«خاطره»ای که ظرافت ندارد!

کمبود ظرافت

چند سال پیش در سینمای آمریکا فیلمی ساخته شد به نام «نقشه پرواز». بازیگر اصلی این فیلم جودی فاستر بود و قرار بود این اثر، یک نوع معرفی و تبلیغ باشد برای هواپیمای بوئینگ غول‌پیکری که تازه وارد بازار شده بود. داستان فیلم درباره زنی بود که با دخترش سوار هواپیما می‌شود، اما پس از مدتی او را گم می‌کند. سپس به جست‌وجوی دختر برمی‌آید، اما هیچ‌کس نشانه‌ای از او ندارد و بتدریج این ذهنیت شکل می‌گیرد که این زن دیوانه است و اصلا بچه‌ای در کار نبوده است.
کد خبر: ۳۷۵۵۵۸

 این فیلم که از تلویزیون ایران هم بارها پخش شده، یک کلاس درس است در نمایش نحوه ایجاد تعلیق و گره‌گشایی. فیلم دیگر «فراموش‌ شده» نام دارد با بازی جولین مور که آن هم درباره زنی است که یک روز متوجه غیبت فرزندش می‌شود و رفته‌رفته شواهد و قرائن از این حکایت دارند که او هرگز بچه‌ای نداشته و اینها همه زاییده ذهن زن بوده است. از این دست فیلم‌ها در سینمای جهان زیاد است؛ فیلم‌هایی درباره تصورات و تقابل آن با واقعیت. گاه ماجرا سویه‌ای جنایی پیدا می‌کند (مثل «نقشه پرواز») و گاه به تاثیر نیروهای متافیزیکی در این گمان‌پردازی‌ها هم می‌رسد (مثل فراموش‌شده). نمونه ایرانی این فیلم‌ها «خاطره» نام دارد که نخستین ساخته کارگردانش نادر طریقت است. طریقت پیش از این به کار مستندسازی مشغول بوده و سال‌ها در سینما در حرفه‌های گوناگون تجربه‌اندوزی کرده است و اینک نخستین فیلم داستانی بلندش را روی پرده می‌بیند. قصه فیلم «خاطره» بی‌شباهت به قصه دو فیلمی که در ابتدای نوشته آمد، نیست و کارگردان و فیلمنامه‌نویس خواسته‌اند با روایتی روانکاوانه، به درون شخصیت اصلی بروند تا بفهمند که ریشه ماجراها از کجا آب می‌خورد.

قهرمان قصه، زنی به نام پریچهر (با بازی مهناز افشار) است که از یکسو مشغول نگارش رمانی است با موضوع کودک‌آزاری یک پدر و از سوی دیگر در چالش با همسر دومش با نام حمید. حمید (با بازی پژمان بازغی) همسر دوم پریچهر است که زن تصور می‌کند، او با سینا ـ پسری که از ازدواج اول داردـ بدرفتاری می‌کند. این موتور محرکه فیلم «خاطره» است. اما برای تحلیل دقیق این فیلم باید از اینجا شروع کنیم که آیا کارگردان توانسته پازل گمراه‌کننده تماشاگرش را درست بچیند یا خیر؟ نکته اساسی در طراحی فیلم‌های غافلگیرکننده این است که پازل نباید به‌گونه‌ای طراحی شود که پس از حل شدن (پایان فیلم) تماشاگر با مرور حوادث احساس کند که برخی اطلاعات این پازل، خلاف هدفی بوده که از ابتدا مدنظر بوده است. من‌باب مثال، در پرسش‌هایی که پاسخ‌ها از میان چند گزینه باید انتخاب شود، نباید کاری کرد که پاسخگو احساس کند همه گزینه‌های پاسخ، غلط است. بلکه برعکس، هنر یک طراح باید این باشد که پاسخگو را میان چند پاسخ درست سردرگم کند که او احساس کند که باید از بین درست‌ها، درست‌ترین را کشف کند. به این ترتیب هم قوه تفکر مخاطب بیشتر به کار می‌افتد و هم در همان مسیر گمانه‌زنی، یافتن پاسخ دشوارتر می‌شود. اما معادله‌ای که نادر طریقت در فیلمش طراحی می‌کند، خیلی زود به جواب می‌رسد و این موضوع ناخواسته، از اهمیت و البته جذابیت کار می‌کاهد. این‌که پریچهر همزمان درباره موجودیت پسر نداشته‌اش در حیرت و سردرگمی است و نیز در حال نگارش رمانی درباره مردی است که فرزندش را آزار می‌دهد و بی‌درنگ دچار تشویش از نوع رابطه شوهر کنونی‌اش با سیناست، آشکارترین فلش و روشن‌ترین آدرس است برای این‌که بدانیم او از سلامت عقل برخوردار نیست. این نوع اطلاع‌‌رسانی اگرچه منطبق با الگوهای سینمای جهان است، اما لحن فیلم و کیفیت و ظرافت چینش این دیتاها، فیلم «خاطره» را به کلی از هدف خود دور می‌کند. اخیرا حسین سهیلی‌زاده تله‌فیلمی را ساخت که «برگی بر شاخه» نام داشت و از شبکه اول سیما پخش شد. این فیلم برگرفته از اثری هالیوودی با نام «پیش‌آگاهی» با بازی ساندرا بولاک است. صرف‌نظر از هر بحث انحرافی پیرامون جنبه‌های مختلف نسخه اصلی و بازسازی‌شده، باید روی این موضوع تکیه کرد که کار فیلمساز ایرانی در درآوردن فضا و لحن فیلم و بومی و اینجایی کردن ماجراها، شایسته تقدیر است، اما در صورتی که چنین تلاشی اتفاق نیفتد، ما آنگاه با یک موجود عجیب و غریبی مواجه خواهیم بود که نه به فرهنگ غرب ربط دارد و نه متعلق به ماست.

با توجه به نمونه‌های این نوع سینما در خارج از کشور، یک ویژگی بنیادین و مهم، حضور بازیگرانی در نقش‌های اصلی است که بتوانند با قدرت بازیگری‌شان بخشی از تکیه فیلمنامه روی تعلیق و به اشتباه انداختن تماشاگر را بر دوش بگیرند. بازی جودی فاستر و جولین مور در دو فیلم بالا همان‌قدر قدرتمند و موثر است که مثلا بازی ساندرا بولاک در «پیش‌آگاهی» یا از میان نمونه‌های قدیمی‌تر بازی آنتونی پرکینز در فیلم «بیمار روانی» ساخته آلفرد هیچکاک و یا وارن بیتی در فیلم زیبای «لیلیت» اثر رابرت راسن. اما در «خاطره» آنچه بیش از همه لنگ می‌زند، بازی‌هاست. مهناز افشار با مشخصات یک بازیگر سینمای تجاری که تماشاگر او و نقش‌هایش را در آثاری مشابه «پوپک و مش‌ماشاالله» به یاد دارد، اصلا نمی‌تواند در هیات یک نویسنده ظاهر شود. با این‌که نادر طریقت خود از مستندسازان و پژوهشگران سینمای ایران است (مستند او درباره سینماهای از کارافتاده تهران، یکی از پژوهش‌های سخت و قابل ‌احترام است که امیدواریم شرایط برای نمایش آن بزودی فراهم شود) اما در تبیین یک شخصیت نویسنده، به همان ایده‌های کلیشه‌ای نمونه‌های فیلمفارسی متوسل شده است. پژمان بازغی در ارائه شخصیت شوهر با همه پیچیدگی‌هایش که از ابتدای فیلم تا انتها، از شخصیتی منفی به سمت شخصیتی مثبت و عاقل میل می‌کند، بازی بسیار خونسردانه و ساده‌ای دارد و ایفای نقشش تفاوت زیادی با نمونه‌های تلویزیونی‌اش ندارد. به اینها باید اضافه کرد موسیقی متن پرهیاهو و سنگین فیلم را که گاه اعصاب تماشاگر را برهم می‌ریزد. با وجودی که ناصر چشم‌آذر یکی از باسابقه‌ترین موسیقیدانان سینمای ایران است و از او خاطرات بسیار خوبی در برخی فیلم‌های مهم دهه 60 داریم، اما تجربیات اخیرش در سینمای ایران (بویژه با همین فیلم «خاطره» و پیش از آن با «تسویه‌حساب» اثر تهمینه میلانی) ناامیدکننده است. در مواردی که صحنه هیچ نیازی به باند صوتی اضافه ندارد، موسیقی شلوغ و پر سروصدای چشم‌آذر آرامش تماشاگر را برهم می‌ریزد و گاه او را از مسیر قصه دور می‌کند. در عوض حضور علیرضا زرین‌دست در این فیلم نشان از آن دارد که هنوز سینمای ایران می‌تواند روی این فیلمبردار بزرگ و صاحب‌سبک حساب ویژه‌ای باز کند. بسیاری از صحنه‌پردازی‌های این فیلم به قصد رسیدن به فضایی مالیخولیایی و غیرواقعی و البته ذهنی، محصول خلاقیت و ابتکار این فیلمبردار سرد و گرم چشیده سینمای ایران است.

«خاطره» با این‌که تلاش محترمی برای نمایش قصه‌ای متفاوت است، اما اثر موفقی در سینمای تجاری ایران قلمداد نمی‌شود. مهم‌ترین مشکل آن، همچنان که اشاره شد شخصیت‌پردازی و قصه‌گویی است. با این حال جنبه‌های مثبتی هم دارد که می‌توانند ما را به آینده حرفه‌ای نادر طریقت امیدوار سازند. در شرایط کنونی سینمای ایران، همین که کارگردانی تصمیم بگیرد برای فیلم اولش، قصه‌ای پیچیده و متفاوت از کمدی‌های سخیف بازاری را دستمایه قرار دهد، جای احترام دارد. همچنین نادر طریقت با «خاطره» نشان می‌دهد که اهل فیلمسازی به شیوه برخی همکارانش نیست که مخاطبان اصلی‌شان جشنواره‌های فرنگی هستند. او از بازیگران چهره برای ایفای نقش‌های اصلی استفاده کرده تا هم بتواند تماشاگر عادی سینما را جذب فیلم خود کند و هم با در دست گرفتن فیلمنامه‌ای پیچیده ـ نوشته دخترش هستی طریقت ـ درصدد ارتباط با تماشاگر خاص‌پسند و تحصیلکرده و فیلم‌‌بین هم بوده است.

لیلا خراط

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها