در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در این رمانها، توجه بسیاری به توصیفات و مختصات محلی ازجمله نحوه لباس پوشیدن و صحبت کردن و آداب و رسوم جلب میشود و این مختصات به عنوان پایه و اساس داستان به شمار میآید به طوری که اگر ناحیه وقوع داستان را به محل دیگری منتقل کنیم اساس و بنیاد داستان به هم میریزد و حقیقت مانندی آن دچار زیان میشود. در رمانهای ناحیهای مقتضیات زیستی و محیط بومی، در زندگی مردم عمیقاً تأثیر میگذارد و در زندگی و سرنوشت آنها دخالت میکند.
در تمام این داستانها مکان اصلی به وقوع پیوستن حوادث «میلَک» است. میلَک، روستایی است زاییده تخیلات نویسنده که ویژگیهای منحصر به فردی دارد. میلَک در منطقهای سردسیری قرار دارد، نزدیکترین شهر به آن قزوین است، بسیاری از ساکنان میلَک به قزوین مهاجرت میکنند و در حال حاضر جمعیت کمی در میلَک مانده است. در این روستا روزها کوتاه است و شبها بلند و تاریک. معمولاً کسی غیر از بومیهای میلَک وارد این روستا نمیشود. آنچه بیرون از روستا اتفاق میافتد، برای میلَکیها جذابیتی ندارد. آنها سرشان گرم کار خودشان است.
میلَک روستایی است بکر و هنوز فناوری به آن راه نیافته است. هنوز مردم از چراغ نفتی استفاده میکنند و به نظر میرسد تنها راه ارتباط آنها با دنیای خارج از میلَک سیمرغ میرزاعلی باشد. کم پیش میآید که یکی از میلَکیها از این روستا خارج شود؛ مثلاً در داستانهای این مجموعه دورترین مکانی که یکی از میلَکیها به آن میرود، مشهد است؛ آن هم برای گرفتن امضا از یکی از میلَکیها!
میلَکیها مردمی ساده و خرافاتیاند. بارزترین ویژگی آنها توسل به خرافه و جادو برای توجیه حوادث است. تقریباً محال است پس از وقوع حادثهای به دنبال علت اصلی آن بگردند و به بیراهه نروند. روی مسائل سرپوش میگذارند، رفتارشان مثل کسی است که از لحاظ عقلی مشکلی ندارد، همه چیز را میبیند و تنها نمیتواند رابطه علت و معلولی بین پدیدهها را درک کند؛ به دیدن معلول بسنده میکند. در چنین شرایطی است که فرد راحتترین کار ممکن را انجام میدهد: خیالبافی.
از نکاتی که باید به آن توجه کرد نقش زنان در این داستانهاست. زنها در تمام داستانها حضور دارند، در ماجراها شرکت دارند؛ مثلاً در داستان «هراسانه»، ننه سلیمان است که ماجراساز است. اما در جای جای کتاب نحوه برخورد با زنان و چگونگی سرکوب آنان در روستا را مشاهده میکنیم؛ مانند: «ننه سلیمان، مشدی قباد را که بلند شده بود تا بیرون برود، سد شد و گفت: دو دقیقه دیرتر بور خو!
مشدی قباد الله اکبر گفت و برگشت.
از دست زن جماعت!
درویش گفت: زن بلاست، الهی هیچ خانهای بیزن نماند.
مشدی قباد به مسخره گفت: «الهی آمین.» ص 52
داستانها در کل ساختار پیچیدهای ندارند. همه چیز روال عادی خودش را دارد؛ حتی اتفاقی هم که حادثهساز است اتفاق سادهای است، اما هنگام گرهگشایی متوجه ماهیت غیرطبیعی بودن حادثه میشویم.
داستانها ابهام دارند، وهمناک هستند. مهمترین علت موفقیت علیخانی در داستانهایش قدرت وی در فضاسازی است. او برای فضاسازی از ویژگیهای میلَک و مردمانش به بهترین نحو استفاده میکند. علیخانی در پاراگراف اول هر داستان، خواننده را با کلمات و جملات خاص مناسب با منظور خود وارد داستان میکند. اسامیای که برای افراد و مکانها انتخاب میکند، مثل «اسیر»، «پناه بر خدا»، «جان قربان»، «کافر کوه»، «ظالم کوه» و...، همه در القای حس ابهام و ترس موثرند. قیدها و صفتهایی که به کار میبرد نیز در تشدید حس مورد نظر نویسنده موثرند.
پایانبندی داستانها نیز شایان توجه است. علیخانی برای پایان داستانها پایانی نمیگذارد؛ پیرنگ باز است و خواننده از سرنخهایی که نویسنده در طول داستان در اختیار وی میگذارد مطابق با ذهنیت خود پایانی برای خودش میسازد.
زبان داستان یک زبان جعلی است که نویسنده با استفاده از زبان ویژه آن منطقه آفریده و زبانی نیست که گویش واقعی و بیرونی داشته باشد. زبان داستانهای عروس بید نسبت به زبان دو مجموعه داستان دیگر وی امروزیتر و روانتر شده است و پیچیدگی قبلی را ندارد. لغات و اصطلاحات محلی در جملهها و دیالوگها وجود دارند، اما کاربرد آنها مانع از فهم داستان نمیشود.
در پایان لازم است گفته شود داستانهای علیخانی با توجه به اشتراک مکانی و شخصیتها قابلیت تبدیل شدن به یک رمان را دارند.
بهناز راشدی اشرفی/ جامجم
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رییس مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»: