در این روز (چهارم جولای) چه خوب است که ما دست از ملی گرایی و همه سمبل هایش ، پرچمش ، سوگند به وفاداری اش ، سرود ملی اش و پافشاری اش بر این ترانه که خدا باید امریکا را به طور ویژه و جدا از دیگران مورد عنایت و رحمت قرار دهد، بکشیم.
کد خبر: ۱۳۸۹۸۵

آیا ملی گرایی - آن وفاداری به پرچم ، یک مشت سرود ملی ، محدوده ای چنان سبع که مرگ می آفریند - همراه با تبعیض نژادی و تنفر مذهبی رایج در این سرزمین یکی از شیطان های بزرگ زمان ما محسوب نمی شود؛
این نوع طرز فکر و تلقی از ملی گرایی برای آنهایی که در قدرت هستند همواره مفید بوده است اما برای آنهایی که خارج از قدرت بوده اند؛ مرگبار.
احساسات ملی در یک کشور کوچک مانند سوئد، نروژ، کاستاریکا و از این دست که هم فاقد قدرت نظامی و هم فاقد اشتها برای کشورگشایی هستند، می تواند مفید و منشائ اثر باشد. اما همین حس در کشوری مانند کشور ما - با آن قدرت نظامی بزرگ و هزاران سلاح کشتار جمعی اش - به جای یک غرور بی خطر به یک ملی گرایی مستکبرانه تبدیل می شود که هم برای خودمان و هم برای سایرین خطرناک است.
سالها است که به شهروندان امریکایی اینگونه تعلیم داده می شود که با سایرین فرق دارند و در جهان یک استثنا هستند.
یک کشور نمونه از لحاظ اخلاقی و اقتصادی که تنها برای پدید آوردن دموکراسی ، تمدن و آزادی به سایر کشورها و سرزمین های دیگر لشکرکشی می کند. این خودفریبی از مدتها پیش آغاز شده است. زمانی که اولین ساکنان انگلیسی امریکا در خلیج ماساچوست پای در سرزمین سرخپوستان گذاشتند، خشونت هایی که مرتکب شدند سرانجام آنها را وارد جنگ با سرخپوستان پیکوت کرد. کشتار سرخپوستان به اذن خدا و مورد تایید او پنداشته می شد و می گفتند در انجیل نیز اشغال سرزمین آنها روا دانسته شده است.
وقتی انگلیسی ها روستاهای سرخپوستان پیکوت را به آتش کشیدند و مردان و زنان و بچه های آنها را قتل عام کردند، کاتن ماتر رهبر پروتستان های انگلیسی گفت: «در این روز مقدر بود که بیش از 600روح سرخپوستی از اهالی پیکوت به جهنم واصل شود.»
در آستانه جنگ مکزیک یک روزنامه نگار امریکایی نوشت : «سرنوشت روشن ما مبنی بر تسلط یافتن بر این قاره چیزی جز مشیت الهی نیست.»
وقتی حمله به مکزیک آغاز شد روزنامه نیویورک هرالد تیتر زد: «ما بر این باوریم که سرنوشت و تقدیر ما این است که این کشور زیبا را متمدن کنیم.»
در واقع همواره به خاطر این دلایل خیرخواهانه بوده است که کشور ما به جنگ رفته است.ما در سال 1898برای آزادی مردم کوبا به این کشور حمله کردیم و مدت کوتاهی پس از آن به گفته رئیس جمهورمان مکنلی «برای متمدن کردن و مسیحی کردن» مردم فیلیپین به این کشور لشکرکشی کردیم.
در همان حال و زمانی که سربازان ما تنها در مدت چند سال دستکم 600هزار فیلیپینی را قتل عام کرده بودند، الیهوروت وزیر جنگ ما می گفت: «از زمانی که جنگ آغاز شده تاکنون کاملا مشخص است که سرباز ما با همه سربازان دیگر کشورهای جهان متفاوت بوده است. او نگهبان ویژه آزادی ، عدالت ، نظم و قانون و صلح و نیک ورزی است.»
و حالا می بینیم که سربازان ما در عراق متفاوت از سایرین نیستند. آنها تاکنون هزاران شهروند عراقی را کشته اند و هم زمان برخی دیگر از نظامیان ما - برخلاف طبیعت بهترشان نسبت به سایرین - استعداد وحشی گری خود را در شکنجه به نمایش گذاشته اند. در عین حال همه آنها قربانیان دروغگویی های دولت ما هستند.
چندین بار تاکنون شنیده ایم که رئیس جمهورمان به نظامیان گفته است ، «اگر بدون بازو، پا و یا حتی کور و معلول» از جنگ بازگشتند، تنها «به خاطر دموکراسی و آزادی» بوده است.
یکی از تاثیرات تفکر ملی گرایی ، از دست رفتن حس تناسب و تطبیق موضوعات با یکدیگر است . کشته شدن 2400نفر در پرل هاربر مجوزی شد تا امریکا 240هزار نفر را در هیروشیما و ناکازاکی قتل عام کند و به همین ترتیب مرگ 3هزار نفر در 11سپتامبر توجیه گر کشتار ده ها هزار نفر در افغانستان و عراق شد.
و بدتر از همه این است که ملی گرایی زمانی که به پای مشیت الهی گذاشته شود بیش از هر زمان دیگری خطرناک و وحشتناک می شود. اکنون ما رئیس جمهوری داریم که در عرض چهار سال به دو کشور حمله کرده و در تبلیغات ریاست جمهوری سال 2004اعلام کرد که از جانب خدا حرف می زند.
ما باید این باور غلط که کشورمان با همه فرق دارد و از لحاظ اخلاقی از سایر ابرقدرت های تاریخ جهان بهتریم را از خود دور کنیم.
ما باید به جای وفاداری به پرچم و ملی گرایی ؛ به نوع بشر وفادار باشیم نه فقط به یک کشور و آن هم امریکا.


نوشته: * هاوارد زین
ترجمه: محمدرضا نوروزپور


* هاوارد زین ، مورخ بزرگ معاصر امریکا است.
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها