در ادامه نامه رییسجمهور خطاب به ملت ایران آمده است: در ورای این همه ، مردمی بودهاند و هستند که همواره به نام آنان سخن گفته شده است و برجستگان همه جریانهای فکری و سیاسی خود را مدافع و نمایندهی ایمان و مطالبات و سخنگوی آنان دانستهاند.
کد خبر: ۴۰۳۲۰

ولی خود مردم از یک سو دچار خودکامگی و از سوی دیگر در بند وابستگی حکومتها و در نتیجه، گرفتار فقر و جهل و ستم طبقانی بودهاند.
در عین حال این مردم همیشه فطرتی شفاف داشتهاند که در عمق جان، غالبا دیندار و خواستار عزت و زندگی آبرومندانه بوده و هستند.
پیشترها گفتهام و باز تکرار میکنم خواست تاریخی ملت ما، که دست کم طی حدود دو قرن گذشته، که بارها در صورت حرکتها و جریانها و نهضتهای دینی و اجتماعی و سیاسی تجلی یافته در این سه شعار متجلی است آزادی ، استقلال و پیشرفت در چنین فضای ذهنی، تاریخی و اجتماعی و با چنین پیشینهای است که انقلاب اسلامی رخ مینماید و آرزوهای فروخفته و حرکتهای بارها به شکست انجامیده را جهت میدهد.
انقلاب اسلامی بر بستر دین حرکت کرد و به همین دلیل این چنین عمق اجتماعی یافت و از آنجا که بر خواستها و مطالبات تاریخی ملت، یعنی آزادی، استقلال و پیشرفت و در حقیقت بر عدالت - که جمع متعادل همه اینهاست - تکیه داشت، توانست هم تودهای مردم و هم نخبگان را جلب کند چون پایگاه انقلاب اسلامی دین بود، بنابراین با هویت تاریخی جامعه سازگار شد و چون همگان را به آزادی و استقلال و پیشرفت فراخواند، در نتیجه با خواست تاریخی مردم همسو بود.
وقتی هویت تاریخی با مطالبات تاریخی در یک جهت قرار گیرد، واقعهای پدید میآید که در جهت سلبی میتواند زنجیر سنگین و قطور استبداد وابسته به بیگانه را پاره کند و در وجه ایجابی، این استعداد را دارد که منشأ و مبدأ تاریخ نوینی شود که در آن، برای اولین بار، ملت طعم آزادی، حاکمیت بر سرنوشت خود و به کارگیری امکاناتش را در جهت پیشرفت شد.
بعد از نهضت مشروطیت - که گام بلند ملت ما در جهت مهار استبداد و رهایی از وابستگی و استقرار جامعهی مدنی و با تأسف فراوان دولت مستعجل بود - در سایه انقلاب اسلامی در سطحی بسیار گستردهتر و عمیقتر میزان «رأی ملت» شد؛ نه تنها در شعار، که در متن قانونی که تصویب آن نیز به رأی مردم واگذار گردید.
آزادیهای اساسی به رسمیت شناخته شد و همتای امنیت که مهمترین پایهی جامعهی پویا و باثبات است ، قرار گرفت و اعلام شد که نه به بهانهی امنیت میتوان آزادیها را محدود کرد، نه به نام آزادی میتوان امنیت را از میان برداشت.
همهی افراد در برابر قانون مساوی بهحساب آمدند، مجلس در رأس امور قرار گرفت، نقد قدرت نه تنها حق مسلم، که وظیفه همه شهروندان قلمداد شد و در کنار این تحولات راه برای رفع تنگناهای ناشی از بینشهای تنگ سنتی در برابر دین و جامعه، به خصوص با برخوردهای خردمندانه و شجاعانه امام خمینی (قده) گشوده شد.
جامعه امید و حیات تازهای پیدا کرد؛ ارادهی استوار مردان و زنان و به ویژه جوانان معجزهگر این مرز و بوم، در همه عرصههای آفرینندگی ، سازندگی و پایداری تجلی یافت اما باز باید در همان درد و دغدغه پیشین تأمل کنیم.
عدم توجه به زمینههای بیماریهای تاریخی، ما را از تشخیص راه مستقیم دور میکند.
تذکر به وضع و حال فرهنگی و اجتماعی جامعه ، شرط توفیق در حرکت اجتماعی ملت ایران است.
در تاریخ معاصر ما، دو جریان سنتپرست و غربپرست، حتی آنجا که هم که فرصتی فراهم آمده است، نه تنها عرصه را بر ملت تنگ کردهاند، که مانع رشد طبیعی و تکامل درست جریان اصلاحی نیز شدهاند.
بعد از مشروطیت و نزاع سنت و تجدد و آشفتگی فکری و اجتماعی و دخالت پیدا و ناپیدای بیگانه، زمینه برای روی کار آمدن پهلوی به عنوان نجاتدهندهی ایران از آشفتگی با رویکرد دینستیزی و غربزدگی به لحاظ زندگی اجتماعی - و استبداد - به لحاظ سیاسی فراهم شد، و فریاد بزرگانی چون مدرس اصلاحطلب به خاموشی گرایید.
پس از شهریور 20 ، به ویژه در آغاز دههی 30 با پیدایش وضعیت جدیدی که نهایتا منجر به نهضت ملی شدن نفت و حضور همآغوش دین و آزادی شد ، امیدهای تازهای در کشور بوجود آمد.
متأسفانه در این نهضت همکاری کاشانی و مصدق دیری نپایید؛ عدهای غربزده تحت نام مصدق و عدهای فرصتطلب و آزادیستیز زیر نام کاشانی حرکت اصیل مردم را دزدیدند و رهبران را نیز از صحنه خارج کردند.
مصدق متهم به تسلیم و کرنش در برابر دربار و وابستگی به آمریکا و خودکامگی شد و کاشانی متهم به آزادیستیزی و ضدیت با پیشرفت و وابستگی به بیگانه؛ و منافع ملی نهایتا فدای زمانناشناسیها و بلندپروازیها، توهمها و لفاظیها منعفتطلبیها و تنگنظریها و درگیریهای بدفرجام و فراهم کردن زمینهای شد که در آن انگلیس و آمریکا حتی به سادگی موفق به انجام کودتای ننگین 28 مرداد 32 شدند.
اندیشهی مارکسیستی در قالبحزب توده، با رواج دادن رفتارهای تخریبی و ادبیات تند و ناسازگار با منافع ملی،اندیشههای غربگرا و غیردینی با اصرار بر جنبههای اختلافانگیز و بالاخره طیفخطرناکی به بهانه مخالفت با هر دو، فضای اجتماعی را آشفته و مردم را دلسرد و مأیوس کردند و جریان نهضت ملی را به شکست کشانیدند.
جالب توجه این که هر سه طیف نقطهی فشار خود را مصدق قرار دادند که تردیدی در آزادیخواهی و اندیشهورزی و تلاشش در مسیر منافع ملی نیست ، ولو این که مثل هر انسان دیگر دچار اشتباهاتی شده باشد.
انقلاب اسلامی هم علاوه بر توطئهها و فشارهای خارجی با چنین وضعی در داخل مواجه شد.
از یکسو برخی جرم انقلاب و رهبری آن را طرفداری از اسلام دانستند و از سوی دیگر بعضی انقلاب را ویرانگر بنیاد دین سنت زده دیدند و در سنگر ارتجاع خود با آنبه مقابله برخاستند، بازماندگان جریان دههی 30 نیز بیکار ننشستند و میراثخواران همان جریان خطرناک، این بار نه در پوشش دفاع از کاشانی، که با عنوان دروغین دفاع از ولایت فقیه دعواهای کهنهی سیاسی خود را زنده کردند.
بالاخره رواج امواج سهمگین تروریسم هم بر این موانع افزود و در برابر پایدار شدن فرآیند درست مردمسالاری ایستاد.
فرایندی که از مهمترین اهداف و دستاوردهای انقلاب اسلامی بود.جنگ و ترور به طور جبری حکومت را به سختگیری بیشتر وادار کرد و شگفتانگیز این که برای عدهای، این وضعیت - که ناشی از ضرورتهای تحمیل شده بود - یک قاعده به حساب آمد؛ تو گویی انقلاب برای مهار کردن آزادی و حاکمیت مردم بر سرنوشت و در جهت زنده کردن عادتهای ذهنی و کژتابیهای تاریخی رخ داده است.
بگذارید اندکی از مظلوم بزرگ تاریخ انقلاب یعنی امام خمینی (قده) سخن بگویم.
خمینی مظهر عزتخواهی ملت و زندهکننده حس اعتماد به نفس و خودباوری در مردمی بود که مشتاق آزادی و رهایی بودند.
ولی سلطهی استعمار و ویرانگری استبداد و بیاعتمادی به جریانهای سیاسی آنان را در آستانه یأس تاریخی قرار داده بود.
رنگ معنوی و صبغهی دینی انقلاب اسلامی به رهبری امام در کام مردمی که در عین آزادیخواهی به هویت مستقل دینی و سیاسی خود نیز دلبسته بودند ، شیرین افتاد و نهضت را با نشاطتر و پویاتر کرد و مردمیترین انقلاب قرن بیستم را بوجود آورد و برای اولین بار کلام بر سلاح و لبخند بر خشم و گل بر خشونت پیروز شد.
اینک صاحب هر نظر و عقیدهای که باشیم ، اگر انصاف را رعایت کنیم ، امام را شخصیتی ممتاز و بزرگ خواهیم دید.
شخصیت امام خمینی (ره) همچون همه رهبران فرهمند تاریخی، با موجی از ستایشهای شورانگیز و ناسزاگوییهای هذیان گونه روبهرو بوده است.
مطمئنا در میان ستایشگران امام، انسانهای صادق و پاکباخته فراواناند؛ از جنس و سنخ همان جوانان فداکاری کهایران عزیز و انقلاب را از گزند مهاجمان کینتوز و بیآزرم مصون نگاه داشتند.
نباید انکار هم کرد که امام منتقدان صادقی داشته و دارد که نظر یا روش او را نمیپسندیدهاند.
در عین حال باید در بسیاری از حملات تند علیه امام ، یا ستایشهای غلوآمیز درباره این بزرگوار تأمل کرد.
فرزندان دردمند و آگاه این کشور خود به خوبی واقفاند که بسیاری از ناسزاگوییها، یا از جانب کسانی که در اثر انقلاب مناصب و امتیازات غیرمشروع خود را از دست دادهاند یا کسانی که با اندیشههای دور از حقیقت دین و واقعیت جامعه میخواسته و میخواهند حرکت آزادیبخش دینمدار امام را تخطئه کنند.
طبیعی است که با وجود کینه کور و خودمداری نمیتوان از صاحب آنانتظار انصاف و منطق داشت.
در عینحال باید بدانیم که بسیاری از ستایشها نیز نهاز سر صدق، که وسیلهای برای رسیدن به اهدافی است که هرگز امام آنها را نپذیرفت.
بسیاری از ستایشگران، امام را مطلق میکنند، نه برای عظمت شخصیت او - که به هر حالیک شخصیت انسانی است - بلکه تا در غیاب او اشتباهات یا موضعگیریهای ناگزیر و خلاف قاعدهای را که به حکم ضرورت پیش آمده است، به صورت قاعدهای را که به حکم ضرورت پیش آمده است، به صورت قاعدهای غیرقابل تغییر درآورند.
این در حالی است که به شهادت رخدادهای انکارناپذیر، امام خود شهامت و ظرفیت نقد و اصلاح کار خویش را بیشاز همه داشت.
گروهی در پناه شخصیت او میکوشند تا تمام معارف دینی را در وجه فقهی ، آن هم از نوع عوامزده و سنتی آن که عرصه را بر اندیشه و عمل دیگران میبندد خلاصه کنند.
در حالیکه روشنبینی و شخصیت عرفانی، فلسفی، اجتماعی و سیاسی امام مورد غفلت یا تغافل قرار میگیرد.
در این رویکرد تاکید میشود که امام مدافع فقه، آن هم از نوع سنتی آن بود.
این مطلبی درست است، اما تاکید شجاعانه امام بر لزوم تحول در فقه و نقش زمان و مکان در اجتهاد پویای شیعی را نادیده میگیرند.
اگرچه در این نگاه امام ستایش میشود، اما گویا به یاد نمیآورند که در مجلس دوم، وقتی پیشنهاد عدم حضور زنان در مجلس مطرح شد، با چه عکسالعمل تندی از سوی امام روبهرو شدند، یا وقتی پیشنهاد تقلید همهی بخشهای جامعه - از جمله دانشجویان - را از روحانیت در تصمیمگیریهای سیاسی دادند، اما چگونه فریاد زد که این نظر از نظریهی لزوم عدم دخالت روحانیون در سیاست خطرناکتر است.
چرا که در مورد اخیر فقط بخشی از جامعه از تصمیمگیری در سرنوشت خود منع میشد ، ولی اینان میخواهند به نام اسلام همه مردم را از تفکر آزاد و انتخاب بر اساس تشخیص خود محروم کنند.
کسانی حمایت به حق امام را از نهاد شورای نگهبان مطلق میکنند ، ولی خطابهای عتابآلود و صریح آن بزرگ را به شورای نگهبان مخفی نگه میدارند تا نقش نظارتی منطقی را به قیمومیت بر مردم رشید و آگاه تبدیل کنند.
باید تأمل کرد و واقعیتها را با تحلیل درست دریافت و راه را به سوی آیندهای امیدبخش گشود.
چشمها را نمیتوان بر تحولات بست و پدیدههای نو را در قالبهای ذهنی استبدادزده و خودمدار که با نوعی سرسختی و انعطافناپذیری همراه است، ریخت.
اندیشهای که در جریان انتخابات ریاست جمهوری 76 مطرح شد و مورد اقبال بینظیر و غیرمنتظره مردم و به خصوص نسل جوان و فرهیختگان جامعه قرار گرفت بازتابی از یک ظرفیت جدید در جهت این بازاندیشی بود.
دوم خرداد از دل انقلاب اسلامی و باوفاداری به آرمانهای اصیل آن و به ویژه بر جنبهی مردمسالارانه نظام و تاکید بر تن دادن به لوازم آن و نگاهداشت حق و حرمت مردم و راهگشا به سوی آزادیهای اساسی و اصلاحات در همه عرصهها و ساختارهای اقتصادی، علمی، اجتماعی و روابط خارجی ، برآمد.
دوم خرداد علیرغم جفاهایی که به آن شد و سوء استفادههایی که از هر طرف از آن به عمل آمد و فشارهای آشکار و پنهانی که برای مأیوس کردن مردم از راهی که برگزیده بودند اعمال گردید، چیزی نبود جز «حدیث» یا «گفتمان» بیداری و دینداری و آزادیخواهی و استقلالطلبی و پیشرفتجویی ملت ، آنچه بیش از یک قرن از سوی مردم ابراز شده بود و آنچه از جمله در انقلاب شکوهمند پیروز در بهمن 57 تجلی شگفتانگیز داشت.
این حدیث که در عمق وجدان بیدار ملت ما وجود داشت، باز در کام جان مردم ، شیرین افتاد و صمیمانه آن را پذیرفتند.
طبعا این رویداد و رویکرد تازه ، توقعاتی را ایجاد کرد ، اما موانع ذهنی و عینی نیز در راه برآوردن آنها فراوان بود.
آن چه روی داد ، از یکسو دامن زدن بیحساب یا ایستادگی سرسختانه در برابر آنها بود و از سوی دیگر اشتیاق و احساس فراوان نسبت به آزادی و آبادی و انتظار برآورده شدن سریعتر آن مطالبات، بیآنکه چندان به تنگناها توجه شود.
شتابزدگی در استفاده یا سوء استفاده از این حدیث که به قصد رفع سریع و ناگهانی همهی موانع صورت گرفت ، نتیجهای جز صلب و سختتر شدن موانع نداشت.
طرفه این که برخی از کسانی که خود باعثتشدید موانع شده بودند ، طلبکارانه از اصلاحات میخواستند که به هیات معارض اپوزیسیون) ولی در دل دولت عمل کند که چنین امری نه تنها به مصلحت نبود، بلکه میتوانست یکی از طنزهای بزرگ همه دورانهای تاریخ باشد.
البته بسیاری از این شتابزدگیها و شالودهشکنیها، خود محصول و معلول سرسختیها و تنگنظریهایی بود که متاسفانه در راه پیشبرد مردمسالاری در کشور ظاهر شده بود.
فرجام این رویداد ، برآورده نشدن بخشهایی از مطالبات به حق جامعه، به خصوص نسل جوان و تحصیلکرده وبدتر از آن، ایجاد و تقویت پندار عدم موفقیت و برآورده نشدن خواستههای عمومی بود.
انگارهسازیها و آشفتگیها تا به آن جا رسید که تصویر ذهنی جامعه به مراتب تیرهتر از حتی کاستیهای عینی شد و بسیاری از دستاوردهای عمیق بزرگ این دوران نادیده گرفته شد.
در این مسیر عوامل مختلف در درون و بیرون، از جمله با عملیات روانی و حسابشده ، کوشیدند و میکوشند که بخشهای مهمی از جامعه را به زدگی از سیاست و سیاستمداران و بالاتر از آن به نوعی دیگر از یأس ویرانگر تاریخی مبتلا کنند.
جبههگیری جریان ارتجاع سطحینگر، با تکیه بر ظواهر و شعارهای دینی و انقلابی و ارزشی و نیز جهتگیری جریان اصطلاحات روشنفکری بیحوصلهی ناآشنا به بنیاد دینی و سیر تاریخی جامعه ما ، با ارائهی تصویری مخدوش از شعار آزادی و حرکت به سوی سکولار کردنحکومت و جامعه، از ویژگیهای مورد انتظار این دوران بود که با خواست تاریخی و رأی مردم بزرگوار ما در دوم خرداد تفاوتهای اساسی داشت، در واقع این رخدادها نوعی آشفتگی فکری و عاطفی را در جامعه بوجود آورد و برخی از آنها بهانه سرکوب حرکت آزادیخواهانه وفادار به آرمانهای انقلاب را با ادعای حفظ انقلاب و استقلال کشور ، به جبهه سطحینگر واپسگرا داد.
طبیعی است در این میان، بزرگترین حملات متوجه اندیشهای شود که میخواست درک از دین را با درد زمانه همراه کند و تجربههای دیرین و پرهزینهی این ملت را دوباره نیازماید.
به رغم همه دشواریها باید برای این که کمتر اشتباه کنیم، دیدهها را تیزتر و سینهها را فراختر از گذشته کنیم.
امروز بیش از همیشه نیاز به حافظه و پیوستگی تاریخی داریم ، پس بیآنکه عنان پایداری از کف دهیم یا در گذشته بمانیم ، باید موقعیتهای گذشته را بازشناسیم و وضع حال و آینده را از آن میان استخراج کنیم.

نامهای برای فردا  3
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها