دنیای این مجریان دوقلو به هم نزدیک و از هم دور است و این همان نکتهای است که ما را به گفتگویی با آنها ترغیب میکند.
علاقه شما به آسمان از چه زمانی شروع شد؟
سیاوش: ما معمولا سن و سالمان را نمیگوییم چون داستان طولانیای دارد، اما در همین حد بدانید که متولد 9 دی ماه هستیم و در دهه 50 هم به دنیا آمدهایم.
چقدر از خصوصیات متولدان این ماه را دارید؟
سیاوش: مثلا چه؟
مثلا این که محتاط هستید یا نه؟
سیاوش: خیر. محتاط به آن شکل نیستیم، اما بداخلاق هستیم. (میخندد)
فواد: البته بداخلاق نه به معنی رعایت نکردن اخلاق. بلکه از بس که اخلاق را رعایت میکنیم، بداخلاق شدهایم.
سیاوش: فکر نمیکنم این مساله ضعف ما را نشان میدهد؟
فواد: خیر. قرار است که حقایق را بگوییم.
چقدر همدیگر را درک میکنید؟
فواد: ببینید به نظر من درکپذیری منجر به تفاهم میشود. تفاهم یک چیز خیالی است، اما درک یک چیز حقیقی است. ما بیشتر یکدیگر را درک میکنیم.
به لحاظ روحی چقدر به یکدیگر نزدیک هستید؟
سیاوش: میشود گفت خیلی دور، خیلی نزدیک. گاهی بشدت یکدیگر را میفهمیم و بعضی وقتها هم اصلا همدیگر را درک نمیکنیم.
اولین باری که متوجه شدید شبیه یکدیگرید؟
سیاوش: یادمان نمیآید؛ اما در دوران کودکی خیلیها به خاطر این که شبیه به هم بودیم، ما را میشناختند و دوستمان داشتند، اما خودمان درک درستی از این مساله نداشتیم. چون برای ما این شباهت طبیعی بود، ولی برای دیگران نبود.
اساسا چقدر برایتان جذاب بود که فرد دیگری را شبیه به خودتان میدیدید؟
سیاوش: جذابیت برای ما بیشتر از این نظر بود که در کنار هم هستیم. پیوسته بودن در کنار یکدیگر باعث میشود ارتباط ما خیلی نزدیک شود و خیلی درگیر این نبودیم که چه بامزه است ما شبیه به هم هستیم. البته زمانی که دیگر سنمان بالا رفت (منظورم دوران معاصر است)، از این موضوع خوشحال شدیم. چون این شباهت، یک جاهایی به ما کمک کرد. مثلا این که اگر مشکلی پیش بیاید، میتوانیم به جای یکدیگر برنامه اجرا کنیم.
اما خیلی از دوقلوها، این شباهت را نمیپذیرند یا سخت قبول میکنند؟
سیاوش: بله. درست است که ما شباهت زیادی با هم داریم، اما نقاط مشترک زیادی با هم نداریم؛ چراکه هر دوی ما دارای تفکرات و اعتقادات جدا هستیم.
فواد: البته این را بگویم که این حرفهایی که سیاوش میزند مربوط به زمان حال است. ممکن است در 60 سالگی دیگر معتقد به این حرفها نباشد. ضمن این که بعکس سیاوش من بر این باور هستم که اتفاقا ما خیلی به هم شباهت داریم. حتی به لحاظ فکری و سلیقهای. برای مثال در زمینه کاری خیلی نزدیک به هم فکر میکنیم و در یک مسیر هم حرکت میکنیم. شاید در بعضی چیزها آن هم بر حسب تجربههای متفاوت یک جور فکر نکنیم، اما در نهایت هر دویمان یک هدف مشترک داریم.
چطور میشود به وجوه پنهانی شما دو نفر رسید؟
فواد: به نظرم در تداوم زمان است که میتوانیم هر کسی را بشناسیم. خیلی چیزها را نمیشود پنهان کرد.
به نظرم میرسد دنیای پررمز و رازی دارید؟
فواد: خیر. زندگی معمولیای داریم. البته تخیلاتمان را خیلی دوست داریم. البته تخیلات نه به معنی چیزی که وجود ندارد، بلکه تخیلات به این معنی که چیزی وجود دارد و میتوان به آن رسید. در هر حال زندگی ما وابسته به آن چیزی است که وجود دارد. آن چیزی هم که وجود ندارد، در واقع ادویهای است برای زندگی تمام آدمها که شامل آرزوهایتان میشود.
سیاوش: به نظرم ما آدمهای تخیلپردازی هستیم. آن هم به این دلیل که برای رسیدن به یک هدف و یک محصول قبلش نیازمند خیالپردازی هستیم.
تخیلی که به حقیقت پیوست؟
سیاوش: چیزی که برای ما دور از ذهن بود، همین فضایی است که امروز در آن قرار داریم. رسیدن به این موقعیت، روزی برای ما سخت بود اگرچه به آن فکر میکردیم و آن را میدیدیم، اما تخیلی بود که در نهایت به حقیقت پیوست.
فواد: نمیدانم منظورتان از تخیل همان آرزو است یا نه؟ اما یک روزی ما با دیدن و شنیدن تلویزیون و رادیو، هیجانزده میشدیم و در عین حال دوست داشتیم هیجانآفرینی هم کنیم.
رسیدن به این فضا و موقعیت را مدیون چه چیزهایی هستید؟
فواد: یک بخشی از این مساله به خانواده برمیگردد و این که شانس داشتیم با آدمهای خوبی رفت و آمد کنیم که بسیار روی شکلگیری شخصیت ما اثر داشتند. ما توانستیم هوشمندانه نگاه و انتخاب کنیم. ضمن این که خدا هم بشدت یاریمان کرد.
اولین دوستان شما؟
سیاوش: معمولا همه در پی این هستند که دوست پیدا کنند، ولی ما از اول با هم بودیم و خاطرات زیادی از یکدیگر داریم. مثلا یادم است که تفبازی میکردیم و من خودم را میدیدم در صورتی که فواد را میدیدم!
فواد: نمیشد یک چیز فرهنگیتر میگفتی.
سیاوش: چرا، ما فیلمهای زیادی دیدیم. مثل فیلمهای هملت و جنگ ستارگان.
احساس میکنم از همان اول هم بچههای درسخوانی بودید؟
فواد: کم و بیش. ما مطالعه زیاد میکردیم، البته صرفا این مطالعه به کتاب خواندن مربوط نمیشود، بلکه طیف وسیعتری داشت. مثل دیدن، شنیدن، گفتگو کردن و...
سیاوش: به نظرم آنچه شما دریافت میکنید میشود مطالعه. ما توانستیم خوب مطالعه کنیم. ما یک دفعه شیرجه زدیم تو جامعه. جفت پا هم این کار را کردیم. در واقع خودمان را یک دفعه انداختیم که خوشبختانه باز این شانس را آوردیم و خطری ما را تهدید نکرد به هر حال دوست داشتیم هم درس بخوانیم و هم تجربه بیشتری کسب کنیم.
آسمان را چگونه کشف کردید؟
فواد: سالها پیش، در اخبار ساعت 14 اعلام شد که قرار است خورشید گرفتگی تا لحظاتی دیگر افتاق بیفتد. سیاوش هم از آنجا که بشدت به آسمان و نجوم علاقهمند بود، دوربین عکاسی را برداشت و با هم به پشتبام رفتیم.
سیاوش: یادم است که کلی گشتیم تا باتری پیدا کنیم. پیش خودمان فکر میکردیم اگر شب بشه میتوانیم با فلاش عکس بگیریم. هنوز اینقدر نسبت به نجوم و این مسائل آگاهی نداشتیم.
فواد: به هر حال بعد از شنیدن این خبر ما رفتیم پشتبام و تا غروب خورشید هم صبر کردیم، اما اتفاق نیفتاد. من خسته شده بودم. ولی سیاوش به خاطر علاقهای که داشت همچنان هیجان زده بود.
سیاوش: جالب اینجاست که بعد از این همه انتظار، شب اخبار اعلام کرد که خورشید گرفتگی در اروپا اتفاق افتاده، نه در ایران.
فواد: بعدها سیاوش این موضوع را پیگیری کرد و متوجه شد اصلا قرار نبوده این اتفاق در ایران رخ بدهد و اخبار ناحقی اعلام شده بود. به هر حال سیاوش این خصلت را دارد که همیشه دنبال خبرهای اصلی است.
چرا به آسمان علاقهمند شدید؟ چه چیز آسمان شما را مجذوب کرد؟
سیاوش: مجذوب کهکشان راهشیری شدم. اولین بار نوار راهشیری را در مسیر شمال دیدم. کشف این ستارهها برایم جذاب بود.
فواد: برادرم که پزشک است، در این زمینه به ما خیلی کمک کرد. او مجلات نجومی زیادی را در اختیار ما قرار میداد. این همان نقش خانواده است که گفتم.
شما هم به نجوم و آسمان علاقهمند بودید یا علاقه دیگری هم داشتید؟
فواد: من بشدت به سینما علاقهمندم. در یکی از جشنوارهها هم که مرحوم ساموئل خاچیکیان به عنوان پیرترین کارگردان شناخته شدند، من هم به عنوان جوانترین کارگردان مطرح شدم.
سیاوش: اصلا علاقه فواد به سینما باعث شد ما به تلویزیون برویم. یک روز هر دو رفتیم تلویزیون (آن هم بدون هیچ پشتوانهای) و گفتیم میخواهیم برنامه علمی اجرا کنیم. در آن زمان خیلی سخت ما را پذیرفتند و از آنجا که قد و قواره کوچکی داشتیم، این امکان را پیدا کردیم که برنامه کودک را اجرا کنیم. اما بعد از مدتی توانستیم برنامه علمی بسازیم یادم است که ما در آن زمان اولین مجریان دوقلوی تلویزیون بودیم و برنامههای فصلی تابستانه، زمستانه و... را اجرا میکردیم. ولی کمکم و پس از تجربههای دستیاری در رشتههای مختلف توانستیم تهیهکننده و کارگردان برنامههای علمی تلویزیون شویم.
فواد: این را هم بگویم که ما از ابتدا قالب خاصی را برای خودمان در نظر گرفته بودیم و از این شاخه به آن شاخه نپریدیم. چون تهیه برنامههای علمی دغدغه اصلی ما بود.
هنوز هم سینما، دغدغهتان است؟
فواد: بله، اما برنامهسازی در تلویزیون برایم طعم دلچسبتری داشت. آن هم به خاطر طیف گستردهای که دارد و همینطور تاثیر زیادی که روی مخاطب میگذارد ولی از سینما هم دور نیستم. دوست دارم در آیندهای نزدیک در این زمینه هم کار کنم.
بیشتر به سمت چه نوع سینمایی گرایش دارید؟
فواد: تقسیمبندیهایی را که الان صورت گرفته، خیلی قبول ندارم. قطعا برای من قصه بسیار مهم است. این که حرفی برای گفتن داشته باشد. بنابراین دوست دارم برای مخاطب کار خوب کنم حالا در هر ژانری که باشد فرقی نمیکند.
آسمان شما چه رنگی است و چند تا ستاره دارید؟
سیاوش: همه ستارهها مال من و مال شماست. چون مرزی ندارند همه ستارهها به عدد همه آدمها تقسیم شدهاند. بنابراین همه آدمها در آسمان ستاره دارند. رنگ آسمان من هم فاصلهای است بین رنگهای لاجوردی و سیاهی آسمان که میشود سرمهای.
فرق زمین با آسمان؟
سیاوش: زمین خیلی کوچک است، همانقدر کوچک که شازده کوچولو میدید.
تا به حال از آسمان ستاره چیدهاید؟
سیاوش: خیر، دلم نیامده این کار بکنم.
به نظر شما در تهران، آسمان وجود دارد؟
سیاوش: اگر خوش شانس باشیم، شاید بتوانیم در فصل پاییز آن هم دم صبح آسمان را ببینیم. وگرنه آسمانی در تهران دیده نمیشود.
به نظر میرسد، زندگی شما تازه شب آغاز میشود؟
سیاوش: به نظرم شب هیجان انگیزتر است. ضمن این که میتوان از طلوع و غروب خورشید به عنوان طلاییترین لحظات آسمان نام برد. درواقع همان گرگ و میش آسمان.
به نظر شما اگر انسانها میتوانستند آسمان را به اندازه زمین تجربه کنند، چه اتفاق میافتاد؟
سیاوش: متاسفانه ما فکر میکنیم که داریم زمین را تجربه میکنیم. همانقدر که از قسمت کمی از مغزمان استفاده کردهایم. همانقدر هم از زمین استفاده کردهایم.
فواد: به نظرم ما الان داریم با کارهای بدمان زمین را له میکنیم و درسته آن را قورت میدهیم. متاسفانه زمین در این زمانه بشدت بیارزش شده است. درختها را میبریم تا دکوراسیون خانههایمان را مدرن و شیک کنیم.
مطمئنا اگر پای انسان به آسمان باز میشد، آنجا را هم خراب میکرد.
درست است که میگویند خدا در آسمان زندگی میکند؟
سیاوش: ببیند، زمین به گونهای در آسمان معلق است.
خدا در آسمان است، چون همه چیز را در برمیگیرد. چون آسمان جهان ما را در برگرفته است، در نتیجه تفکر غلطی نیست.
مصاحبه را شما تمام کنید.
فواد: یک خبر ویژه برای مخاطبانمان داریم که فعلا نمیگوییم تا برایشان غافلگیرکننده باشد.