دکتر رضا کرمی نوری ، فوق دکترا در زمینه نوروسایکولوژی شناختی از دانشگاه استکهلم سوئد دارد. وی بالغ بر 15مقاله بین المللی در زمینه «حافظه» ارائه کرده است و هم اکنون مدیر گروه روان شناسی دانشگاه
کد خبر: ۲۰۷۸۷

تهران و دبیر علمی دومین کنفرانس بین المللی علوم شناختی می باشد. این کنفرانس از پنجم تا هشتم اسفند ماه برگزار می شود. نوشتار حاضر گفتگویی است با ایشان در زمینه علوم شناختی و موضوعات مورد مطالعه آن .

در مورد تاریخچه علوم شناختی صحبت کنید و بفرمایید جایگاه این علم در میان سایر علوم چیست؛
علوم شناختی در تعریف خود به مجموعه ای از دانشها اطلاق می شود که شاید به این شکل برای ما تازگی داشته باشد؛ ولی اگر بخواهیم به جنبه های مختلف گذشته آن برگردیم ، در قدیم هم علوم شناختی با برخی حوزه ها وجود داشته است . علوم شناختی معمولا به آن دسته از فرآیندهای به اصطلاح ذهنی روانی و جنبه های مختلف روان شناسی گفته می شود که با مجموعه فعالیت های در ارتباط با مغز انسان ، در ارتباط باشد. ما فرآیندهایی مثل فکر کردن ، حافظه ، یادآوری ، خوابیدن ، نوشتن ، حل مساله ، تصمیم گیری و... را به عنوان جنبه های شناخت تعریف می کنیم و اگر تعریفی از شناخت بخواهیم ارائه دهیم تا این فرآیندهای مختلف را شامل شود، هر کدام زمینه های مختلفی دارند. در دانشگاه ها در 5حوزه آنها را قرار داده اند که هر کدام به یک شیوه ای مساله را مورد عنایت قرار می دهند، مثلا در روان شناسی اگر بخواهیم به این مساله بپردازیم ، باید جایگاه خود روان شناسی شناختی را در رابطه با رویکردهای دیگر مطرح کنیم . در زمینه زبان شناسی هم به همین ترتیب است ، یعنی این که مساله شناخت را در زبان شناسی دنبال کنیم و همین طور در ارتباط با علوم رایانه ، نوروساینس (Neuro Science) ، فلسفه ذهن و هر کدام از این حوزه های مختلف علمی شناخت را باید در درون خودش جستجو کنیم و رویکرد آن را در مقایسه با سایر رویکردهای علمی مورد نظر قرار دهیم ، مثلا در روان شناسی شناختی در گذشته ها ، بیشتر به یک رویکرد ، به اصطلاح عاطفی و هیجانی توجه می کردند و هر چه پیش رفت به زمینه های هیجانی ، عاطفی و در نهایت هم رفتاری سوق یافت و شناخت آنچه را که ابتدا عرض کردم در زمینه های مختلف ادراکی ، حافظه و... کمتر به صورت علمی و با روشهای آزمایشگاهی دقیق مورد مطالعه روان شناسان قرار گرفت ؛ اما در 2دهه گذشته شاید از 30سال پیش این رویکرد آغاز و توجه عمیقی به آن شد و فرآیندهای ارتباط میان ذهن یا روان با مغز را بخوبی مورد نظر قرار داد.
این پیشرفت از توجه یا ادراک شروع و بعد گسترده تر شد و امروزه فراتر رفته است . در مقوله های مختلف روان شناسی به مساله حافظه ، حل مساله و تصمیم گیری اهمیت داده شده ، لذا جایگاه ویژه ای یافته است . همین حالا مثلا اگر از روان شناسان APA سوال کنند که چه رویکردی را در روان شناسی امروز دنبال می کنید؛ شاید بیش از دوسوم روان شناسان رویکرد شناختی را به عنوان یک رویکرد مهم و برتر تلقی کنند و هر کس در بعد آزمایشگاهی ، کاربردی خودش اهمیتی برای شناخت مطرح نماید. اما چرا این رشته را بین رشته ای می خوانند؛
از نکات مهم که قبلا مطرح شده است ارتباط با روابط بین رشته ای است . چیزی که به عنوان دیدگاه interdisciplinary از آن یاد شده و امروزه به آن اهمیت داده شده است . شاید در گذشته ، علوم به دلیل تخصص ها و جزیی نگری که آن مسائل داشته اند خیلی از همدیگر جدا بوده اند و از ارتباط خود خیلی خوب استفاده نکرده اند. وقتی به مبدا علم مراجعه کنید ، می بینید که همه اینها از یکجا آغاز شده اند ؛ ولی بعد هر چه که علم پیشرفت کرد ، به دلیل تخصصی شدن ، باعث شد جدایی میان دانشها صورت بگیرد و بحق هم که همینطور بود. در این 2یا 3دهه اخیر به این رویکرد بشدت و بدقت توجه شده است که علوم می توانند از یکدیگر استفاده کنند و در عین این که استقلال و تخصص خود را حفظ می کنند، می توانند از اطلاعات و دانش هم بهره بگیرند و این چیزی است که در علوم شناختی اتفاق افتاده است . حوزه های مختلف روان شناسی شناختی ، زبان شناسی ، علوم رایانه و فلسفه ذهن هم همین حالت را دارند. حتی از این هم گسترده تر است و یا شاید در کنفرانس های بین المللی افراد با رشته و دانشهای گوناگون با رویکرد شناختی که امروزه بیشتر به آن توجه شده است ، کنار هم می نشینند و از مطالب می توانند به طور مشترک استفاده کنند. متخصصان رایانه ، پزشکان ، روان شناسان و فلاسفه تحت پرچم علوم شناختی گرد هم آمده اند و در 2-3دهه اخیر با هم گفتگو دارند، با هم مقاله می نویسند ، به صورت مشترک کتاب منتشر می کنند، از هم انتقاد می کنند و یا این که از یکدیگر یاد می گیرند. اینها چیزهایی است که در علوم شناختی اتفاق افتاده است و به جای جدا بودن این رشته های علمی از یکدیگر، بدقت به این مساله توجه کرده اند که باید از هم استفاده کنند و حین استفاده از هم ، استقلال خود را هم حفظ کنند؛ چون خیلی چیزها وجود دارد که من روان شناس می توانم از زبان شناس یاد بگیرم و زبان شناس می تواند از روان شناس یاد بگیرد و به همین ترتیب در حوزه های دیگر و به نظر من این ، هم یک رویکرد است و هم در یک شیوه ارتباط رشته ای میان شاخه ها و حوزه های گوناگون علمی است و این به نظر من خیلی مهم است.
اهمیت علوم شناختی در چیست؛ این علوم چه مسائلی را حل می کند و چقدر به پیشرفت سایر علوم کمک می کند؛
معمولا به هر علمی باید از 2زاویه نگاه کنیم . یکی به صورت بنیادی که در واقع به آن Basic Science می گویند و دیگری از بعد کاربردی که به آن applied Science می گویند و هر دو مهم هستند و باید به این مساله دقت کرد که ما وقتی از علم صحبت می کنیم ، نباید بلافاصله به نظر بیاید که به جنبه های کاربردی آن نگاه می کنیم . اگر شما مدلها و نظریات را نتوانید بخوبی بسازید و بیان کنید، مسلما کاربرد آن را هم بخوبی نمی توانید داشته باشید. ما در علوم شناختی به یک بعد مساله پایه ای نگاه می کنیم ؛ صرف نظر از کاربردی که می تواند داشته باشد یا نداشته باشد و یک نکته دیگر جنبه کاربردی آن است که قطعا باید متناسب با نیازها، مسائل و مشکلات اجتماعی بتوانیم آنها را حل کنیم و در واقع جنبه های تئوریک و نظری یا به عبارت دیگر، مدلهای شناختی امروزه ، مدلهای بسیار مهمی هستند که مبتنی بر داده ها و اطلاعات تجربی اند. این تفاوت بزرگی است که علوم شناختی امروز ، با آنچه که در گذشته مطرح می شد؛ دارد. یعنی ما در گذشته دانش و داده تجربی مان نسبت به این مسائل کم بود و کمتر می توانستیم با آزمایش مسائلی را که در شناخت مطرح می شد، به دیگران تفهیم کنیم . درحالی که امروز خوشبختانه با ابزار علمی پیشرفته ای که فراهم آمده ، می توانیم درباره ادراک ، تفکر، حافظه ، توجه و سایر مقولات شناختی مطالب تازه ای بیان کنیم . حال به جنبه های کاربردی این علم اشاره می کنم ؛ مسلما هر یک از مقوله هایی که به آن اشاره کردم ، می تواند در جامعه جای مسائل اجتماعی و تشکیلاتی ما مورد توجه قرار گیرد. از اولین مسائل می توان به مسائل روان شناسی و رشد یک انسان از بدو تولد تا زمان بخصوص بلوغ و جوانی به آن توجه کنیم که اصولا چه پردازشی و چه روندی را یک انسان طی می کند تا به یک انسان بالغ یا یک بلوغ شناختی می رسد. این نکته بسیار مهمی است که در روان شناسی رشد و ارتباط با خانواده ها بسیار مورد توجه است . همچنین در سیستم اصول تعلیم و تربیت ، یعنی در مدارس می توان این مقوله ها را بیشتر و بسیار گسترده تر دنبال کرد. اصولا ما در آموزش و پرورش با شناخت و تفکر کودک ، ادراک ، توجه ، تصمیم گیری ، حل مساله کودک و... روبه رو هستیم و تمام این نکات مواردی است که به دنبال آن آموزش و پرورش یک تحول جدیدی را در خودش ایجاد می کند و همچنین موانع و مشکلاتی که ممکن است از این نظر برای بچه ها در سیستم آموزش و پرورش به وجود بیاید. همچنین در سیستم های اجتماعی ، دانشگاه ، در مسائل سازمانی و تشکیلاتی و در نهایت در ارتباط میان مدیر و کارمند این رشته می تواند مورد توجه قرار بگیرد. در سازمان ها، نهادها و در روابط اجتماعی ، مقوله مهمی به نام مقوله شناخت اجتماعی داریم که این خود در واقع در روابط فرآیندهای میان انسان ها و روابطی که میان انسان ها پیدا می شود ، چقدر می تواند در ارتباط میان فردی به آن توجه شود. در مسائل تبلیغاتی ، تجارتی ، سیاسی و در همه ابعاد در واقع مسائل شناخت به عنوان یک مساله مهم است .
پیشرفت هایی که در علوم شناختی به عمل آمده است ، چقدر بر روی شناخت شناسی فلسفی تاثیر گذاشته است؛ یا می تواند بگذارد؛
این پرسش فنی است و چون من فیلسوف نیستم ، نمی توانم در این باره چیزی بگویم شما باید این را از یک فیلسوف ذهن بپرسید، چرا که من نمی توانم این مساله را از زاویه یک فیلسوف شناخت مطرح کنم.
آخرین دستاوردهای نوروساینس در زمینه تبیین شعور چیست؛
بهتر است بگوییم تبیین شناخت . این رشته در مساله شناخت شناسی یا روان شناسی شناخت اصولا به موضوع انسان سالم می پردازد، یعنی انسانی که فرآیندهای شناختی او یا به دلیل موارد پیش از تولدش یا به دلیل حوادث امروز و یا... آسیب ندیده باشد. وقتی چنین باشد ما در یک جریان عادی فرد را مطالعه می کنیم ، یعنی ادراک ، توجه و... ولی زمانی که مساله ای اتفاق بیفتد یا به دلایل پیش از تولد یا موارد، سوانح و حوادث امروز پس از تولد، فرد با اختلالاتی روبه رو گردد، از اینجا بحثهای نورو سایکولوژی شروع می شود، یعنی نوروسایکولوژی شناختی که با پسوند شناختی همراه هم می آیند، بیشتر به افراد و بیمارانی می پردازد که به دلایل مختلفی دچار آسیبهای به اصطلاح مغزی شده اند، این آسیب مغزی می تواند از بدکاری مغزی باشد تا ضایعه و آسیب مغزی که می تواند همه اینها را به همراه داشته باشد که هر کدام از اینها می تواند آثار و عوارضی را داشته باشد و مطالعات علمی گسترده ای را می طلبد. به عنوان مثال یکی از این مقولاتی که شاید شیوع بیشتری از مسائل را داشته باشد و بیشتر خود را در سنین کودکی نشان دهد، بحث نارساخوانی یا نارسانویسی است که امروزه مطالعات نشان می دهد کودکان بیشتری ، متاسفانه ، مبتلا به آن هستند. نارساخوانی به عنوان یکی از اختلالات شناختی است که در سن کودکی ، کسانی که از هوش عادی و طبیعی بهره مند هستند و کسانی که به لحاظ کارکردهایشان طبیعی و سالم اند؛ ولی با وجود همه اینها مشکل در خواندن دارند یا به صورت عمیق یا سطحی ممکن است در هر یک از لایه های شناختی یا سطوح شناختی آنها صورت بگیرد و اگر در سطوح عمیق تر شناختی باشد، اصطلاحا به آن نارساخوانی عمیق می گویند و اگر در سطوح پایین تر شناخت باشد به آن نارساخوانی سطحی می گویند. پس اطلاعات ما درباره نارساخوانی بسیار زیاد است . در رابطه با اختلالات حافظه که در افراد به صورت مختلف و به دلایل مختلف و آسیب هایی که بعد از بیماری یا به دلایل سوانح یا پیش از تولد بوجود می آید، در واقع آنها را دچار اختلالی به نام اختلال حافظه می کند. خوشبختانه در حال حاضر، ما مطالعات گوناگونی در این زمینه داریم و همه این اختلالات به ما کمک کرده است که به ما یاد بدهد ما چند نوع حافظه داریم ، یعنی در گذشته تصور بر این بوده است که ما یک حافظه داریم در حالی که امروزه ثابت شده است که انسان چند نوع حافظه دارد.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها