راهبرد امنیتی ایالات متحده امریکا برای جهان که در نهایت به تشکیل یک ساختار امنیتی سلسله مراتبی و تک قطبی ختم می شود ، چارچوبی است که می تواند اقدامات این کشور را در مناطق مختلف جهان و خصوصا منطقه خاورمیانه توضیح دهد.
کد خبر: ۲۸۹۸۷
در این رابطه و نیز درباره جایگاه ایران در راهبرد فوق ، با دکتر علی اصغر افتخاری ،عضو هیات علمی دانشگاه امام صادق ع و کارشناس امنیت بین المللی به گفتگو نشستیم :

به دنبال جنگ سرد امریکا راهبرد امنیتی جدیدی را برای جهان بویژه منطقه خاورمیانه ترسیم کرد. ویژگی های این راهبرد چیست؛
راهبرد امنیتی امریکا با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ، دستخوش تحول شده و به تصریح دولتمردان وقت امریکا به سوی ایجاد هژمونی جهانی با نقش آفرینی بلامنازع امریکا تمایل می یابد. کاربرد اصطلاح «نظم نوین جهانی» توسط جورج بوش پدر در آن زمان به همین معنا بود و اقدامات نظامی جمهوریخواهان نیز با همین هدف صورت پذیرفت . البته انتخابات سال 1992 نشان داد که جریان انتقادی نسبت به روشهای نظامی امریکا - چه در داخل و چه در خارج از این کشور - بسیار قوی بوده و در نتیجه با روی کار آمدن بیل کلینتون از حزب دمکرات ، عملا روشهای جمهوریخواهان به حاشیه رانده شد. البته نکته مهمی که نباید نادیده انگاشته شود، این است که : تلاش برای تبدیل شدن به هژمون جهانی در دولت کلینتون هم دنبال می شد؛ البته با روشهایی متفاوت و از جنس اقتصادی . بدین ترتیب می توان ادعا کرد که «هژمونی گرایی» با استفاده از روشهای «یکجانبه گرایانه» در فردای فروپاشی شوروی در دستور کاردولت امریکا قرار می گیرد که متاثر از سیاست های داخلی این کشور، فراز و فرودهایی را در حد «روشها» تجربه می کند؛ ولی ماهیت آن ثابت است . این وضعیت ژلاتینی و سرگردانی امنیتی با وقوع رخداد 11سپتامبر، پایان گرفت و دولت بوش پسر فرصت آن را یافت تا با ارائه تفسیری یکسویه از این رخداد مبهم - که می توان از آن به معمای قرن 21 یاد کرد - سیاست های نظامی خود را برای جامعه امریکایی و جامعه جهانی توجیه کند. هم اکنون به عنوان یک ناظر بیرونی راهبرد امریکا بسیار روشن و صریح است و به نظر می رسد که دولتمردان امریکایی بدون هیچ گونه ابهامی ، به دنبال آن هستند تا با مدیریت کردن بازیگرانی که به نوعی در مقابل منافع جهان شمولشان قرار دارند، به حل و فصل موضوعاتی بپردازند که برای حداقل 4دهه در عرصه روابط بین الملل ، برایشان مشکل ساز بوده است . برای این منظور نیز ابزارهای نظامی را با توجه به مزیت نسبی ای که برای خود قائل هستند، در دستور کار دارند. مطالعه عموم متونی که در ارتباط با راهبرد امنیت ملی امریکا نگاشته شده ، حکایت از آن دارد که امریکا نسبت به مدیریت موضوع فلسطین اشغالی به نفع صهیونیست ها، مدیریت اسلامگرایی سیاسی به نفع لیبرالیسم و مواجهه با جمهوری اسلامی ایران به نفع جریان های وابسته به امریکا در سطح منطقه ، اقبال دارد. به عبارت دیگر، امریکا نظم نوین بیان شده را با محوریت امریکا دنبال می کند.
در این راهبرد نقش مطلوب ایران از نظر امریکا چیست؛
جمهوری اسلامی ایران از چند حیث در راهبرد امنیتی امریکا مطرح است ؛ اول آن که جمهوری اسلامی ایران به نهادی مستقل در برابر سلطه طلبی و یکجانبه گرایی امریکا تبدیل شده است . کشوری که به خود اجازه می دهد به صراحت ایده ها، آرمان ها و سیاست های امریکا را به نقد گذارده و از همراهی با آنها خودداری کند. از این حیث ایران نمادی بزرگ ارزیابی می شود که امریکا در فضای پس از جنگ سرد، آن را در مقام معنا چالش برانگیز می بیند. صرف وجود، استمرار حیات و برنامه توسعه جمهوری اسلامی ایران برای ابرقدرتی که اضمحلال این واحد سیاسی را از ابتدای تکوینش وعده می داده ، مشکل ساز است . دیگر آن که حمایت معنوی جمهوری اسلامی ایران از نهضت رهایی بخش مردم فلسطین ، مقاومت ارزنده لبنان که در سطح منطقه برای اسرائیل مشکل ساز بود ، نمی تواند برای دولت امریکا قابل قبول باشد. و بالاخره آن که برای منادیان برتری لیبرالیسم و مدعیان پایان تاریخ ، وجود یک ایدئولوژی مستقل و رقیب به عنوان اسلام امری غیرقابل قبول ارزیابی می شود. تصریح می کنم که مقولاتی چون تروریسم و یا دسترسی به سلاحهای کشتارجمعی که بکرات در بیانیه های امنیتی بر ضد جمهوری اسلامی ایران بیان شده اند، مطابق با واقع نبوده و جمهوری اسلامی ایران از این جهت تهدیدی به شمار نمی آید. نه کشور و نظام ما در موقعیتی است که اعمال چنین سیاست هایی برایش اهمیت و اولویت داشته باشد و نه امریکا مکانی است که چنین تهدیداتی معنادار باشد؛ لذا بحث اصلی بر محور مفاهیم بنیادین چون سلطه ، انرژی ، اسرائیل و تعارض ایدئولوژیک قرار دارد که در هر دو ایده امریکایی «پایان تاریخ» و «برخورد تمدنها» ظهور دارد. از این منظر امریکا، دو چیز از ایران می خواهد:
1- تغییر رفتار آن هم در سطح و گستره وسیع که به اضمحلال ایران و قطع شدن تمامی ایادی کشور در سطح منطقه ای و جهانی منتهی شود.
2- تغییر رژیم که می تواند نتیجه تبعی همان خواست اول نیز باشد.
به عبارت دیگر ، امریکا از جمهوری اسلامی ایران «یک چیز بیشتر طلب نمی کند و آن بریدن و کنار گذاشتن گذشته انقلابی اش است».
آیا فشارهایی که اخیرا بر جمهوری اسلامی ایران وارد می شود ، از جمله تحت فشار قرار دادن ایران برای امضای پروتکل 2+93 را بر این اساس ارزیابی می کنید؛
برخوردهای امریکا در چارچوب راهبرد طراحی شده ، معنا می دهد. امریکا در مواجهه با ایران راهبرد مبتنی بر 2رکن را دنبال می کند: نخست جنگ روانی و سپس ضربه موثر و محدود. این مهم بدان علت است که انتخابات سال 2004 امریکا نقطه عطف حساسی است و چنانچه دمکرات ها روی کار بیایند ، تغییر روشها و نه راهبردها متوقع است ؛ بنابراین تا فاصله زمانی باقیمانده تا 2004 برخورد نظامی از نوع افغانی و عراقی اش ، بسیار دشوار می نماید، اما از طرف دیگر، دولت بوش برای کسب رای مردم امریکا نیاز دارد تا فضای بین المللی را برای آنها ناامن جلوه بدهد و این نقش را برای ایران تعریف کرده اند. بر این اساس ، جنگ روانی با هدف مختل کردن دستگاه تصمیم ساز معقول و منطقی دنبال می شود تا از این طریق ایران بپذیرد نقش تهدیدساز برای امریکا را علنی و بصراحت بازی کند. پس از آن تلاش خواهد شد تا با ایجاد ائتلاف محدودی بر ضد ایران ، تاسیسات بنیادی کشوری مورد هدف قرار گیرد. در این صورت فضای ناامن همراه با قدرت نمایی امریکا که مطلوب دولت بوش است ، شکل خواهد گرفت . از سیاست های جاری امریکا چنین برمی آید که تشدید جنگ روانی و تهییج نگرشها در دوسو، اولویت اول آنها را شکل می دهد.
در چنین موقعیتی چه عملکردی برای جمهوری اسلامی ایران مطلوب است؛
جمهوری اسلامی ایران نیازمند توجه به چند اصل عملی مهم است.
1- تقویت وفاق ملی و جلوگیری از بروز گسست در درون قدرت سیاسی و بین قدرت با جامعه .
فراموش نکنیم که سیاست خارجی و داخلی ارتباط دقیقی دارند و حرکتهای نابهنجار داخلی می تواند در تهییج عوامل تهدید خارجی موثر واقع شود.
2- مدیریت جنگ روانی : ما نیازمند آن هستیم که از در افتادن در وادی جنگ روانی احتراز جسته و چنان نشود که کل معادلات بین المللی را به خاطر امریکا نادیده بگیریم و بدین ترتیب به مخالف نظام جهانی تبدیل شویم .
جمهوری اسلامی ایران با ظرفیت بالا و تجربه خوبی که داشته ، باید بتواند در مقابل دیپلماسی جنگ روانی از ابزارهای مناسب برای «مدیریت آن» استفاده کند. توفیق در این زمینه ، یعنی به نمایش گذاردن اقتدار سیاسی نظام .
3- داشتن درک صحیحی از منافع ملی و گونه شناسی آن به صورتی که بتوان میان منافع حیاتی ، مهم و حاشیه ای تفکیک قائل شد و به تناسب آن در بازی سیاسی و معادلات منطقه ای و جهانی حاضر شد.
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها