گفت‌وگو با کامبیز درمبخش، کاریکاتوریست

دور بودن از ایران آزارم می‌داد

«کامبیز درم‌بخش با معده‌ای به اندازه یک وعده غذای گربه، مثل یک نهنگ موضوع و مضمون شکار می‌کند.» این گفته ابراهیم حقیقی است درباره کاریکاتوریستی که نه تنها نسل اولی‌های هنردوست و علاقه‌مند به کاریکاتور او را به خوبی می‌شناسند بلکه نسل دوم، سوم و حتی امروز نسل چهارمی‌ها نیز از ارتباط با کارهایش لذت می‌برند و از کارهای او الهام می‌گیرند.
کد خبر: ۳۰۶۳۶۲

درم‌بخش که کارهایش از پیچیدگی به سادگی معناداری گراییده و در این راه به سبک و شیوه‌ای خاص دست یافته، متولد 1321 شیراز است. استعداد و علاقه ذاتی او به نقاشی و طراحی و رشد و نمو زیر سایه پدری هنرمند و هنردوست خیلی زود او را به وادی هنر نقاشی سوق داد و چاپ اولین کارش در ماهنامه ارتش نقطه عطفی در این زمینه بود که افق‌های روشن پیش‌رو را به او نشان داد. او تحصیلاتش را در رشته نقاشی در هنرستان هنرهای زیبای تهران به پایان رساند.

درم‌بخش فعالیت هنری‌اش را (که در اوایل کار صرفا به جنبه مادی‌اش فکر می‌کرد) از 14سالگی با نقاشی کشیدن برای فروش به مغازه‌ها شروع کرد و خیلی زود با تلاش و کار فراوان و بی‌وقفه خود توانست صفحات خالی و بی‌جان مطبوعات داخلی و خارجی را نیز با طراحی‌هایش حیاتی تازه ببخشد. او در 18سالگی با درآمدی که از این راه به دست آورده بود راهی سفر آلمان شد و توانست با کاریکاتور‌های روز دنیا و کاریکاتوریست‌های مطرح آن از نزدیک آشنا شود و علم و هنر آنها را فراگیرد. چاپ کتاب‌های مختلفی از جمله: بدون شرح، کتاب کامبیز، مجموعه طرح‌های محیط‌زیست، المپیک خنده، سمفونی خطوط، داوینچی اگر مرا می‌دید و... و برپایی حدود 30 نمایشگاه انفرادی در داخل و خارج از کشور و 30نمایشگاه دسته‌جمعی داخلی و خارجی کاریکاتور و نقاشی، 50 سال همکاری دائمی با مطبوعات داخل و خارج از کشور و همچنین تدریس کاریکاتور در دانشگاه تهران از جمله دستاوردها و فعالیت‌های گرانقدر هنری وی است. درم‌بخش همچنین عناوین و جوایز فراوان بین‌المللی را در کارنامه هنری خویش دارد و داوری جشنواره‌ها و نمایشگاه‌های زیادی را به عهده داشته است.

اولین‌های این هفته ما را با این کاریکاتوریست مطرح و پیشکسوت که در عین پختگی و مهارت به‌سادگی و افتادگی بی‌نظیری چه در هنر خویش و چه در منش و زندگی‌اش رسیده است می‌خوانید.

اولین‌بار که جذب هنر نقاشی و کاریکاتور شدید؟

من هم مثل تمام بچه‌ها از کودکی به نقاشی علاقه‌مند بودم. بچه‌ها وقتی زندگی را شروع می‌کنند همه بدون استثنا نقاشی می‌کشند، این یک حس درونی است. به نظرم بچه‌ها از طریق نقاشی‌هایشان با بزرگترها حرف می‌زنند و خواسته‌هایشان را با نقاشی نشان می‌دهند. تنها تفاوت آنها در شدت و ضعف این توانایی است. بعضی از بچه‌ها در این زمینه قوی هستند و برخی ضعیف و فرق من با بقیه در این بود که قوی‌تر بودم و البته حضور در یک خانواده هنری و تشویق آنها نیز در گرایش من به این سمت بی‌تاثیر نبود. روزنامه‌ها و مجله‌های زیاد وارد خانه ما می‌شد و طراحی‌ها، نقاشی‌ها و کاریکاتورهای آن مجلات از همان کودکی همیشه توجه مرا به خود جلب می‌کرد. از روی آنها می‌کشیدم و برای خودم آرشیوی از آنها درست می‌کردم.

کدامیک از اعضای خانواده‌تان گرایش هنری داشتند؟

پدرم. ایشان یک فیلمنامه‌نویس، فیلمساز، شاعر، داستان‌نویس و هنرپیشه بود. با قلم و کاغذ و کتاب و روزنامه و مجله سر و کار داشت و همه اینها در دسترس من هم بود. هنرمندهای زیادی هم به خانه ما رفت ‌و ‌آمد داشتند و همه اینها در گرایش من به سمت هنر خیلی موثر بود.

اولین آرزوی دوران کودکی؟

داشتن یک جعبه آبرنگ شاید اولین و مهم‌ترین آرزوی من در آن دوران بود آنچنان‌که وقتی پدرم برایم یک جعبه آبرنگ خرید، انگار دنیا را به من دادند. اولین کاری که کردم این بود که در جعبه را باز کردم و آن‌ را بو کشیدم. بوی رنگ تا چند روز توی دماغم بود و با آن کیف می‌کردم. کارم این بود که شب‌ها آن‌ را می‌گذاشتم زیر بالشم و تا صبح چند بار در آن را باز می‌کردم و بو می‌کشیدم و دوباره می‌گذاشتم زیر بالشم و می‌خوابیدم. هرچند بچه‌های این دوران آنقدر مداد رنگی و آبرنگ و وسایل بازی و الکترونیکی و... دیده‌اند و دارند که شاید نفهمند و درک نکنند من چه می‌گویم. اما آن موقع داشتن یک جعبه آبرنگ یا مداد رنگی برای ما یک موهبت بزرگ بود زیرا ما خیلی سخت به این چیزها می‌رسیدیم.

و اولین تفریح شما در این دوران؟

یکی از تفریحات من این بود که بروم در مغازه اسباب‌بازی‌فروشی و به اسباب‌بازی‌ها نگاه کنم. آنقدر عاشق اسباب‌بازی بودم که حتی یادم هست یک روز به دختری که همسن خودم بود گفتم من و تو هر وقت بزرگ شویم با هم ازدواج می‌کنیم و بعد از ازدواجمان یک مغازه اسباب‌بازی‌فروشی می‌زنیم. هم می‌فروشیم و هم هر وقت بیکار شدیم با اسباب‌بازی‌ها بازی می‌کنیم. بماند که جدا از تفریح و سرگرمی، خیلی از آن اسباب‌بازی‌ها الهام می‌گرفتم، چون اگر دقت کنید اسباب‌بازی‌ها و عروسک‌ها معمولا یک خاصیت و شخصیت کارتونی و کاریکاتوری دارند که می‌تواند الهام‌بخش یک طراح و کاریکاتوریست باشد.

اولین طرح و نقاشی که کشیدید و درجایی چاپ شد؟

اولین طرح من در مجله «ماهنامه ارتش» چاپ شد وقتی تنها 14ساله داشتم.

موضوع آن طرح چه بود؟

آن‌موقع علامت گروهبان‌های ارتش با گروهبان‌های شهربانی تفاوت داشت. علامت گروهبان شهربانی 3 تا 7 و علامت گروهبان ارتشی 3تا 8 بود. موضوع طرح من بحث و جدل این دو گروهبان با یکدیگر بود. گروهبان ارتشی به گروهبان شهربانی می‌گفت: تو اول باید به من سلام کنی چون من 3 تا هشت دارم ولی تو 3 تا هفت. در حالی‌که هر دو گروهبان بودند.

احساستان بعد از دیدن طرح چاپ‌شده‌تان در مجله؟

احساس خیلی خوبی داشتم و مجله را همه‌جا می‌بردم و به همه نشان می‌دادم و آنها هم تشویقم می‌کردند. کاریکاتور آن‌موقع خیلی کم و تقریبا ناشناخته بود و تعداد کاریکاتوریست‌های خوب از تعداد انگشتان دست هم تجاور نمی‌کرد و آنچه برای من خیلی ارزش داشت و هیجان‌انگیز بود، چاپ کارم در کنار کار این بزرگان بود. به هر حال چاپ آن کار، نقطه عطفی در زندگی هنری من بود.

اولین دستمزد هنری؟

200 تومان برای همین طرح و چند طرح دیگر در شماره‌های بعدی گرفتم. این مقدار پول برای پسر 14سال‌‌های که ماهیانه فقط 5 تومان پول توجیبی داشت فوق‌العاده بود.

اولین پولی که گرفتید چه تاثیری در روحیه و کارهای بعدی شما داشت؟

شاید مشوق اصلی من در ادامه این مسیر همان پول و پول‌های بعدی بود که برای کارهایم می‌گرفتم. برای من که سن و سالی نداشتم و دستم توی جیب خودم نبود گرفتن آن همه پول، خوشبختی بزرگی بود که انگیزه فراوانی به من می‌بخشید. در نتیجه برای گرفتن پول بیشتر، کار زیادی می‌کردم. مثلا نقاشی‌هایی می‌کشیدم و می‌بردم خیابان فردوسی و با قیمت پایینی به مغازه‌دارها می‌فروختم. این تصاویر معمولا کپی بود از روی مینیاتورهای ایرانی یا تصاویری از آثار باستانی ایران مثل تخت جمشید که مغازه‌دارها بعد از خرید از من آنها را به خارجی‌ها می‌فروختند. این کار علاوه ‌بر این‌که باعث شد احساس کنم می‌توانم از راه نقاشی خرج خودم را دربیاورم، به خاطر تکرار در کشیدن یک طرح، مرا در این زمینه قویتر و ماهرتر نمود. راستش اوایل فقط به شوق دریافت پول کار می‌کردم اما کم‌کم به این کار و این هنر علاقه‌مند شدم و خود کار، شد عشق و دلمشغولی من.

در آن دوران نوجوانی با این همه پول و درآمدی که از راه نقاشی کشیدن و کار در مطبوعات درمی‌آوردید چه می‌کردید؟

من تقریبا می‌توانستم هر چیزی را که دوست داشتم برای خودم بخرم مخصوصا اسباب‌بازی که خیلی دوست داشتم. در دوران 18 17 سالگی‌ کم‌کم کار به جایی رسید و آنقدر وضع مالی من خوب شد که حقوقم چیزی نزدیک به حقوق پدرم شد و من می‌توانستم به خانواده‌ام هم کمک کنم. نقطه اوج کاری و درآمدی من، زمانی بود که در 18 سالگی توانستم یک بلیت 500 تومانی اتوبوس بخرم و به‌صورت زمینی به آلمان سفر کنم و البته آنجا هم تعداد زیادی از کارهای بدون شرحم را بردم و فروختم. کارهایم را مطبوعات خارجی می‌خریدند و درآمد خوبی داشتم ضمن این‌که با کاریکاتوریست‌های دیگر هم آشنا شدم، زبان تصویری کاریکاتور را فراگرفتم و تازه فهمیدم کاریکاتور یعنی چه. هرچند بعد از 2سال به‌خاطر سربازی‌ام به ایران بازگشتم.

اولین مشوق؟

پدرم اولین مشوق من بود چون خودش هنرمند و علاقه‌مند به هنر بود. پدرم سردبیر همان ماهنامه ارتش بود. وقتی طراحی‌هایم را دید و به استعداد و علاقه‌ام در این زمینه پی برد، مرا به یکی از دوستان و همکارانش در مجله به نام آقای جعفر تجارتچی طراح و کاریکاتوریست آن مجله معرفی کرد و از او خواست تا مرا راهنمایی کند. البته اطرافیانم از جمله همکلاسی‌ها و معلم‌هایم نیز به‌طور غیرمستقیم مشوق من بودند وقتی کارهای مرا در مطبوعات می‌دیدند و به من توجه نشان می‌دادند و همانطور که گفتم دستمزدی که می‌گرفتم نیز بهترین مشوق من بود.

اولین مربی و استاد طراحی و کاریکاتور؟

من برای کاریکاتور هیچ استادی نداشتم و به قولی خود ساخته بودم. آنقدر کار کردم و طرح کشیدم که ذهنم بارور شد و توانستم به سبکی برسم که خاص خودم بود. آقای تجارتچی هم استاد من نبود چون چیزی به من یاد نداد، فقط برایم چند طرح کشید که من از روی آنها می‌کشیدم و الهام می‌گرفتم، فقط در همین حد. در واقع علاقه زیاد خودم به کاریکاتور، باعث شد که این کار را جدی بگیرم. اما بعد از کلاس نهم، 3 سال رفتم هنرستان هنرهای زیبا، رشته نقاشی. آنجا نقاشی را زیر نظر اساتیدی همچون استاد‌ هانیبال الخاص، مارکو گریگوریان و خانم مگردچیان جدی‌تر فراگرفتم.

اولین مجله یا روزنامه ایرانی که در آن به‌صورت حرفه‌ای مشغول به کار شدید؟

روزنامه توفیق اولین روزنامه ایرانی بود که به‌صورت حرفه‌ای در حدود 20 سالگی در آن مشغول به کار شدم و به مدت 8 7 سال با آن همکاری داشتم و از آنجا با کار حرفه‌ای در مطبوعات آشنا شدم. البته قبل از این هم به مدت 2 سال در آلمان بودم و به‌عنوان مهمان با برخی از مجلات آنجا کار می‌کردم.

اولین کتاب و مجموعه؟

اولین کتابم را در سال 1349جمع‌آوری و منتشر کردم که مجموعه‌ای از کارهای بدون شرح من بود.

چه احساسی داشتید بعد از چاپ اولین کتابتان؟

خب شاید برای سال‌ها، یکی از آرزوهای من همین بود که مثل همه کاریکاتوریست‌های دنیا کتابی از کارها و آثار خودم داشته باشم و وقتی این کتاب چاپ شد در واقع به آرزوی خودم رسیده بودم. اما جالب‌تر این‌که امروز می‌بینم و می‌شنوم که آن کتاب دستمایه و الهام‌بخش بسیاری از کاریکاتوریست‌های مطرح امروز و علاقه‌مندان به این هنر بوده و حتی بعضی اذعان می‌کنند که آن کتاب باعث شده اصلا کاریکاتوریست شوند.

اولین جایزه؟

سال 1968 برنده جایزه ششم مونترال کانادا شدم که اولین جایزه دوران هنری من هم محسوب می‌شد.

یعنی تا آن ‌زمان از هیچ مسابقه داخلی جایزه دریافت نکرده بودید؟

آن‌موقع کاریکاتور در ایران هنر شناخته شده‌ای نبود و هیچ جشنواره و مسابقه‌ای‌ هم برایش برگزار نمی‌شد. اما من از طریق آقای «دوولو» متوجه شدم که در خارج از کشور جشنواره‌ها و مسابقاتی در این زمینه برگزار می‌شود. کاتالوگ آن مسابقات را گرفتم و برایشان کار ‌فرستادم که اولین کارم را برای همین مسابقه فرستادم که برنده جایزه هم شد.

سوژه آن چه بود؟

سوژه، بازی‌های المپیک مکزیک بود. مکزیک کشور فقیری بود، اما کلی برای این المپیک خرج کرده و مورد انتقاد قرار گرفته بود. من هم طرح یک مرد مکزیکی را کشیدم با آن کلاه معروفش در حالی‌که پاهایش به حلقه‌های المپیک زنجیر شده بود.

کار من بعد از برنده شدن در یک مجله خارجی چاپ شد و همین باعث ورودم به دنیای کاریکاتوریست‌های حرفه‌ای شد.

جایزه‌ای که از این مسابقه نصیب‌تان شد چه بود؟

فکر کنم حدود 300 دلار پول نقد بود.

اولین جایزه بزرگ و مهم و معتبری که بعد از انقلاب به آن دست یافتید؟

بعد از انقلاب جوایز مهم و معتبر بسیاری از جشنواره‌ها و مسابقات سراسر دنیا دریافت کردم، اما مهم‌ترین و بزرگ‌ترین آن، مربوط می‌شود به مسابقه‌ای با اعتبار جهانی بسیار بالا در سال 1992 که بزرگ‌ترین جایزه کاریکاتور دنیا را داشت، یعنی مبلغ 20هزار دلار و برگزارکننده آن روزنامه «یومیوری شیمبون» ژاپن بود که در روز 12میلیون نسخه تیراژ داشت. من تنها برنده این جایزه از جمهوری اسلامی ایران بودم.

و سوژه و موضوع آن؟

موضوع آن «زمان» بود. و من داستان انسان امروز که دست و بالش بسته زمان و تقید است و مرتب از روی ساعت کار می‌کند و اسیر وقت است را به تصویر کشیدم. تصویری از یک انسان که دست و پا و دهانش با ساعت‌های مچی بسته شده بود یعنی اسیر وقت و زمان بود. اصل این کار رنگی بود و در حال حاضر در موزه کاریکاتور ژاپن است.

اولین نمایشگاه کاریکاتوری که برگزار کردید؟

سال 1342 اولین نمایشگاه از کارهایم را در خانه آفتاب که متعلق به وزارت فرهنگ و هنر آن‌موقع بود برپا کردم.

نمایشگاه موضوع خاصی داشت؟

نه، موضوع آن آزاد بود. در واقع اولین نمایشگاه انفرادی من هم بود که مجموعه‌ای از کارهای بدون شرح خودم را در آنها به نمایش گذاشته بودم و اتفاقا چون اینگونه کارها و نمایشگاه‌ها در ایران خیلی کم بود با استقبال خوبی هم مواجه شد. (بد نیست اضافه کنم آقای اردشیر محصص اولین کسی بود که در ایران نمایشگاهی از کارهای بدون شرح را برگزار کرد و نمایشگاه من دومین نمایشگاه بود.)

و اولین نمایشگاهتان در خارج از کشور؟

در سال 1359 نمایشگاهی از آثار بدون شرحم را در آلمان برگزار کردم که در واقع شروعی برای برپایی نمایشگاه‌های بیشماری بود که در خارج از کشور داشتم.

اولین خاطره شیرین دوران کاری و هنری‌تان؟

وقتی برای اولین بار به‌خاطر قرارملاقاتی که با آقای بهزادی مدیر مسوول مجله سپید و سیاه داشتم به آن مجله رفتم، پیشخدمت و دربان آنجا جلوی مرا گرفت و گفت: بچه با کی کار داری و من گفتم با آقای بهزادی کار دارم، کاریکاتور کشیدم و قرار است چاپ شود. گفت: برو با بابات بیا ( اینقدر بچه و کم سن‌وسال بودم.) تاکید کردم که من خودم با ایشان قرار دارم تا بالاخره متوجه شد و پذیرفت. بعدا وقتی ماجرا را فهمید و مرا شناخت خیلی از من معذرت خواست و از روزهای بعد خیلی با احترام با من رفتار کرد.

و اولین خاطره تلخ این سال‌ها؟

خاطرات تلخ معمولا در زندگی آدم‌ها خیلی بیشتر از خاطرات شیرین است و آن قدر زیاد است که آدم نمی‌داند کدامش را مطرح کند. اما اولین و تلخ‌ترین خاطره من این است که در حالی‌که آدم معروف و شناخته شده‌ای بودم، ناخواسته کشورم را ترک کردم و بالطبع بیکار شدم و جایی برای کار نداشتم. آن‌موقع آدم شناخته شده‌ای بودم که همه چیز داشتم اما با مهاجرت به کشوری که هیچ کس آنجا مرا نمی‌شناخت تبدیل به یک صفر شدم و باید دوباره همه چیز را از اول شروع می‌کردم. این تحقیر برای من خیلی ناگوار بود و سال‌ها طول کشید تا بتوانم دوباره خودم را بالا بکشم.

اولین نشریه‌ای که در خارج از کشور با آن همکاری کردید.

مجله سوئیسی «نبل اشپالتر» که یک مجله طنزآمیز و منحصر به‌فرد در دنیا بود و تمام کاریکاتوریست‌های مطرح دنیا در آنجا کار می‌کردند، اولین مجله خارجی بود که با آن همکاری کردم. «نبل اشپالتر» که معنی لغوی آن مه شکاف است، یک مجله اختصاصی هفتگی بود که 135 سال سابقه کار داشت.

ابتدا به صورت مهمان با آنها همکاری می‌کردم، اما بعد که مرتب کار می‌فرستادم، به مدت 23 سال جزو همکاران ثابت آن مجله شدم. خیلی از کاریکاتوریست‌ها و علاقه‌مندان این هنر چه در ایران و چه در سایر کشورها اسم مرا از آنجا یاد گرفته و با من آشنا شده‌اند. باعث و بانی پیشرفت حرفه‌ای و بین‌المللی من نیز درواقع همین مجله بود.

کاریکاتوریست‌های منتخب و محبوب شما که از آنها الهام گرفته‌اید؟

«بوسک» و «شاوال» که هر دو فرانسوی بودند. من از همان سال 1340(‌حدود 18 سالگی) چنان تحت‌تاثیر این دو کاریکاتوریست قرار گرفتم و عاشق کارهای آنها شدم که ناخودآگاه این دو کاریکاتوریست چه از نظر موضوع و چه از نظر طراحی روی کار من تاثیر گذاشتند.

علاوه‌بر این دو نفر، بعدها با کاریکاتوریست رومانی‌الاصلی به نام استاین برگ آشنا شدم که سادگی کارهایم را از ایشان الهام گرفتم. او یکی از بهترین کاریکاتوریست‌های دنیا بود که از لحاظ گرافیک و موضوع و سوژه کار، منحصر به‌فرد بود. «استاین برگ» همچنین معروف به پیکاسوی کاریکاتوریست‌هاست و کسی بود که کاریکاتور ساده (بازی با خط و ارزش دادن به خط) را ابداع کرد. معمولا اگر به کارهایم دقت کنید، رد پایی از کارهای آنها در کارهای من هم دیده می‌شود.

اولین هنر منتخب و محبوب شما به‌غیر از کاریکاتور؟

من نقاشی هم می‌کنم اما ردپای کاریکاتور در آنها هم دیده می‌شود.

اولین نقاش محبوب و منتخب شما؟

به نظر من پیکاسو بزرگ‌ترین نقاشی است که با کسی قابل مقایسه نیست چون در 14سالگی زیباترین طرح‌ها و تابلوهای کلاسیک را کشیده و در طول عمرش بتدریج به سادگی مطلق رسید. همان راهی که من هم دنبال می‌کنم و دوست دارم در نهایت به آن برسم.

اولین نمایشگاه نقاشی که برگزار کردید؟

من در مجموع، 2 نمایشگاه نقاشی داشتم که در 2سال اخیر به ترتیب در نمایشگاه‌های «هفت ثمر» و «نار» به معرض تماشای عموم درآمد. در این دو نمایشگاه کارهای حرفه‌ای من در ابعاد بزرگ و با تکنیک اکریلیک به نمایش در آمد.

البته اولین نمایشگاه نقاشی من درواقع مربوط به دوران جوانی و تحصیل در هنرستان هنرهای زیبا است که نمایشگاهی از کارهایم را به‌صورت مشترک با سایر دانش‌آموزان نقاش به پیشنهاد مسوولان مدرسه برگزار کردیم.

اولین دلیل موفقیت خود را در هنر کاریکاتور چه می‌دانید؟

کار و کار و کار و این‌که در عمرم هیچ کاری غیر از کاریکاتور نکردم و همه وقت و انرژی و تمرکز خود را روی این کار گذاشتم. یادم هست در 15، 16 سالگی 2صفحه کار از من در مطبوعات مختلف چاپ می‌شد. آنقدر طرح وکاریکاتور می‌کشیدم که حتی به درس و مشقم هم نمی‌رسیدم. خیلی از روزها صبح زود از خواب بیدار می‌شدم و کار می‌کردم و می‌بردم روزنامه و مجله تحویل می‌دادم و بعد می‌رفتم مدرسه.

اولین شکست؟

شکستی نداشتم چون همیشه به پیروزی فکر می‌کنم و همواره امیدوار بودم و هستم.

اولین خصوصیت مثبت اخلاقی شما؟

مردم‌داری و مردم‌دوستی و مهربانی با همه، حتی با دشمنان خودم. (هرچند خیلی‌ها با دیدن تصویر چهره من گمان می‌کنند آدم بداخلاقی هستم، اما حقیقتا این‌طور نیست)‌ خودم را هم نمی‌گیرم و از غرور و خود‌خواهی بیزارم.

اولین چیزی که باعث رنجش شما می‌شود؟

این‌که کسانی به ناحق به چیزهایی رسیده‌اند که واقعا حقشان نیست مثلا در مورد هنر کسانی با سابقه بسیار کم و با کارهایی نه چندان حرفه‌ای به آنچنان دم‌ و دستگاهی رسیده‌اند که بیا و ببین! در حالی‌که از آن طرف هنرمندانی داریم با سابقه کار طولانی و آثاری ارزشمند و هنری که هنوز دغدغه اجاره خانه‌شان را دارند مثل خود من.

اولین تصویری که با این قلم و کاغذ می‌کشید؟

این تصویر را برای شما می‌کشم که زحمت کشیدید و به اینجا آمدید. (و شروع می‌کند به کشیدن و توضیح دادن... ) این آدمک معروف من است که در دنیا شناخته شده است و در حال تقدیم یک شاخه گل به شماست. این گل یک گل معمولی نیست بلکه ریشه دارد و می‌توانی بعدا آن‌را توی یک گلدان بکاری.

فاطمه مرادزاده

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها