مسعود جعفری جوزانی مسوول و مدیر جوزان فیلم ، گاه و بیگاه از دفترش واقع در طبقه اول می آید به طبقه سوم و بالاخره یکجورهایی به کار نظارت می کند.
در این رفت و آمد جسته و گریخته در مورد چیزهای مختلفی که بالاخره یکجوری به سینما و تلویزیون مربوط می شوند، حرف می زنیم ، ولی همین که واکمنم را روشن می کنم تا بیشتر راجع به قهر و آشتی صحبت کنیم ، طفره می رود:
«این کار به من ربطی نداره.من فقط اومدم بهشون سر بزنم!» دغدغه جدید او در سینما ساخت فیلم «چگونه یاد گرفتیم پیتزا بخوریم و خوشبخت باشیم» است که گویا هنوز مقدماتش فراهم نیست. فتح الله جعفری جوزانی ، علاوه بر تهیه کنندگی در نقش یکی از ساکنان این آپارتمان هم ظاهر می شود که اتفاقا شغلش بازیگری است.
او درباره روند پیشرفت کار می گوید: «به طور متوسط روزی 10دقیقه تصویربرداری می کنیم. با این حساب سه چهار هفته دیگر پرونده کار بسته می شود، ولی صحبت هایی شده و شاید مجموعه را تا 52 قسمت ادامه بدهیم.»
او که بعضی قسمتهای این سریال را خودش نوشته ، درباره کارهای قبلی اش می گوید:
«من از دفتر جدا نبوده ام. تا به حال در زمینه تلویزیون یک سریال 5قسمتی داشته ام که با آقای تهامی نژاد آن را مشترک نوشته بودیم ، ولی متاسفانه درست موقعی پخش شد که تلویزیون پخش فیلمهای جدید امریکایی را شروع کرده بود و برای همین کار دیده نشد. بعد هم «آژانس دوستی » بود.
به اینها اضافه کنید فیلمهای دل و دشنه ، یک مرد و یک خرس ، هفت ترانه ، بلوغ ، ارابه مرگ و غیره».
یک سوال دیگر: واقعا «قهر و آشتی» آنقدر کشش دارد که تا 52 قسمت ادامه پیدا کند؛
تهیه کننده کار به این سوال این طور جواب می دهد: «بله ، بیشتر از اینها هم جا دارد، ولی بستگی دارد به نظر مسوولان شبکه و بازتاب تماشاگران.»
جوزانی در پایان یادی هم می کند از همکار و دوست صمیمی اش حسین پناهی: «فوت حسین در میانه کار بدجوری داغدارمان کرد و هنوز اذیتمان می کند؛ چون با او کار کرده بودیم... زندگی کرده بودیم.»
این مرد حرف نمی زند
محمدرضا هدایتی در این سریال در نقش پزشکی به نام دکتر بیژنی ظاهر می شود؛ به همراه همسر دامپزشک خود دکتر سیمین مجابری که نقشش را فرناز جهان سوز بازی می کند. اما امروز روز استراحت اوست.
برای همین در همان طبقه اول یک اتاق ساکت و خنک پیدا کرده و با خیال راحت دارد 2تا از نمایشنامه های چاپ شده همکار پیشکسوتش در این سریال یعنی محمود استاد محمد را می خواند.
به سراغش می روم و از او می خواهم کمی از این سریال و نقشی که در این سریال بازی می کند، بگوید. ولی او انگار امروز از دنده چپ بلند شده ؛ اصلا سرحال نیست و می گوید حرفی برای گفتن ندارد.
برای همین یک چیزهایی ازش روی نوار ضبط شده توی این مایه ها: «نمی دونی قهر و آشتی چیه؛ قهر یعنی این که من فعلا با خبرنگارها قهرم ؛ چون وقتی ازت یه سوال می پرسند، یه چیز دیگه چاپش می کنند و یه چیز عجیب و غریب دیگه سوتیتر می شه ؛ قهر اینه.
آشتی هم اینه که تو یه کاری می کنی که مخاطب پیدا می کنه ، بعد به خاطر مخاطبت می نشینی و راجع به کارت توضیح می دی. حالا من چون بعد نقطه چین کار خاصی نکرده ام ، قصد ندارم به این زودی ها آشتی کنم!»
به هر حال آدم تغییر می کند و طبیعی است محمدرضا هدایتی فروردین 82که در پشت صحنه مجموعه «آشتی کنان» آنقدر ساده و صمیمی به سوالهای یکی از همکارانم جواب می داد، فرق کرده باشد.
او لااقل در این مدت نقشهایی مثل ددی طنز نقطه چین را بازی کرده و همین طور درباره خودش به این نتیجه رسیده که حرفی برای گفتن ندارد و این خیلی خوب است. یادتان باشد توی این دور و زمانه گفتن این حقیقت که «حرفی ندارم»، از جانب هر کسی که باشه ، حرف خیلی بزرگی است.
روی همین حساب است که زیاد اصرار نمی کنیم. ترجیح می دهیم تا تصنیف معروفش «دشمن دانا...» را نخوانده و اتفاقاتی را که در نقطه چین برای اردل و بامشاد پیش می آمد، برای ما به وجود نیاورده ، با او خداحافظی کنیم.