. غافل از این که متوسل شدن به سیستمهای خارج از عرف و قانون ممکن است در آینده انبوهی از مشکلات را برایش پیش آورد.
فروشندهها معمولا از چه اقشاری هستند؟
قطعا آنها از افراد طبقات پایین اجتماع هستند و فقر فرهنگی و اقتصادی دارند.
گفتید این خانوادهها با مشکل مواجه میشوند، ممکن است درباره این مشکلات مثال بزنید؟
این کار در واقع نوعی بردهداری نوین است. از یک طرف امکان دارد کسی که کودک را خریداری میکند صلاحیت لازم را نداشته باشد و از سوی دیگر ممکن است پس از چند سال پدر و مادر واقعی طفل برگردند و به روابط عاطفی که با خانواده جدیدش برقرار کرده، لطمه بزنند.
همچنین این کودکان از برخی حقوق انسانی محروم میشوند، نخستین حق، تحصیل است. وقتی آنها بخواهند از خدمات آموزش و پرورش استفاده کنند مسلما با مشکل شناسنامه مواجه میشوند. شناسنامه گرفتن مراحل قانونی دارد که والدین غیر واقعی این کودکان، آنها را نپیمودهاند.
پیش آمده که مراجعانی به سازمان مراجعه کرده و تقاضای شناسنامه برای فرزندانشان میکنند. اما سازمان بهزیستی هیچ راهکاری برای چنین شرایطی ندارد. هیچ دستگاهی بر وضعیت این کودکان نظارت نخواهد کرد. این کار، هر زمان که اثبات شود جرم به حساب میآید.
هماکنون لایحهای در مجلس باز است به نام لایحه حمایت ازکودکان و نوجوانان که توسط سازمان بهزیستی و قوه قضاییه ارائه شده و به بحثهای مربوط به کودکان در معرض خطر میپردازد.
اگر این لایحه به قانون تبدیل شود کمک بزرگی به نظاممند کردن ارائه خدمات به کودکان بیسرپرست و بدسرپرست میکند و بسیاری از تخطیها از جمله چنین مسائلی را مانع میشود.
شاید یکی از علل این اقدام خانوادههای بی فرزند برای خرید کودک از استانهای محروم این باشد که فرآیند فرزندخواندگی در کشور ما بسیار طولانی است.
در حوزه سرپرستی 2 اصطلاح حقوقی مهم وجود دارد؛ اولی سرپرستی دائم است و دومی امین موقتی. درباره سرپرستی دائم ما متقاضی کم نداریم. به ازای هرکودک واجد شرایط فرزندخواندگی در کشورمان 5/7 زوج وجود دارد.
براساس قانون فقط همان 13 درصدی که بیسرپرست هستند شرایط واگذاری سرپرستی دائم به مفهوم حقوقی و فرزندخوانده شدن به مفهوم اجتماعی را دارند. از این 13 درصد یک درصد دچار معلولیت هستند که متاسفانه متقاضی برای سرپرستیشان پیدا نمیشود و باقی مانده هر سال به سرعت واگذار میشوند.
سیاست ما این است که هیچ یک از کودکان بیسرپرست را حتی یک روز هم در مراکزمان نگه نداریم چون معتقدیم حتی یک روز دورماندن از خانواده هم به بهداشت روانیشان آسیب میزند. متقاضیان کودک معمولا کودکانی با سن پایین میخواهند و نگه داشتن یک کودک در مراکز بهزیستی به معنای بالا رفتن سن او و کم شدن شانسش برای به فرزندخواندگی پذیرفته شدن است.
بنابر این جمعیت کودکان بی سرپرست ما همیشه در حال نو شدن است اما آن گروه از کودکانمان که بدسرپرست هستند و اکثریت جمعیت کودکان تحت پوشش بهزیستی را به خود اختصاص دادهاند، قابل واگذاری به خانوادههایی که تقاضای سرپرستی دائم کودک را دارند نیستند و باید به امین موقت سپرده شوند.
قبول سرپرستی موقت یک کودک بدسرپرست را امین موقت شدن میگویند. زوجهای امین موقت کودکانی را که والدینشان به هر دلیل توانایی نگهداری از آنها را ندارند به کانون خانوادهشان میآورند و تا زمانی که والدین شان صلاحیت لازم را به دست نیاوردهاند در کنار خود نگه میدارند اما بیشتر زوجهای نابارور در کشور ما علاقهای به امین موقت شدن ندارند. دلیل بی رغبتی خانوادهها از 3 وجه قابل بررسی است و به همین خاطر، باید در صف طولانی متقاضیان سرپرستی دائم که تعدادشان بسیار زیاد است، باقی بمانند.
من شنیدهام بیشتر مردم مایلند کودکان دختر را به سرپرستی دائم بپذیرند، این موضوع حقیقت دارد؟
بله متاسفانه بیش از 67 درصد از متقاضیان سرپرستی دائم در کشور متقاضی نگهداری از کودکان دختر هستند. درحالی که تعداد کودکان دختر و پسر واجد شرایط با هم برابر است. گاهی حتی شرایطی پیش میآید که متقاضی برای قبول سرپرستی یک دختر، به مراکز ما مراجعه میکند و با وجود این که پسرهای واجد شرایطی وجود دارند، پشت نوبت میماند تا حتما دختر بگیرد!
چرا مردم برای قبول سرپرستی دختر را به پسر ترجیح میدهند؟
آنها بحث محرمیت را مطرح میکنند در حالی که دختر زودتر از پسر به سن تکلیف میرسد و به پدرخواندهاش نامحرم میشود. اگر خانوادهای دختر ببرد، پس از مدتی به پدر نامحرم میشود و اگر پسر ببرد، به مادر. پس نباید فرقی برایشان داشته باشد. من معتقدم این تبعیض ناشی از غلبه تفکر مردسالارانه در جامعه است.
به هر حال اگر خانوادهای بخواهد منطقی رفتار کند بهترین کار این است که اصول را از مرجع تقلیدش بپرسد، همچنین از دیدگاه من بهترین راه برای رعایت حریمها همان حفظ آداب ظاهری است.
دقت کنید که حتی خواهر و برادری بیولوژیکی که به هم محرم هستند اصولی را برای حفظ حریمهای یکدیگر در خانه رعایت میکنند، پس چطور میشود انتظار داشت اعضای خانواده با فرزندخوانده هیچ حریمی را رعایت نکنند؟
گفتید خانوادهها علاقهای به امین موقت شدن ندارند و مایلند سرپرست دائم یک کودک شوند، چرا؟
الوند: شرایط برای امین موقت شدن کودکان آسانتر است، در این روش فرزندخواندگی، خانوادهها میتوانند حتی باداشتن فرزند، تا 3 کودک بدسرپرست را در جمع خود بپذیرند.
وجه اول، نگرشها و باورهای فرهنگی است. حس مالکیت در جامعه ایرانی قوی است. مردم خیال میکنند که حتما باید صاحب مادامالعمر یک کودک شوند و به همین دلیل مایل نیستند کودکی را که میدانند پس از مدتی از آنها جدا میشود و به خانواده اولش برمیگردد بپذیرند. به عبارت دیگر آنها یک کودک را ششدانگ میخواهند!
بسیاری از خانواده مایلند هویت یک کودک و حتی نامخانوادگی او را که قرار است وارد کانون خانوادهشان شود تغییر دهند و او را به تملک خود درآورند در حالی که چنین کاری درباره کودکان بدسرپرست عملی نیست.
دلیل دیگر این بیعلاقگی ناآگاهی مردم نسبت به تکالیفشان در ازای این کودکان است. آنها خودشان را در برابر بدسرپرستها و آیندهشان مسوول نمیدانند و به همین علت برای تغییر سرنوشت آنها اقدامی نمیکنند.
وجه سوم این ماجرا هم از بعد قانونی قابل بررسی است. حتی اگر خانوادهای که حاضر شود سرپرستی موقت کودکی را قبول کند برخی قضات آنقدر فرآیند واگذاری موقت کودک را کش میدهند و حکم امین موقتی را به دلیل برخی پیچیدگیهای قانونی و برداشتهای متفاوت از مفاد قانونی به تعویق میاندازند که خانوادهها خسته میشوند.
گرچه گفتید صف متقاضیان سرپرستی دائم طولانی است و خیلی از زوجها به این کار تمایل دارند، زوجهای نابارور زیادی را هم دیدهام که رغبتی به قبول سرپرستی دائمی یک کودک را ندارند و دلیلش را قوانین سختگیرانه بهزیستی در این زمینه عنوان میکنند. برای مثال چرا زوجی که میخواهد کودکی را به سرپرستی بپذیرد باید بخش عمدهای از اموالش را به نام او کند؟!
قوانین در این زمینه باید دشوار باشد. ما آینده انسانی را به کسان دیگری میسپریم و طبیعی است که در ارتباط با او حساس باشیم.
ما در سازمان بهزیستی متولی استیفای حقوق کودکان فاقد سرپرست هستیم اما متولی استیفای حقوق خانوادههای فرزندپذیر نیستیم. کودکان بیسرپرست ارثی از والدینشان که آنها را به فرزندخواندگی پذیرفتهاند نمیبرند و به همین دلیل ما برای تامین امنیت اجتماعیشان در آینده ناچاریم از خانوادهها بخواهیم چیزی را به نامشان کنند اما نه بخش عمدهای از اموال آان را بلکه این دارایی فقط باید در حدی باشد که در آینده اگر آن پدر و مادر نبودند کودک سرگردان و آواره نشود.
بگذارید در اینباره مثالی بزنم؛ ما کودکی داشتیم که سرپرستیاش را زن و شوهری پزشک پذیرفتند. موقعیت اجتماعی و اقتصادی این زوج بسیار خوب بود و شرایط مناسبی برای کودک مهیا کردند.
10 سال پس از قبول این کودک به فرزندخواندگی، آنها در جاده تصادف کردند و فوت شدند. براساس قوانین حاکم بر کشور ما فرزندخوانده ارث نمیبرد. بستگان این زوج آمدند و هر آنچه از زندگیشان مانده بود با خود بردند. این کودک، پس از این حادثه نه تنها یتیم مضاعف شد بلکه بشدت نیاز به حمایت مالی داشت و اگر بخشی از اموال که به نام او شده بود وجود نداشت به شرایط بسیار بدی دچار میشد.
برخی زوجها میگویند کمیتههایی در بهزیستی وجود دارند که با زوجهای متقاضی فرزند جلساتی میگذارند و برخی از آنها را رد میکنند. ماجرا از چه قرار است؟
یکی از مسوولیتهای کمیتههای فرزندپذیری ما مشاوره و سنجش خانوادههای متقاضی فرزند است. شاید خانوادهای تمکن مالی، صلاحیت اجتماعی اخلاقی و اقتصادی داشته باشد اما جرمی کرده باشد و برایش رای دادگاه صادر شده باشد و صلاحیت قضایی نداشته باشد.
کمیتههای ما همه این جوانب را میسنجند و تایید میکنم که گاهی پیش میآید کمیته اعلام میکند زوجی هنوز به مرحلهای نرسیده است که بخواهد فرزندی بگیرد.
شرایط امین موقت شدن هم به همین شکل است؟
شرایط امین موقت شدن آسانتر است. برای مثال صلح اموال لازم ندارد و شرط سنی برای زوجها گذاشته نمیشود، در حالی که برای سرپرستی دائم باید سن یکی از زوجها حداقل 30 سال باشد.
برای سرپرستی دائم یک کودک باید 5 سال از زندگی مشترک زوج گذشته باشد و بچهدار نشده باشند؛ اما در سرپرستی موقت خانوادهها میتوانند حتی با وجود داشتن فرزند، سرپرستی حداکثر 3 کودک بدسرپرست را نیز بپذیرند البته به شرط این که تعداد اعضای خانواده از 7 نفر تجاوز نکند.
بهزیستی قوانین محتاطانهای برای نگهداری از کودکان و نوجوانان تحت پوشش خو در مراکزش دارد. چرا با وجود این قوانین، از سال گذشته سازمان تصمیم گرفته است سرپرستی کودکان 3 تا 6 سالهاش را به بخش غیردولتی واگذار کند؟
واگذاری خانههای نوباوگان به بخش غیردولتی که با مدیریت هیات امنایی است، در جهت عمل به سیاست کوچکسازی و خانوادهمحوری سازمان بهزیستی است و کاهش هزینهها را برای دولت در بر دارد.
پیش از این، سرپرستی همه خانههای کودکان شیرخوار تا 6 ساله با بخش دولتی بود و بهدلیل حساسیتهایی که درباره این گروه سنی وجود دارد و استانداردهای فراوانی که باید درخصوص نیروی انسانی شاغل در آن رعایت شود در مراکزی که به شکل هیات امنایی اداره میشدند وجود نداشت اما از سال گذشته ما به بخش غیردولتی هم اجازه تصدیگری در این حوزه را دادیم و قرار شده است سرپرستی کودکان 3 تا 6 ساله تحت پوشش بهزیستی را به عهده بگیرند.
از دیدگاه ما، واگذاری مسوولیت به این مراکز باعث میشود مقوله مسوولیت اجتماعی در سراسر کشور تسری پیدا کند. در اکثر کشورهای دنیا دولت به تنهایی از عهده حمایتهای اجتماعی برنمیآید و این مساله صرفا به عهده دولت نیست بلکه دولت مسوولیت سیاستگذاری دارد و ضوابط و شیوه نامهها را تدوین میکند.
بهزیستی به هر مرکز 10 کودک را واگذار میکند و معتقدیم با این روش تعداد مراکز نگهداری از کودکان، زیاد و شمار کودکانی که در این مراکز نگهداری میشوند، کم میشود و با این ساز و کار، کیفیت خدماتی که به کودکان ارائه میشود، ارتقاء مییابد.
مراکز هیات امنایی مورد تایید شما چه ویژگیهایی باید داشته باشد؟
این مراکز براساس آییننامهای که به آنها ابلاغ شده ملزم شدهاند که یکسری ضوابط را رعایت کنند برای نمونه از آنها خواستهایم که حتما در مراکزشان مددکار، روانشناس و مدیر خانه داشته باشند. هیات امنای این مرکز هم باید از افراد خوشنام، دارای تخصص و بنیان اقتصادی قابل قبول باشند.
چه تعداد از کودکان بهزیستی مشمول این آییننامه میشوند؟
حدود 1000 نفر. البته به یاد داشته باشید که ما فقط بچههایی را به هیات امنای واجد شرایط میسپریم که پدر، مادر یا جد پدریشان در قید هیات نباشند یا شناسایی نشده باشند یعنی کودکانی را به این مراکز میدهیم که شرایط سرپرستی دائم را ندارند.
تکلیف صفر(شیرخوارها) تا 3 سالهها چه میشود؟
آن دسته از بچهها که هنوز قدرت تکلم ندارند در شیرخوارگاههای دولتی باقی میمانند و بقیه به خانههای نوباوگان سپرده میشوند.
کاهش هزینهها برای دولت را با اجرایی کردن این آییننامه تخمین زدهاید؟
هماکنون قیمت تمام شده خدمات ما برای نگهداری هر کودک در مراکز بهزیستی ماهانه 450 هزار تومان است در حالی که بابت هر بچه به هیات امنا، 140 هزار تومان میپردازیم و آنها مابقی را از پتانسیلهای خود یا از طریق جذب مشارکتهای مردمی به دست میآورند.
شایعاتی وجود دارد مبنی بر این که بهزیستی فرزندانش را پس از 18 سالگی رها میکند تا زندگی مستقل تشکیل دهند. این موضوع تا چه حد صحت دارد؟
دختران ما تا زمانی که ازدواج نکردهاند یا به شغلی پایدار و مناسب اشتغال ندارند باید در مراکزمان بمانند و ترخیص نمیشوند. اگر دختری مجرد باشد و شغلی پیداکند که درآمد داشته باشد و ما به نتیجه برسیم که میتواند زندگیاش را اداره کند، ترخیصش میکنیم اما درباره پسران حداقل سن ترخیص اولیه 18 سال است.
در این سن اگر پسری در دانشگاه قبول نشده باشد باید به سربازی برود. حضور در سربازی برای آنها نوعی ترخیص موقت است. وقتی او از سربازی برمیگردد برایش خانهای میگیریم و حرفهای یادش میدهیم تا مشغول به کار شود.
پسران ما اگر دانشگاهی شوند تا هر مقطعی که برسند هزینه تحصیلشان را میدهیم و برایشان مسکن هم اجاره میکنیم. ما آنها را یک نفره ترخیص نمیکنیم. معمولا 2 نفره ترخیصشان میکنیم تا راحتتر بتوانند با ودیعه مسکنی که در اختیارشان میگذاریم خانه بگیرند.
پس از ماجرای داغگذاری کودکان در سال 87 در یکی از مراکز بهزیستی، رئیس وقت سازمان بهزیستی گفت در همه مراکز دوربین کار میگذارد. آیا این دوربینها واقعا کار میکنند؟
کارشناسان ما به شکلی مستمر مراکز تحت پوشش بهزیستی را رصد میکنند و حتی فیلمهای این دوربینها را هم میبینند. زمان متوسط گزارشگیری دوربینها یک ماه است.
در سالهای اخیر متاسفانه درهای مراکز بهزیستی به روی نیکوکاران بسته شده است و حتی به مردم اجازه داده نمیشود با این بچهها ارتباط برقرار کنند. در واقع شما کودکان تحتپوشش را از تجربه ارتباط با انسانهای دیگر محروم کردهاید. دلیل این برخورد چیست؟
شما در خانهتان را باز میگذارید تا هر کس رد میشود بیاید داخل و سرکی بکشد؟ مراکز ما برای کودکان تحت پوششمان حکم خانه را دارد و ما باور داریم از فضای خانه باید حراست کرد.
ما ارتباط بچهها را با دنیای بیرون قطع نکردهایم آنها مثل بقیه همسن و سالهای خودشان به مدرسه میروند و در سطح جامعه رفت و آمد دارند. ضمن اینکه بیشتر بچههای ما همانطور که گفتم بدسرپرست هستند و بستگانی دارند، پس زندانی نیستند و روابط اجتماعیشان هم محدود نشده است، اما ما به دنبال حذف نیکوکارهای پفک نمکی هستیم!
نیکوکارهای پفک نمکی کسانی هستند که هدفشان فقط ارضای روانی خودشان است، نه پاسخ به نیازهای کودکان تحت پوشش ما. پاسخ دادن به نیاز واقعی بچهها چند راه دارد اول قبول سرپرستی دائم یک کودک بیسرپرست، دوم امین موقت شدن برای یک کودک بدسرپرست و سوم تبدیل شدن به سرپرست داوطلب به عنوان حامی. توجه داشته باشید بچههای ما فیلم سینمایی نیستند که هر روز یک نفر برود تماشایشان کند!
آقای الوند، من میگویم مردم میخواهند و حق دارند با کودکان بدسرپرست و بیسرپرست مستقیما ارتباط داشته باشند و شما نباید این حق را از آنها بگیرید!
اگر مردم بخواهند چنین تعاملی داشته باشند باید به عنوان داوطلب حامی که به آن اشاره کردم در مراکز ما حاضر شوند. هر فردی میتواند سرپرست داوطلب یک کودک باشد. البته نمیتواند او را به منزل ببرد اما میتواند هفتهای یک یا 2 روز با او باشد.
مردم چطور باید داوطلب حامی شوند؟
هرکس میتواند به کمیته شبه خانواده مستقر در مراکز استان یا شهرستان مراجعه کند و برای داوطلب حامی شدن درخواست بدهد و اگر کمیته شبه خانواده صلاحیت او را تایید کند، میتواند به مراکز ما رفت و آمد کند.
مریم یوشیزاده / گروه جامعه
جام جم آنلاین گزارش میدهد
جام جم آنلاین گزارش میدهد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد؛
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک فعال سیاسی:
یک نماینده مجلس:
در گفتوگوی «جامجم» با استاد حوزه و مبلغ بینالملل بررسی شد
گفتوگو با موسی اکبری،درخصوص تشکیل کمپین«سرزمین من»وساخت و مرمت۵۰خانه در منطقه زنده جان