با کاظم چلیپا، هنرمند نقاش

مدیریت هنری باید پایدار شود

کاظم چلیپا، نقاش هنرمند در مجامع هنری کشورمان هنرمندی صریح‌اللهجه لقب دارد، همانند آثارش که درست می‌روند سر اصل مطلب. اصولا‌ هنرمندان انقلابی این گونه‌اند، زیرا او به نسلی از هنرمندان کشورمان تعلق دارد که از آنها به عنوان هنرمندان انقلاب یاد می‌شود. با پیروزی انقلاب و آغاز جنگ تحمیلی هنر دفاع، بخشی از دغدغه هنرمندان معاصر آن زمان شد تا آثار این هنرمندان نمادی باشد از استراتژی‌هایی که انقلاب ما با آن شکل گرفته بود. این گفتگو با این هنرمند پرسابقه کشورمان، اما درباره وضعیت کنونی هنرهای تجسمی ایران انجام شده است؛ گفتگویی که صراحت می‌طلبید و البته گویا کمی بیشتر از صریح باید نام گیرد. او چندی پیش دبیر بخش نقاشی نخستین جشنواره تجسمی فجر بود تا از نزدیک برآیند هنر 30 ساله انقلاب را به عنوان یک مدیر اجرایی به نظاره بنشیند و البته بهانه خوبی شود برای انجام یک گفتگو.
کد خبر: ۲۵۲۷۵۹

برای شروع وضعیت آموزش هنر در مراکز آکادمیک ایران چگونه است؟ آیا توانسته‌ایم به آن آرمان‌هایی که سال‌های پیشتر در مورد آنها سخن رفته بود نزدیک شویم؟

این بحث تنها با یک مقایسه آماری می‌تواند به سر انجام برسد و گرنه در این مورد بارها سخن‌پراکنی شده و همه در موردش حرف زده‌اند. متاسفانه بحث آماری در این زمینه کم وجود دارد. باید دید تعداد آموزش دیده‌ها چقدر بوده، از چه سالی تا چه سالی و قبلا چقدر بوده و اصولا مواد آموزش چه بوده و اکنون چه هست.

خب پرسشم را طور دیگری مطرح می‌کنم. خیلی‌ها معتقدند پس از انقلاب بحث آموزش ما خیلی رشد کرده و نمونه بارزش تعداد فارغ‌التحصیلانی است که هر ساله از دانشکده‌های هنری ما بیرون می‌آیند، اما همین منتقدان عقیده دارند در این سال‌ها کمتر به بحث کیفی هنر در مراکز آموزش عالی در حوزه هنر توجه شده است. با من هم‌عقیده نیستید؟

این بحث درست است، زیرا استادانی که اکنون در حال تدریس هستند از داشته‌های گذشته خویش در حال تدریس هستند. ایشان هرگز به روز نشده‌اند و آموخته‌هایشان برای سال‌های پیش است که هرگز این فرصت را نیافته‌اند که با تکمیل دانسته‌هایشان با آموخته‌های روز جهان هنر، دانشجویان هنر را با مفاهیم جدید آشنا کنند.

راحت‌تر بگویم یعنی سفرهای تحقیقاتی خارج از ایران ندارند تا با هنر روز جهان آشنا شوند. مساله دوم هزینه دستیابی به کتاب‌های هنری است که اکنون وضعیت وخیمی دارند و هرگز نمی‌توان با این نگاه که می‌توان هر ماه یک کتاب هنر جدید را مطالعه کرد روبه‌رو شد و بحث عمده و اساسی دیگری که در این زمینه وجود دارد این است که الان طریق اطلاع‌یابی از اوضاع و احوال هنر تنها از طریق اینترنت است که خود دانشجویان هم دسترسی دارند و نکته دیگری که در این زمینه وجود دارد تفکیک کردن روش‌ها و اهداف آموزش است که اکنون مقداری تداخل دارند.

کمی بیشتر در این مورد توضیح دهید.

این مساله وجود دارد که پس از دوران فارغ‌التحصیلی، آموزش‌هایی که به دانشجو داده شده است کاربردی و هدفمند نیست، یعنی دانشجو وقتی از دانشگاه فارغ‌التحصیل شد نمی‌داند باید کجا برود یا آن که نمی‌داند باید برود و جذب بازار آزاد بشود یا مثلا‌ او می‌تواند در وضعیت طراحی شهری شهرش دخیل باشد. این یعنی این که ما از دستاورد‌های جهان امروز و زمینه‌هایی که مربوط به دنیای مدرن است استفاده نمی‌کنیم و همه این موضوعات را می‌خواهیم خودمان تجربه کنیم. فکر کنید چقدر باید هزینه و وقت صرف کنیم تا برسیم به آن نتیجه‌ای که غربی‌ها در این زمینه رسیده‌اند؛ یعنی نمی‌دانیم چرا این همه نقاش و گرافیست مشغول درس خواندن هستند و حتی بدتر از آن این که پس از دوران فارغ‌التحصیلی نمی‌دانیم کجا باید مشغول شوند.

از آن طرف می‌بینیم که چقدر آدم‌های غیرمتخصص در حوزه هنرهای تجسمی فارغ‌التحصیل می‌شوند و بعد بیکار می‌مانند. این موضوع را باید واقع‌بینانه در موردش صحبت کرد و دنبال آسیب‌شناسی رفت. این شاید یکی از مهم‌ترین موضوعاتی باشد که نه حوزه هنر و به طور خاص هنرهای تجسمی، بلکه تمام موضوعات دیگر را تحت تاثیر قرار داده است.

برخی معتقدند هنرمندان ما قبل و بعد از انقلاب هنر را پله پله درک نکردند و با هنر روز جهان پیش نرفتند و به عنوان مثال از یک سبک به سبک دیگری پریدند. عقیده شما در این زمینه چیست؟

مساله‌ای که در این میان وجود دارد این است که ما پس از انقلاب هنر غرب را بایکوت کردیم. به نوعی افراطی خواستیم شیوه‌ای جدید از هنر آرمانگرا را پیاده کنیم و این باعث شد نسل بعدی با یک تشنگی به هنر غرب کشیده بشود و این پریدن که شما از آن یاد می‌کنید اتفاق بیفتد و امروز هم باید مواظب این اتفاق بود.

به نظر شما این مورد مثبت است یا منفی؟

خب جنبه مثبتش این است که بچه‌ها با شوقی برای دانستنش می‌روند و جنبه منفی‌اش این است که خیلی‌ها هنرشان در این میان سرگردان می‌ماند؛ یعنی یک مقدار جوزدگی و واکنش‌های مقابله به مثل کردن‌هایی در جامعه به وجود می‌آید که نباید سیستم آموزش و تربیتی جامعه را بگیرد. آن چیزی که درست است این که توانایی‌های انسان کشف بشود و زمینه برای رشد و شکوفایی این توانایی‌ها به وجود بیاید و نکته مهم دیگری که در این زمینه وجود دارد کشف این عالم و طبیعت است که اصلا بدانیم دنبال چه می‌گردیم.

ما در همان زمان هم گفتیم که به دنبال هنری خاص و معناگرا هستیم که متفاوت است با تمامی هنرها در جهان. این موضوع حرف شما را نقض نمی‌کند؟

بله درست است. در آن زمان ما حرف از هنر معناگرا زدیم. اصلا چیزی که به عنوان دین وجود دارد اساسش بر مبنای هنر معناگرا بنا نهاده شده است. وقتی حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی کارش را آغاز کرد باید هدفش را بر همین موضوع نقطه‌گذاری می‌کرد تا امروز نتیجه‌اش را بگیرد. خب دیدیم که این موضوع نشد و اکنون در بسیاری از آثار هنرمندان آن زمان این مفهوم دیده نمی‌شود. یعنی آن هدف‌گذاری‌ها آن طور که باید و شاید معنا پیدا نکرد، در حالی که بچه‌های نقاش آن زمان هم تلاش‌های زیادی کردند که به این هدف نزدیک هم بشوند. خب باید دنبال این موضوع گشت که چرا این هدف‌گذاری‌ها به سرانجام نرسید. این بحث وجود دارد که باید سرمایه‌گذاری مجدد بشود تا این مفهوم دوباره جان بگیرد. جالب این است برخی هنرمندانی که آنجا بودند می‌خواستند از آنجا پله بسازند برای ثروت و پول بیشتر که این با هنر جور درنمی‌آید.

یعنی منظور این است که آن هنر آرمانگرا تمام شد یا استحاله شد به هنر دیگری؟

نه. آن تفکر کار خودش را انجام داد و در مقطع خودش هم مثل جنگ و اوایل انقلاب کارایی بسیار بالایی هم داشت؛ ولی بحثی که اکنون در زمینه هنر وجود دارد این است که باید به نوعی این تعریف را به روز کنیم. تعریفی مساوی با ساختار‌های کنونی جامعه ایرانی و آن نگاه آرمانگرایانه و هنرمند آرمانگرا هم به قول معروف چه می‌تواند بکند در این میان.

ما می‌بینیم که برخی مسوولان هنری هم امروزه به دنبال به روز کردن هنر هستند. به نظر شما این موضوع به آن مفهوم ضربه زده است؟

نه. من با این امر موافق نیستم، زیرا سوال من این است که جامعه هنری و سیاست هنری ایران باید معطل این باشد که در هر دوره وقتی یک مدیر به این موضوع رسید آن وقت هنرمان را به روز کنیم؟ آن وقت هنر مثلا ملی را به رسمیت بشناسیم.

فکر می‌کنید باید این جریان‌ها و نحله‌های هنری باید چگونه راه بیفتد. خودجوش باشد یا متولی دولتی هدایتشان کند؟

هیچ کدام. کارشناسی شده باید باشد. به نظر من برای این که هم چرخ این هنر بچرخد و هم جریان‌ساز باشد به آدم کارشناس نیاز داریم. شخصی که از دل هنر بیرون آمده باشد. حتی انتخاب مدیران هنری نیز باید براساس نظر کارشناسی باشد ولاغیر.

خب این روزها همه از هنر ایرانی حرف می‌زنند و این که اکنون از آن غافل شده‌ایم. شما ریشه آن را در چه می‌بینید؟

آدمی که در زمینه هنر متخصص نباشد، جوزده می‌شود. به عنوان مثال، اگر غربی‌ها در موضوعی هنری رغبت نشان دهند ما هم آن را مهم می‌پنداریم. چه پیش از انقلاب و چه حال. به عنوان مثال اگر غربی‌ها به نگارگری توجه نشان می‌دادند، ما هم به نگارگری توجه می‌کردیم و به‌به و چه‌چه داشتیم در مورد این هنر ایرانی. درخصوص نقاشی قهوه‌خانه‌ای هم همین طور است. باید سیاست‌های کلان هنری اجرا شود، نه مقطعی.

تعبیر این است که به نوعی منتقد هنری کم یا اصلا ‌نداریم. درست است؟

بله. این یک واقعیت است که در هنر امروز ایران منتقد کاشف نداریم، ولی تا دلتان بخواهد منتقد تخریب‌چی داریم. کسی که فقط می‌خواهد تخریب کند تا خودش مطرح شود، وجود دارد. منتقد ما کاشف نیست. ما کسی مثل هربرت رید را در ایران نداریم. خیلی از هنرمندان قرن بیستم و آوانگارد و مدرن را او کشف کرد. حتی این منتقد برای خود هنرمند نیز هنر وی را تجزیه و تحلیل می‌کرد. هنری مور را او به جهان معرفی کرد. هنرمند را در سطح جهانی معرفی کرد، اما ما در ایران منتقد به این معنا نداریم و شاید این تعبیری که شما از آن یاد کردید درست باشد. همیشه بحث نقد اصولی یکی از دغدغه‌های هنر ایرانی بوده است.

مدیریت‌های هنری چه؟ به نظر شما در ایجاد شخصیت هنری معاصر ایرانی موثر نبوده است؟

متاسفانه چیزی که چند سالی است در ایران باب شده، این است که در مدیریت هنری مدیریت سیاسی حاکم می‌شود و این می‌شود آغاز ماجرا. یعنی بسیاری از مدیران هنر ما عاشق کار خودشان نیستند. هیچ جای دنیا این‌طور نیست. به عنوان مثال، ما در موزه هنرهای معاصر کاراکاس می‌بینیم که پس از اتفاق بزرگی مثل کودتا هم مدیریت موزه هنرهای معاصر این کشور عوض نشد. اما می‌بینیم که در ایران با تغییر دولت، روسای کوچک‌ترین نهادهای هنری هم عوض می‌‌شوند. در مدیریت هنری و فرهنگی باید مدیریت ادامه دار باشد تا نتیجه بخش جلوه کند.

مدیریت فرهنگی ربطی به حزب و گروه ندارد؛ زیرا مدیریتی ثابت‌ دارد. چون مدیریت سیاسی می‌شود، گروه بعدی سیاسی هم که بر سر کار می‌آید، به دنبال آدم جدیدی از گروه خودشان هستند و باید بدانیم وقتی آدم غیر سیاسی و دلسوز باشد، این اتفاق رخ نمی‌دهد. به نظرم باید بازبینی اساسی در این زمینه صورت بگیرد تا مشکلات این حوزه حل شود.

پرسش من در اینجاست که وقتی ما در تصمیم‌گیری‌های کلان سیاست 30 یا 40 ساله در زمینه فرهنگ و هنر داریم، چرا این همه متفاوت تصمیم گرفته می‌شود و حتی اجرا می‌شود. تصمیماتی که در هر دوره متفاوت با دوره پیش یا حتی پس از آن هم به چشم می‌آید.باید اهداف بر اساس آن راستای کلی باشد. تازه وقتی این اتفاق می‌افتد و سیاست‌های کلان فرهنگ و هنری شکل می‌گیرند، تازه می‌رسیم به این که آموزش دانشکده‌های ما باید چگونه باشند.

بازگشتیم به بحث آموزش. تصور می‌کنم ما ساختار آموزشی پویایی نداریم.

بله صددرصد این طور است. مثلا در کشوری مانند فرانسه همه روابطی که در میان هنرمندان و هنردوستان وجود دارد، بر اساس همین ساختار است. آموزش، دانشجوپذیری و حتی آدم‌هایی که برای معرفی هنر این کشور به دنیا فرستاده می‌شود نیز بر همین اساس و معیار شکل می‌گیرند.

تازه این در جایی است که بسیاری معتقدند آموزش‌های ما در ایران و در حوزه هنر به روز نیستند.

بله. درست است. این‌که سیستم آموزش جدید در هنر در دنیا تغییر کرده است در ایران انگار معنایی ندارد. اما این در حالی است که ما کماکان داریم به شیوه قدیم دانشجوپذیری می‌کنیم. اطلاعات به روز در میان استادان ما وجود ندارد و این می‌شود آغاز ماجراهای بعدی که به آنها اشاره کردم.

این همه سنگ هنرهای سنتی و اسلامی را به سینه می‌زنیم، چرا هنوز دانشکده‌ای برای آن نداریم. یک نفر از اروپا یا آمریکا اگر بخواهد در مورد هنر نگارگری که این همه داد می‌زنیم مال ما ایرانی‌هاست، تحصیل کند آیا می‌تواند؟

در دنیای امروز هنر، دانشجو استاد خودش را در مراکز آکادمیک هنر انتخاب می‌کند و این در حالی است که در ایران دانشجوی هنرمند مانند دیگر رشته‌های هنری مجبور است با استادی که به او معرفی شده است به دانش‌اندوزی بپردازد.

دنیا هنر ما را آن طور که هست نمی‌شناسند. این اتفاق از کجا سرچشمه می‌گیرد؟

ما چند تا دانشکده هنری در ایران داریم؟ پاسخ این پرسش تعداد بالای دانشکده‌هایی است که به مقوله آموزش هنر در ایران می‌پردازند، اما من می‌خواهم در این میان پرسشی مطرح کنم که شاید جواب آن پاسخ بسیاری از سوالات پرسیده شده و نشده شما باشد. این پرسش این است که ما چرا تا کنون یک دانشکده درست هنرهای سنتی ایرانی در کشورمان نداریم؟

چرا مرتب از عدم معرفی هنر ملی و ایرانی در جهان معاصر حرف می‌زنیم، وقتی هنوز زمینه‌ای برای رشد و تبلور هنرمند را در کشورمان ایجاد نکرده‌ایم. همان‌طور که گفتم این شاید پاسخ بسیاری از پرسش‌هایی باشد که در این زمینه وجود دارد و مسلما جواب قانع‌کننده‌ای حداقل در زمان حاضر برای آن نداریم.

این همه سنگ هنرهای سنتی و اسلامی را به سینه می‌زنیم، چرا هنوز دانشکده‌ای برای آن نداریم. تصور کنید یک نفر از اروپا یا آمریکا بخواهد در مورد همین هنر نگارگری که این همه داد می‌زنیم که مال ما ایرانی‌هاست تحصیل کند. آیا در ایران زمینه‌ای برای تحصیل وی ایجاد کرده‌ایم؟ آیا موزه‌ای برای هنرهای سنتی ایرانی در کشور داریم که به عنوان مثال وقتی یک نفر به کشور می‌آید بتواند با شمایی از هنر معاصر ایران که ریشه در تاریخ دارد آشنا شود و بتواند دوره‌های مختلف هنر معاصر را ببیند.

الان می‌دانید چقدر تابلو از هنر اصیل ایرانی در گنجینه همین موزه‌های بنیاد یا موزه هنرهای معاصر تهران وجود دارد که هیچ کس نمی‌تواند آنها را ببیند. فکر کنید این آثار چقدر می‌تواند در زمینه رشد هنرمندان معاصر تاثیرگذار باشد.

حال می‌دانید چرا این اتفاق می‌افتد؟ زیرا یک متولی دقیق و قدرتمند در زمینه مدیریت هنر معاصر ایران وجود ندارد. بخشی از آن برمی‌گردد به نگاه غیر متمرکزی که هر کسی در ایران به خود اجازه می‌دهد تا در زمینه هنرهای تجسمی صاحب‌نظر و رای شود. به عنوان مثال با رای خود نمایشگاه هنری در داخل و خارج از ایران بگذارد و از سویی دیگر هنرمندی را که شاید با آن معیار‌هایی که از آن یاد کردیم به عنوان نماد هنر ایرانی به جهان معرفی کند. فرهنگ و هنر برای این‌که رشد کند، باید متولی قدرتمند و با دستی باز داشته باشد که بتواند رشد کند.

فکر می‌کنید مدیریت واحد در بحث هنرهای تجسمی وجود ندارد؟

شاید پاسخ این باشد که احتمالا مدیریت قدرتمند و شورای متخصص و یک مدیر اجرایی قوی مشکل اصلی بی‌رونقی هنر‌های تجسمی امروز است که البته حل شدنی هم هست.

موافقید که نسل هنری امروز ایران، نسل هنری سرگردان با کمی سیاه بینی بی‌هویت است؟

این موضوعی است که اکنون کل دنیا را فرا گرفته و تنها ایران نیست. بحث این است که در تمام دنیا با این موضوع به دیده یک موضوع شخصی برای هنرمند نگاه می‌شود، اما در ایران با این موضوع به دیده کلان‌تری نگاه می‌شود. ما در ایران از هنرمند انتظارات زیادی داریم که اگر بخشی از آنها نیز برآورده نشود، ما او را زیر می‌بریم. هنرمند ایرانی استرس مسائل جدی دنیا را دارد. بعد می‌بینیم هنرمند به نوعی خود را قیم مسائل دنیا می‌داند، ولی در کل دنیا این شکلی نیست و هنرمند مسائل شخصی خودش را دارد. اما ما در ایران نگاه متولی‌گونه به هنرمند داریم. در حالی که برای وی زمینه ایجاد نمی‌کنیم. به موضوع تخصیص بودجه خرید آثار هنری برای خرید آثار از هنرمندان نگاه کنید، چه کسی این تصمیم را گرفت و چه کسی این مصوبه را رد کرد؟

خب مسلم است نمایندگان مجلس.

بله. سوال من هم این است که کدام یک از نمایندگان محترم مجلس که حتی در کمیسیون فرهنگی مجلس نیز فعال هستند صبغه هنری دارند. آیا نمایندگان محترم مجلس از درد فروش نرفتن آثار هنری یک هنرمند در حالی که او زندگی خودش را بر این مبنا و این شغل قرار داده است، آشنا هستند که این مصوبه را رد می‌کنند؟ چرا این تصمیم این طور گرفته می‌شود، خدا می‌داند. اما اگر وقتی همه بر اساس آن استراتژی که از آن حرف زدیم عمل کنند، دیگر این مشکلات به وجود نمی‌آید و همه در راستای اهدافی که حمایت از هنرمند است عمل می‌کنند.

به نظرم یکی از مشکلاتی که تصویب نشدن این مصوبه را مزید شد، همین است افرادی که آن را نگاشتند و بعد تصویبش هم نکردند، متخصص هنر در جامعه ما نیستند.

یعنی منظورتان این است که هنر به سمت دولتی شدن پیش می‌رود؟

نه. کاش این‌طور بود. ما هنر دولتی را در کشورهایی مثل چین یا کره شمالی می‌بینیم؛ اما هنر ما دولتی نیست. وقتی به دولت رجوع می‌کنیم، می‌گوید بودجه نداریم.

پس چه تعریفی می‌توانیم در این میان داشته باشیم؟

بحث بر سر این است که اصلا‌ تعریفی در این میان وجود ندارد. بحث این است که اصلا ‌جامعه به هنر نیاز دارد یا خیر و اگر دارد چرا و اگر ندارد چرا. یعنی نمایندگان مجلس بگویند جامعه اصولا‌ به هنر و هنرمند نیاز دارد یا خیر و اگر نیاز دارد چرا مصوبه‌ای را که می‌تواند از آنها حمایت کند تصویب نمی‌کند.

من می‌گویم برای کسی مهم است که چشم آدم‌ها در خیابان‌ها چه می‌بیند؟ یا این‌که دیوارهای شهرمان زیبا باشد یا خیر؟ یعنی اگر نیازسنجی شود، بودجه‌ها هم تعریف می‌شوند. باید دغدغه هنری در میان مسوولان هنری وجود داشته باشد. باید دغدغه تربیت چشم و گوش در میان مسوولان هنری ایجاد شود.

من فکر می‌کنم با این تعریف هنوز نیازش نه در میان مخاطب و نه متولی دولتی و نه غیر دولتی ایجاد نشده است. موافقید؟

فکر می‌کنم باز هم باید برگردیم به بحث حضور هنرمندان متخصص در چرخه هنر و هنرمند و مخاطب. چه در میان متولی دولتی چه خصوصی. همه جا باید این مفهوم وجود داشته باشد.

فکر می‌کنید اگر برای پایان این گفتگو بخواهیم نسخه‌ای برای این سرگردانی هنر و هنرمند بپیچیم، چه باید کرد؟

ایجاد کار به اجبار شاید بهترین نسخه در این زمینه باشد. شما به فیلم‌های خارجی که از تلویزیون ما پخش می‌شود نگاهی کنید، می‌بینید که پشت سر بیمار و پرستار و دکتر همه و همه یک تابلوی هنری آویخته شده است. این همان موضوعی است که ما به آن توجه نکردیم. یعنی دوری هنر و هنرمند از بطن زندگی مردم. وقتی از هنرمند بخواهیم اثری ایجاد کند هم چرخه اقتصاد هنر ایجاد می‌گردد و هم محیط اطرافمان زیبا می‌شود. من می‌خواهم سوالی از شما بپرسم و آن این است که چند درصد ادارات دولتی یا حتی غیر دولتی ما از تابلوهای هنری برای زیبایی دیوارهایشان استفاده می‌کنند.

فکر نکنم به درصد برسد.

حال دلیل بی‌رونقی هنر در ایران را درک کردید؟

نقاش سال‌های دور

کاظم چلیپا متولد 1336 تهران است. او لیسانس نقاشی را از دانشگاه تهران و فوق‌لیسانس نقاشی‌اش را نیز از دانشگاه تربیت مدرس گرفته است.

او در کارنامه هنری خود تدریس در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران، دانشگاه هنر شاهد و دانشگاه سوره را دارد. او سال‌ها مدیر گروه نقاشی مرکز هنرهای تجسمی بوده و مسوولیت گروه آموزش مرکز هنرهای تجسمی را بر عهده داشته است. او همچنین عضو افتخاری انجمن نقاشان آذربایجان (باکو) است.

چلیپا برنده جایزه دستخط زرین امام در سالگرد 8 سال دفاع مقدس و همچنین، ‌نفر اول نمایشگاه بین‌المللی هنرهای ظریفه ژاپن در سال 1371 است.

برپایی چند نمایشگاه انفرادی و شرکت در چندین نمایشگاه جمعی در داخل و خارج از کشور ازجمله افتخارات هنری وی است. او تاکنون در چند نمایشگاه جهانی حضور داشته و در نمایشگاه‌های داخلی بسیاری به نمایش آثار خویش پرداخته است.

شرکت در نمایشگاه‌های خارجی لندن، بیرمنگام، هلند، سوریه، لبنان،‌ آلمان، چین، باکو، اتحادیه نقاشان سالن بلبل‌‌اف 1374، تورنتو و نمایشگاه‌های داخلی پیروزی انقلاب اسلامی  رشت (1357و1358) پیروزی انقلاب اسلامی  تهران (1357و1358)، پیروزی انقلاب اسلامی  حوزه هنری (1359)، پیروزی انقلاب اسلامی  مجلس شورای اسلامی (1359و1360)،‌ دفاع مقدس  موزه هنرهای معاصر (1360)، دفاع مقدس  موزه هنرهای معاصر (1361)، سالگرد دفاع مقدس  موزه شهدا (1362)، سالگرد دفاع مقدس  موزه هنرهای معاصر (1363)، سالگرد دفاع مقدس  حوزه هنری (1364)، زن در دفاع مقدس  موزه هنرهای معاصر (1365)، سالگرد دفاع مقدس  تالار وحدت (1366)، بی‌ینال دوسالانه تهران  موزه هنرهای معاصر (1367)، پرتره در آثار نقاشان  موزه هنرهای معاصر (1369)، دوسالانه‌ نقاشی ایران (1370)، نمایشگاه ژاپن/ هنرهای ظریفه (1371)، بی‌ینال‌ دوسالانه (فلسطین)  موزه هنرهای‌معاصر (1372)، پاکستان (1373)، نمایشگاه طراحی هلند (1373)، سوریه ‌(1374)، باکو اتحادیه نقاشان سالن بلبل‌اف (1374)، نمایشگاه امام و عاشورا  سالن ‌حج و زیارت (1374)، نمایشگاه عاشورا  خانه سوره (1375)، نمایشگاه هنر ایران  لندن (1377 و 1378)، نمایشگاه هنر ایران - سوئیس (1377 و 1378)، موزه هنرهای معاصر (1372 و 1374 و 1376).

مهدی نورعلیشاهی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها