انتخاب جورج بوش به ریاست جمهوری امریکا در سال 1379 صرفا انتخاب یک رئیس جمهوری نبود ، بلکه با انتخاب وی هیات حاکمه جدیدی بر سر کار آمد که استراتژی سیاست خارجی امریکا را کاملا متحول کرد.
کد خبر: ۲۵۹۳۸
این تحول در ماههای اولیه ریاست جمهوری بوش ، مجالی برای عملی شدن پیدا نکرد، اما حادثه بیست شهریور 11سپتامبر محیط بین المللی را آماده اجرای این استراتژی جدید نمود ، زیرا همدردی بین المللی و فضای سنگین ناشی از حمله به نیویورک و پنتاگون ، شرایط بین المللی را به گونه ای تغییر داد که هیات حاکمه جدید امریکا احساس کرد هیچ نوع مانعی برای عملی شدن استراتژی سیاست خارجی جدیدش وجود ندارد. لذا تحت عنوان جنگ علیه تروریسم به پیاده کردن استراتژی سیطره همه جانبه بر جهان اقدام کرد. برای شناخت این استراتژی نیاز مبرمی به شناخت جناحهای موجود در هیات حاکم فعلی بر امریکا و مشخصات و پارامترهای دیدگاه های آنان وجود دارد. به همین منظور تلاش شده است تا در این مقاله ضمن بررسی جناحهای موثر در هیات حاکمه فعلی امریکا به بیان دیدگاه های آنان پرداخته شود. نمود جناحهای موثر بر استراتژی سیاست خارجی بوش عبارتند از :
1- بنیادگرایی مسیحی
2- لابی افراطی یهودی
3- بوش
4- محافظه کاران جدید
5- وزارت خارجه
6- سازمان سیا
نمودار فوق در واقع بیانگر جناحهای موجود در هیات حاکمه فعلی امریکا است که به طور اساسی بر استراتژی سیاست خارجی امریکا تاثیر بسیار تعیین کننده ای دارند.
1- بنیادگرایی مسیحی : دولت امریکا که به عنوان یک دولت و نظام لائیک شناخته می شود در حال حاضر تحت تاثیر دیدگاه های بنیادگرایانه مسیحی قرار دارد. این بنیادگرایی اصول گرایی جدید مسیحی پدیده ای است که به عنوان صهیونیسم مسیحی و یا صهیونیزم امریکایی شناخته می شود. این گروه از مسیحیان دارای نظرات شدیدا افراطی در زمینه سیاست های داخلی و خارجی امریکا می باشند. جرج بوش از پیروان و مومنان به این دیدگاه است . با به قدرت رسیدن بوش این فرقه مذهبی به قدرت سیاسی نیز دست یافت و در حال حاضر بوش و افراد دیگری از هیات حاکمه فعلی امریکا عضو پروپا قرص این فرقه مذهبی هستند و تلاش دارند تا دیدگاه های مذهبی این فرقه را تبدیل به سیاست های داخلی و خارجی امریکا کنند. مهمترین دیدگاه های این گروه عبارت است از :
1- تقسیم جهان به خیر و شر ، سیاه و سفید : این گروه معتقد است که امور جهان به دو دسته خیر و شر تقسیم شده است و هر که در دسته خیر نباشد لزوما در دسته شر قرار خواهد گرفت و از آنجا که خود را مظهر خیر می دانند ، مخالفان خود را مظهر و نماد شر معرفی می کنند و معتقدند که گروه وسطی وجود ندارد و هر که با ما نیست علیه ما است . تبلور این دیدگاه در سیاست خارجی امریکا چنین شده است که تروریزم به عنوان شر مطلق معرفی شده است و امریکا به عنوان مظهر دشمنی با تروریزم به عنوان نماد خیر در دنیا معرفی می گردد و به همین خاطر است که بوش در ابتدای طرح جنگ علیه تروریزم اعلام کرد که هر که با ما نیست با تروریست ها است .
2- لزوم ایجاد یک کشور یهودی در فلسطین : این گروه معتقد است که برای ظهور مجدد مسیح ، ابتدا باید تمامی یهودیان جهان در فلسطین گردهم آیند و دولت خاص یهودیان را تشکیل دهند تا زمینه برای ظهور مجدد مسیح آماده شود. دیدگاه این گروه در مورد پایان تاریخ این است که پس از تشکیل دولت یهودیان در فلسطین ، کفار به این دولت حمله خواهند کرد و در منطقه ای به نام هرمجدون در شمال بیت المقدس جنگ بسیار وحشتناکی میان یهودیان و مسیحیان طرفدار آنان از یک طرف و کفار مسلمانان و مسیحیان طرفدار آنان از طرف دیگر درخواهد گرفت که منجر به کاربرد سلاحهای اتمی خواهد شد و در آن موقع حضرت مسیح بار دیگر ظهور خواهد کرد و مومنان را با خود به کره دیگری خواهد برد زیرا به دنبال نابودی حیات در کره زمین در پی کاربرد سلاح اتمی زندگی در زمین غیرممکن می شود. اما پس از برطرف شدن تاثیرات بمب های اتمی مسیح با مومنان به زمین بازخواهد گشت و به مدت هزار سال بر زمین حاکمیت خواهند یافت و حکومت قسط و عدل را برپا خواهند کرد. بدین ترتیب فلسطینیان نه تنها مظلوم به حساب نمی آیند بلکه به عنوان کفار مسلمانان باید از سرزمین آباء و اجدادی خود رانده و سرکوب شوند تا دولت دلخواه بنیادگرایان مسیحی تشکیل شود. یکی از پیامدهای دیگر این دیدگاه آن است که هرگونه مذاکره سیاسی که منجر به بازگرداندن بخشی از سرزمین فلسطین به فلسطینیان شود امری حرام تلقی می گردد و به همین خاطر پیروان این دیدگاه مخالف روند مذاکرات اسلو هستند و آن را خیانتی به آرمان مسیحیت تلقی می کنند.
3- اعتبار یهودیت به عنوان اصل مسیحیت : مسیحیان جهان به تورات عقیده دارند و آن را عهد عتیق نامیده و انجیل را عهد جدید می نامند و در واقع مسیحیت را تکامل یهودیت می دانند ، اما این گروه معتقد است که یهودیت اصل مسیحیت است و تفاوتی میان یهودیت و مسیحیت وجود ندارد و مسیحیت ناسخ یهودیت نیست . این دیدگاه در تعارض شدید با دیدگاه سنتی فرق مختلف مسیحی است که یهودیان در طول تاریخ باعث شده است که اعمال فشار بسیار سختی بر یهودیان ساکن کشورهای مسیحی وارد شود و در طی قرون متمادی ، یهودیان به عنوان اقلیتی منفور به صورت منزوی در محله های خاص خود زندگی و هر از گاه موجی از سرکوب و تبعید را تحمل کنند. این واقعیت که به عنوان آنتی سیستم یهود ستیزی معروف شده پدیده ای خاص جوامع مسیحی و نشانگر عمق نفرت مسیحیان نسبت به یهودیان است . اما بنیادگرایان مسیحی در امریکا نه تنها مخالف یهودیان نیستند بلکه آنان را به عنوان مومنان اصلی و حقیقی به شمار می آورند.
4- ضدیت شدید با اسلام : بنیادگرایان مسیحی امریکا در مقابل دوستی با یهودیان احساس بسیار کینه توزانه نسبت به اسلام و مسلمانان دارند و معتقدند که برای ظهور مجدد مسیح باید با مسلمانان جنگید و آنان را از بین برد. در واقع می توان گفت که اسلام ستیزی مشخصه ویژه این گروه است .
5- ادغام دین و سیاست در امریکا : به رغم این که دولت امریکا به عنوان یک دولت لائیک شناخته می شود و دولتمردان امریکایی معتقدند که پیروان ادیان گوناگون در هیچ جای دنیا مانند امریکا از حقوق مساوی برخوردار نیستند و همواره جمهوری اسلامی ایران را متهم به ادغام دین در سیاست و سرکوب اقلیت های دینی کردند، اما بنیادگرایان مسیحی که در حال حاضر قدرت سیاسی را در دست گرفته اند خود به دنبال پیاده کردن احکام مذهبی در سیاست داخلی و خارجی امریکا هستند.
6- شخصیت های مهم این گروه : شخصیت های مطرح و معروف بنیادگرای مسیحی در صحنه سیاسی امریکا عبارتند از : افرادی همچون کشیش پت رابرتسون ، کشیش جری فالویل ، والتر رینگر ، جان اشکرافت وزیر دادگستری و... پت رابرتسون که تاثیر بسیار زیادی بر دیدگاه های مذهبی سیاسی بوش دارد ، همان فردی است که در مصاحبه با یکی از شبکه های تلویزیونی امریکا ضمن اسائه ادب به محضر مبارک پیامبر گرامی اسلام (ص) از ایشان به عنوان فردی تروریست یاد کرد. وی که در این مصاحبه ادعا کرد که اسلام و قرآن سرشار از آموزه های جنگ طلبانه است و اگر در قرآن دقت شود همه جا صحبت از جنگ است و کمتر صحبت از صلح شده است.

اداره کل پژوهش معاونت
سیاسی سازمان صداوسیما

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها