بای بسم الله کسی که به قول خودش و دیگر برو بچه های دست اندرکار «بداخلاق ترین » است ، برعکس گرم و صمیمی بود... این طنین خنده ها ، پذیرندگی و جوابهای به موقعش بود
کد خبر: ۱۵۶۰۶
که مصاحبه را پیش برد... چرا که من برخلاف سایر گفت و شنودها این بار فقط خشابم با یک سوال (این که : میمه به لطف تفنگ سرپر متحول و آبادان شده !) مسلح بود. گوشی را برداشتم تا...... اما همان تماس ، همین مصاحبه ای شد که اگر نخوانید، به قول سهراب سپهری دست تان در پی چیزی خواهد گشت ؛ پس با شما و خاطره های خوبتان از تفنگ سر پر و روزی روزگاری هستیم ، با ما باشید.
بچه کجایید؛ زیادآباد میمه .
هواش چطوره ؛ معتدل رو به سرد.
هوای دل مردمش ؛ گرم تا دلتون بخواد.
می گن میمه با تفنگ سرپر خیلی آباد شده؛ تفنگ ، جایی را آباد نمی کند.
عجیب ترین لحظه های شما؛ روز پایانی کار.
چه اتفاقی افتاد (روز پایان کار روزی روزگاری )؛ همکاران عزیزم مثل کسانی که از بند رها شده باشند به سمت تهران گریختند و فقط خسرو شکیبایی پیش من ماند که تنها نباشم .
این که نقش خسرو شکیبایی در اینجا چندان محوری نیست ؛ میدان آقا سید تازه داره شروع می شه ، از قسمت هجدهم به بعد (تا قسمت سی ام ) هست .
نظر شما به عنوان «مخاطب » سریال تفنگ سرپر؛ اگر شخصیت ها خوب ساخته شده باشند، حتما لذت می برم .
درباره این سریال به خودتون نمره چند می دین ؛ اگر کارهای رایج تخته حوضی مثلا نمره شان 20باشد، حتما نمره صفر به کارم می دهم .
پس 20را کی می گیرید؛ هیچ وقت .
خودتون بیست هستین یا نه ؛ من نه و روش نمره دادن را از اساس قبول ندارم.
توصیف اشیای اتاقی که الان در آنجا هستید؛ یه دستگاه صوتی جلوم قد کشیده که خیلی می ترسم یه وقت خراب بشه.
این دستگاه ، صدا رو به چی تبدیل می کنه ؛ صدای شما را از نوار 5/17 به صدای دیجیتال تبدیل می کند؛ البته با افت کیفیت نسبی .
کیفیت شخص را هم تغییر می ده؛ بستگی به روحیاتش داره ، دستگاه ها بی تقصیرند.
کدام کاراکتر تفنگ سرپر را می پسندید؛ از نظر بازیها یا خود شخصیت ما؛! منظورم شخصیت بود: شخصیت صفرعلی .
توصیفش کنید: یه آدم صلح جو، فوق العاده ساده دل که همه صفات انسانی را در خودش دارد. از جمله طمع ؛ برای یک بار که سراغش می ره کار دستش می ده.
چقدر اهل وقت کشی هستید؛ تقریبا هیچی.
سریال شما پیچیده تره یا غار علی صدر؛ هیچکدوم .
می گن این غار سرو ته ندارد؛ اون مشکل کاشفینه .
کدوم کتابها رو نمی خونید؛ کتابهایی که چیزی به آدم یاد نمی دن .
این که سریال روزی روزگاری به نهضت جنگل ختم شد، چرا؛ به نهضت جنگل روزی روزگاری وصل کردم ، نه نهضت جنگل تاریخی .
پس آن «جنگل » چیست ؛ آن جنگل در مقابل صحراست .
توجه به بازیابی ریشه های خودی در تفنگ سرپر (...)؛ ان شاءالله که این نکاتی که می فرمایید، نه تنها مال امروز که مال فردامون هم هست .
سهم فردای ما از این نکات (در سریال )؛ ارزشهایی که اجدادمون برامون به ارث گذاشتند.
از این ارث چی دوست دارین به شما برسه ؛ همیشه توی هر صفی ، نفر آخر بودم .
حالا...؛ دلم می خواست همکاری های خیلی خوبی داشتم و ابزارهای خیلی کارا.
مگه این ابزارهای فعلی چه شونه ؛ ابزارهایی که مجموعا در صدا وسیما و ارشاد داریم همه بلااستثنائ فرسوده اند.
آیا همینه که می گن ایرانی ها وقت کش و خوش باش اند؛ اینها شایعاتی در مورد ایرانی هاست .
و آرزویی برای همین همکارانتان ؛ آرزو دارم که با کتاب دوست بشن و شغلشون را هم بشناسن .
این «فرسودگی » شامل حال همکارانتان هم می شه ؛ چرا از همکاران مون هم خیلی هاشون فرسوده اند، مخصوصا حافظه خیلی از بازیگران مون که «هارد» شون از رده خارجه و هر کدام ظرفیتشون در حدود یکهزارم «بایت » است . در حدی که فقط اسم و فامیل و امضاشون را محفوظ داشتند....
امضاء برای چی ؛ برای تزیین پای قرارداد و امضائ دادن به آنهایی که فکر می کنن این خط خطی ها به دردشون می خوره .
با این حساب ، خیلی خون جیگر خوردید؛ خیلی . البته تعدادی از بازیگران مون این خصوصیات را نداشتند و به وظایفشون کاملا آشنا بودند.
یک تصویر از این خون جیگر خوردن ؛ می شه به این تشبیه کرد که از صخره ای آویزان هستید، دستاتون هم عرق کرده و هیشکی نیست به دادتون برسه . زیر پاتون 200 300متر خالی یه و یک خرس هم داره می آد طرفتون .
تا حالا خودتون با خرس روبه رو شدید؛ در واقعیت نه ؛ ولی توی کابوسم چرا.
یک رویای شیرین ؛ شیرین ترین رویام اینه که یک بار بیام سر صحنه و ببینم همه چیز آماده است و همه کاراشون رو بلدن .
پس باید خیلی اعصابتون خرد باشد؛ من شاید بداخلاق ترین کارگردان فعلی ایران باشم .
پشت صحنه هایی که از خودم بعد از کار دیدم خیلی به فکرم انداخت که برای کار بعدی با همکارام خوش اخلاق تر باشم .
اخلاق خسرو شکیبایی ؛ فوق العاده است .
تعداد ظرفیت ؛ حرف گوش کن.دقیق و حساس به وظایفش.
اگر نماینده مجلس بودین ؛ ابدا دلم نمی خواد جایی باشم که بهروز افخمی قبلا خرابش کرده ؛ ولی اگه مجبور بودم نماینده باشم ، از استیضاح تموم وزرا شروع می کردم و بنابراین تا این کار را به آخر برسونم دوره نمایندگیم سر می اومد. (سوالی که از آقای افخمی شده در همین مصاحبه های بوق اشغال :)
شما بعد از 10سال در همین روز؛ والله من حتی از فردایم هم خبر ندارم که کجا خواهم بود و چه کار خواهم کرد.
اعتقاد به معجزه ؛ تموم شدن هر کدام از کارهام از نظر من معجزه بود.
میانه شما با نوشتن (نوشتار)؛ بله ، خیلی ... اونقدر که مثل خواندن کتاب ، صحبت کردن و موسیقی گوش کردن باهاش سرگرم می شم.
گریه یا خنده در حین نوشتن ؛ گریه نه ؛ ولی خندیدن بله ، زیاد اتفاق افتاده .
بهترین سریال ها؛ ایرانی یا خارجی ؛ ایرانی : بهترین ، دقیق نمی تونم بگم کارهای خوبی دیده ام ؛ ولی چیزی که خیلی به یادم مونده «خانه در انتظار» آقای عسکری نسب بوده . و... خارجی : «پوآرو» .
در سریال باید به انگلیسی ها هم اشاره ای شده باشد؛ بله ما یک شخصیت انگلیسی هم داریم ، یک زن و شوهر.
پس پای انگلیس در سریال شما هم باز شد؛ اینها در فیلمنامه اولیه نبودند، بعدا دیدیم حتما لازمه که اشاره ای به انگلیس بشه ... خب ، این واقعیت تاریخ که اینها هدایت کننده اصلی همه ماجراهایی (منفی ) بودند که سر ما اومده .
در این باره با چه کسانی مشورت کردی ؛ آقایان جعفری جلوه و رضا بالا. چون سریال ، متمرکز روی جریان روزهاست در حد اشاره روی کلیات حضور انگلیسی ها برگزار می شه.
درباره این سریال ؛ 50درصد رویاهای من به تحقق پیوست.
پس با سریال های بعدی جبران می شه ؛ هر سریالی مسائل خودش را دارد و باید روی همان متمرکز شویم ؛ مساله جبران نیست .
پس مساله چیست ؛ تمرکز روی تکالیف حاضر و این که چه راه حل هایی برای مشکلات پیدا کنیم تا در وقت ، صرفه جویی شود.
یک مثال ؛ مثلا زمان برای ساختن یک فیلم سینمایی ، چیزی در حدود یک و نیم تا 2ماه بیشتر نیست ؛ اما اگر اصرار داشته باشید فیلمتون یک فیلم ایده ال بشه باید حداقل 6 - 7 وقت صرف کنید و عاقبت هم صددرصد اونی را که مد نظرتون بوده به دست نیارید.
و... نتیجه ؛ ما معمولا هم کمبودهامون را به حساب وقت می گذاریم ؛ یعنی گرانترین چیزی را که اختیارمون هست صرف می کنیم .برای همین ، کارهامون پر هزینه است .
مگر سریال شما هم پر هزینه بوده ؛ بیشتر پر زحمت بوده تا پرهزینه . یکی از کم هزینه ترین سریال ها با توجه به تعدد لوکیشن ، بازیگر، طول سریال و زمان صرف شده بود.
پس پرهزینه ترین سریال ها؛ سریال هایی هستند که صفت ارزون را یدک می کشند و ظاهرا هم ارزون تموم شدند.
به عنوان مثال ؛ همه سریال هایی که به قیمت پایین آوردن سلیقه مخاطب ، فروش پفک نمکی و حلوا شکری و این چیزا را بالا می برن .
کم خوابی حین کار؛ بسیار...
که مثل چیه ؛ کم خوابی مثل از دست دادن عقل است.
وقتی مکرر شود چی ؛ مثل دچار فراموشی شدن است .
حرفی که در تفنگ سرپر گفته نشده باشه ؛ نه ... ولی سکانس هایی که ناقص پرداخت شده اند مجبور شدیم خلاصه شون کنیم.
استقبال مردم ؛ به نظر من خوب بوده .
نظر دوستان نزدیک ؛ دوستانی که دارم معمولا علاقه مند به کار من هستند و ارتباط خوبی با کار من برقرار می کنند.
چرا؛ چون لحن مرا می شناسند.
لحن شما؛ مثل آتشه .
چه جور آتشی ؛ الکل مشتعل که شعله اش خیلی رویت نمی شه .
آیا مثل آتشی هم هست که حافظ می گه : آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست ؛ ان شاءالله .
کدوم آبی این آتیش را خاموش می کنه ؛ چنین آبی را خداوند نیافریده .
چه جوری شعله ورتر می شه ؛ با خود آن آتش .
کی ها به پاش می سوزند؛ بسیار...
پس اگه بخواهید یه چیزی و اصلا فراموش نکنید و حتما به یاد بیاورید؛ هر کاغذی که دم دست باشه از قوطی سیگار بگیرید تا روی اسکناس و... علامت ضربدر روی در... که : باز هم متاسفانه فراموش می شود.
و آخر عاقبت این کاروبار ما و شما؛ امیدوارم که همه مون عاقبت بخیر بشیم .
عصبانیت خودتان را چه جوری کنترل می کنید؛ با خنده.
میزان پول توی جیبی؛ خیلی متغیره .
نقشی از نقش زنان در تفنگ سرپر؛ من تقسیم بندی «مرد و زن » توی ذهنم ندارم .
پس ... ؛ انسان را فقط مد نظر دارم .
همان انسانی که مولانا «روز» دنبالش می گشت ؛ انسان ایده آلی را که مولانا دارد دنبالش می گردد، باید همچنان دنبالش گشت .
و کجا باید پیداش کرد...؛ کمالمایه که در انبیا و اولیا فقط می شه سراغش را گرفت .
در تفنگ سرپر به کرامات اولیا اشاره شده؛ یک جایی اشاره ای کوچک داشتیم : همین قضیه در آقاسید که آن هم به دلیل کمبود وقت ساخته نشد. ولی «اشراف آقاسید» به مسائل از یک جور کرامت سرچشمه می گیرد.
حضور سید ظاهرا خیلی پرمعناست ؛ ایشان سمبل روحانیت واقف به همه وظایفشون است .
بیشتر انعطاف پذیرید یا قاطع؛انعطافم خیلی زیاد است.
انگیزه شما از ساخت این سریال ؛ ساختن یک سریال بود که به مردم احترام بگذارد.
عکس العمل شما در جواب سرزنش ها؛ اگر حرفهاشون درست باشه ، خاضعانه می پذیرم .
اگر بگن از سریال تون خوشمون هم نمی آد؛ نه ؛ من فکر می کنم آدمها سلیقه های مختلفی دارن ، یک . دو دلیلی نداره همه یه چیز را بپسندد و سه نهایت زحمتم را کشیده ام و هیچ جا دغلی نکرده ام و تصور ندارم که کار بدی کرده باشم.
درباره شکل و قیافه هنرپیشه ها؛ معتقدم برای سینما،
هنرپیشه باید فتوژنیک باشه .
طرحی برای آینده ؛ داستان تولد که در برنامه من هست.
درباره ؛ جنگ ایران و عراق .
توضیح بیشتر؛ قصه یک افسر ارتش است که در شروع جنگ از مسافرت برمی گردد، در یک شهر مرزی ، خانمش دچار درد زایمان می شود و به اجبار بستری اش می کند. عراقی ها آن شهر را اشغال می کنند و آن افسر با یک پیرمرد بسیجی و هفت ، هشت تا بچه یک روزه می مانند که می خواهند این بچه ها را از منطقه اشغالی خارج کنند.
چرا روی این موضوع کار کردید؛ برای هدیه تولد اولین فرزندم نوشتمش ، که زمان جنگ به دنیا آمد.
شرحی از کویر؛ کویر، زیبایی نهفته ای دارد؛ مثل روح ایرانی که در نگاه اول بسرعت کشف نمی شه ، خیلی باید باهاش زندگی کنی و اخت شوی تا بتوانی ذره ذره آن را کشف کنی .
توصیف واحه هایی در روح ایرانی ؛ مثل آب زلال است و چشمه های صحرا با آن سبزه ها و گلها که ادامه شان در ذهن تا ابدیت گسترده می شوند.
لطفا ادامه بدهید: من هیچ جا به اندازه بیابون ، احساس امنیت نمی کنم . من توی بیابون راه نمی رم با بیابون با هم راه می ریم ، گفتگو می کنیم گپ می زنیم قصه برای همدیگر می گیم و سر یکدیگر را گرم می کنیم .
از نکته های پنهانی در روح ایرانی ها؛ پنهان کاری ، پنهان کاری و پنهان کاری .
... و ایران و ایران و ایران ... ؛ اگه ایران را از روی کره زمین ور دارید، می بینید که چقدر دنیا کم خواهد آورد.
برای حسن ختام این مصاحبه چی بنویسیم؛ بنویسید «سلام ».
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها