سید صادق طباطبایی چند بار با تاکید گفت که هیچ گاه دیگر به عالم سیاست و فعالیت های اجرایی بازنمی گردد.او می گوید که تمام انگیزه های خود برای این کار را از دست داده و فقط قصد دارد ضمن تدوین و جمع آوری آثار علمی اش ، خاطرات و آموخته های خود از انقلاب را برای نسل سوم به نگارش در آورد.این شخصیت به قول خیلی ها شیک پوش می گوید در عالم تجارت دستی ندارد و حقوق بازنشستگی دانشگاه را برای امرار معاش خود کافی می داند .
کد خبر: ۱۴۴۶۲
شما بعدا هم عضو نهضت آزادی نشدید؛ هیچ وقت عضو نبودم . ضمن این که عرض کردم گاهی اعتراض هم داشتم . می دانید که نهضت آزادی به دو شاخه اصلی تقسیم می شد؛ نهضت آزادی داخل کشور و نهضت آزادی خارج از کشور و نهضت آزادی خارج از کشور نیز دو شاخه اروپایی و امریکایی داشت . شاخه اروپایی و امریکایی در بعضی مسائل و ازجمله در شیوه مبارزه گاه و بیگاه با هم اختلاف نظر داشتند. تبلور ظاهری این اختلاف در برخوردهای صادق قطب زاده و دکتر ابراهیم یزدی مشاهده می شد. گروهی که دور و بر قطب زاده بودند بیشتر به فعالیت های پرشور و خروش و علنی تمایل داشتند و موضعگیری های صریحتر و قاطعتر نشان می دادند. یادم است در یکی از ملاقات هایی که در سالهای 55و 56در نجف با حضرت امام (ره ) داشتم ، عنوان کردم که دوستان ما از مشی آقای بازرگان در داخل کشور گله مند هستند. امام بصراحت به من گفتند که مساله آقای بازرگان را به عهده من واگذار کنید و نسبت به ایشان پرخاش نکنید. من از گفته ایشان این طور فهمیدم که این اختلاف مشی به تشکل های دانشجویی کشیده نشود، کما این که یک بار هم بصراحت به من گفتند مباحث شیعه و سنی را که میان اعضای تشکل های بین المللی خارج از کشور اختلاف ایجاد می کرد به محیطهای دانشجویی نکشانید. این بحثها باید میان سران و بزرگان و علمای تراز اول صورت بگیرد. با وجود اینها سمپاتی و تمایل من به مجموعه فعالیت های مذهبی نهضت آزادی طبیعتا زیادتر بود. سال 57هم که به ایران آمدم از طرف آقای صدر حاج سید جوادی (وزیر کشور وقت ) به کار در وزارت کشور دعوت شدم . 14اسفند بود که معاونت اجتماعی سیاسی این وزارتخانه را پذیرفتم . وزارت کشور هیچی نداشت . به دلیل اعتصابات 6ماهه هیچ چیزی سرجایش نبود. من هم 17سال دور از وطن بودم و تازه می خواستم با همه چیز آشنا بشوم . روز 16اسفند بود که حاج احمد آقا (خمینی ) تلفن کرد که امام (ره ) می گویند زود همه پرسی را برگزار کنید. گفتم من می روم قم خدمتشان عرض می کنم که برای چی همه پرسی برگزار کنیم . این امر یعنی برگزاری رفراندوم ، تشکیلات و سازمان می خواهد که ما نداریم . به حاج احمد آقا گفتم امروز صبح در وزارت کشور جلسه ای داشتیم . پاسبان ها می گویند ما نمی توانیم سرچهارراه ها بایستیم ؛ چون این لباس را که مردم می بینند یاد گذشته می افتند و باید لباسها عوض شود. حساب کردیم که اگر در سراسر کشور بخواهیم لباس متحدالشکل تهیه کنیم ، چه هزینه کلانی دارد. حاج احمد آقا گفت : امام اصرار بر همه پرسی دارند. رفتم قم و به امام عرض کردم که دنیا شما را پذیرفته و شما 4عنصر حاکمیت را حتی در پاریس داشتید و در آنجا به فکر دولت در تبعید بودید. جریان نفت به خارج را قطع کردید، که اگر دولت در تبعید تشکیل شد، صادرات نفت در اختیار خود شما باشد تا آن را صرف هزینه های دولت در تبعید بکنید. حالا هم شما اعلام جمهوری اسلامی بکنید. همه هم قبول دارند. امام فرمودند نخیر باید برگزار شود. گفتم درست است که شما در پاریس قول همه پرسی را داده اید، اما ما توجیه می کنیم و مردم هم می پذیرند. امام گفتند، نه ! باید برگزار بشود. شما الان نمی فهمید. 50سال دیگر خواهند گفت که از احساسات مردم سوئاستفاده شده و چه درست بود پیش بینی امام . همین الان هم می بینیم که در این مورد، زمزمه هایی بلند شده و می گویند در آن زمان مردم می دانستند که شاه را نمی خواهند اما نمی دانستند چه می خواهند. هنوز نسل اول حضور دارد و این حرفها زده می شود. به امام عرض کردم پس اجازه بفرمایید که یک مدتی بگذرد تا بتوانیم تدارکات فراهم کنیم . فرمودند: نخیر تدارکات نمی خواهد. شما انجمن چی هستید. هر کاری در انجمن های اسلامی می کردید، اینجا هم انجام بدهید. گفتم آقا انجمن اسلامی شرایط و ضوابط دیگری داشت . دیدم که نخیر! امام تاکید دارند که الا و لله همه پرسی باید برگزار بشود و زود هم باید بشود. آمدم تهران و با وزیر کشور صحبت کردم و گفت حالا باید چکار کنیم . من هنوز استاندار هم ندارم . گفتم من هم اصلا از تشکیلات استانداری و وزارت کشور سردرنمی آورم ؛ اما در راه قم به تهران که می آمدم یک چیزی به ذهنم رسید و آن این که به تعداد استان ها بچه هایی را که می شناسمشان به کار دعوت می کنم . (چه از بچه های انجمن های داخل کشور و چه خارج از کشور) هر کسی مسوول یک استان بشود و خودش هم به تعداد هر شهرستان در هر استان نیرو جمع و جور کند. بعدا هر نیرویی که برای هر شهر انتخاب می شود برای بخشها و روستاها نیرو تدارک ببیند. چنین سازمانی درست می کنیم و کاری هم فعلا به کادر وزارت کشور نداریم . وزیر کشور گفت اگر می توانی بکن . خلاصه روز 21یا 22اسفندماه ، ستاد مرکزی همه پرسی تشکیل و بخشنامه ها پی درپی صادر شد. تصمیم گرفتیم همه پرسی را برای اواخر اردیبهشت برنامه ریزی کنیم . حاج احمدآقا خبر داد امام می گویند نخیر باید نیمه اول فروردین برگزار شود. عرض کردم 2هفته تعطیلات عید است . امام گفته بودند در همان تعطیلات بگذارید. خلاصه قرار گذاشتیم دهم فروردین روز برگزاری همه پرسی باشد و عجیب این که کار هم پیش می رفت ؛ یعنی جو با اعتماد و بسیار عاطفی که روزها و ماههای اول برقرار بود، کارها را پیش می برد. خدا لعنت کند توده ای ها را که با روشهای استالینیستی این جو عاطفی و اعتماد را شکستند. خلاصه ، ستاد تشکیل شد و کارها بخوبی پیش می رفت ؛ اما در 26اسفند اولین شوک روحی به همه ماها وارد شد و آن ، خلع سلاح شدن پادگان مهاباد بود. یعنی یک جریان مسلحانه علیه نظام شکل گرفت و به نظر می رسید که راه مقابله با آن هم نظامی است . این حادثه ، مجموعه جریانات و اوضاع سیاسی کشور را تا حدی کدر کرد؛ اما در عین حال مانع برگزاری همه پرسی نشد. اوراق همه پرسی قبلا توزیع شده بود. روز دهم ، همه پرسی برگزار شد. غروب به ما خبر دادند که هنوز بسیاری از مردم در صف ایستاده اند. با دفتر امام تماس گرفتیم ، ایشان اجازه دادند یک روز تمدید کنیم . روز یازدهم هم رای گیری ادامه پیدا کرد. شب دوازدهم حدود ساعت 1/5یا 2بعد از نیمه شب آرا شمارش شد. من شبانه به قم رفتم و پس از نماز شب امام ، خدمتشان رسیدم و نتیجه همه پرسی را به اطلاعشان رساندم . ایشان باید نتیجه را امضا می کردند تا به عنوان یک سند تاریخی باقی بماند. همان موقع ایشان بیانیه دادند. از 22بهمن تا 12فروردین ، رادیو اخبار را با عبارت «اینجا تهران است صدای انقلاب ایران » یا «این صدای راستین انقلاب ایران است » شروع می کرد ، هیچ صحبتی از اسلامی بودن به میان نمی آمد. قرار شد در اخبار ساعت 2بعدازظهر رادیو، بیانیه امام پخش شود. ضمنا قرار شد از ساعت 12، هر 15دقیقه یک بار اعلام شود که ساعت 2بعدازظهر پیام مهم امام پخش می شود. برنامه هم این بود که در خلاصه اخبار رادیو گفته شود که پیام مهم امام در مشروح اخبار پخش می شود و بعد از پیام امام یک قطعه موزیک پخش شود و سپس این عبارت از رادیو پخش گردد:«اینجا تهران است صدای جمهوری اسلامی ایران » دلمان خوش بود که این کار هم صورت خواهد گرفت . ساعت 2نشستیم پای رادیو و روال عادی آن طی شد و هیچ خبری هم نشد. خلاصه خبر را خواندند؛ ولی از پیام امام حرفی نزدند. در مشروح اخبار هم همین طور. تلفن کردم به دفتر قطب زاده ، در دفترش نبود. فرد دیگری هم خبر نداشت که قضیه چه شده . هیچ کس مسوولیت را عهده دار نشد. شب در اخبار تلویزیون نتیجه همه پرسی را خیلی عادی اعلام کردند. پیام برخی مراجع را خواندند و ضمن آنها پیام امام هم خوانده شد. این نشان می داد که نفوذ در صداوسیما تا چه اندازه قوی بود. بالاخره هم قضیه مشخص نشد؛ نخیر، آن موقع افراد وابسته به چریکهای فدایی خلق در رادیو و تلویزیون بودند ، ما به آنها هرگز خوشبین نبودیم . امام هم حساسیتی نشان ندادند؛ امام در این گونه مواقع می گفتند، خب ضعیفید. بروید قدرت را به دست بگیرید. نیرو دارید این مردم پشتیبانتان هستند. در مورد همه پرسی یک مقدمه ای هم باید عرض کنم که به پاریس برمی گردد. امام موقعی که پاریس آمدند، پس از یک هفته این بحث مطرح شد که از تحولات یک سال اخیر ایران باید حداکثر بهره برداری صورت بگیرد. مطلبی که خدمت امام مطرح می شد این بود که دنیا حاکمیت شما را با 4ضابطه ای که به لحاظ مدنی ، یک حکومت باید داشته باشد، پذیرفته و شما را به رسمیت می شناسد. 4ضابطه عبارت بودند از: یکی اصل اقتدار (اتوریته )، دوم جغرافیای حکومت (تریتوریال )، سوم این که این فرد یا گروه صاحب قدرت ، قدرتشان مشروع است و تحمیل نشده (لژیتیماسیون ) و عنصر چهارم ، موثربودن هدایت و رهبری . (افکتیویته ). به دنبال طرح این 4موضوع ، گفته می شد که باید 4کار اساسی صورت بگیرد و آن عبارت است از این که 4ابزار و کلید اصلی که رژیم حاکم به کار می برد، از او گرفته شود. یکی از این ابزارها گمرکات بود. گفته شد باید کاری کرد تا رژیم نتواند نیازمندی های خود را وارد کند و یا چیزی از مرزها خارج کند. بنابراین کمیته های انقلاب باید در گمرکات مستقر شود و واردات و صادرات کنترل شود. ابزار دوم نفت بود که رژیم حاکم از طریق فروش نفت ، مشکلات مالی خود را حل می کرد. ابزار سوم هم بانکها بودند که کار انتقال پول را انجام می دادند و ابزار چهارم هم رادیو و تلویزیون و مطبوعات بود. پیرو همین طرح بود که کمیته نفت به ریاست مهندس بازرگان و عضویت آقای هاشمی رفسنجانی و مهندس صباغیان و دو، سه نفر دیگر تشکیل شد. بانکها هم همین جور. اعتصابات شروع شد، گمرکات هم عملا عاطل مانده بود. حتی فهرستی از بانک مرکزی منتشر شد از کسانی که ارز خارج کردند. رادیو و تلویزیون و پاره ای از مطبوعات هم به دلیل شروع اعتصابات ، کار چندانی نمی کردند. مجموعه این شرایط پس از رفتن شاه و تا روز 22بهمن کاملا محقق شد. من همان طور که گفتم خدمت امام عرض کردم دنیا عناصر چهارگانه حاکمیت شما را پذیرفته و قدرت هم در دست شماست و نیازی به همه پرسی نداریم ؛ اما امام همان جمله ای را که عرض کردم ، فرمودند و تاکید داشتند که 50سال دیگر عده ای حرفهای دیگری خواهند زد. چه شد که سخنگوی دولت شدید؛ در موقع برگزاری همه پرسی رادیوهای خارجی خیلی شیطنت می کردند. علاوه بر آن ، در طول همان دو، سه هفته گروه مسعود رجوی و چریکهای فدایی خلق خیلی شبهه افکنی می کردند. بخصوص در نوارهای مرزی و مناطقی که قومیت ها در آنجا بودند این شبهه افکنی ها بیشتر بود. من هم در وزارت کشور این گزارش ها را هر روز دریافت می کردم . یک بار خدمت امام رسیدم و عرض کردم که عده ای از مردم تحت تاثیر این چیزها قرار گرفته اند و ابهاماتی نسبت به جمهوری اسلامی دارند. اگر اجازه می دهید بخشی از آن پیش نویس قانون اساسی را که شما امضا کردید در یک بحث زنده تلویزیونی مطرح بکنم . مسوولیت رادیو و تلویزیون در آن زمان با که بود؛ در این مقطع دست قطب زاده بود؛ اما حاکمیت مطلقی نداشت ، فقط یک گروهی درست کرده بود که در اتاق فرمان مراقب باشند، آنها هم گاهی از دستشان در می رفت . خلاصه این که از امام اجازه این کار را گرفتم . اما گفتم ممکن است برای شورای انقلاب ابهام به وجود بیاید. چون نسخه ای از این پیش نویس قانون اساسی دست آنهاست و بهتر است با اطلاع آنها این کار صورت بگیرد. امام به احمد آقا گفتند که تماس بگیرد. احمد آقا به من گفت که فردا به جلسه شورای انقلاب برو و موضوع را در میان بگذار. شما به عنوان معاون وزیر کشور چطور قبلش این را با دولت مطرح نکردید؛ کاری که من در چارچوب دولت موقت می کردم در واقع چارچوب تشکیلاتی همه پرسی بود. اینجا بحث ، بحث محتوایی بود که باید عنوان می شد. جریاناتی در سطح کشور داشت اتفاق می افتاد که در مبهم کردن اندیشه امام و نظام حکومتی جمهوری اسلامی بود. طبعا این کار باید با پشتوانه امام صورت می گرفت . از طرفی عرضه کردن اصول قانون اساسی هنوز رسمیت پیدا نکرده بود و در اختیار دولت هم نبود، بلکه در اختیار شورای انقلاب بود. دولت وظیفه داشت که مجلس خبرگان تدوین قانون اساسی را تشکیل دهد. لذا در این مقطع ، بررسی محتوایی قانون اساسی به دولت ربطی نداشت . چه کسانی ابهام آفرینی می کردند؛ رادیوهای خارجی . پشتوانه داخلی نداشت ؛ عناصر غیرمذهبی که در داخل هم بودند؛ نظیر جبهه ملی . یک جبهه دمکراتیک ملی هم تشکیل شده بود توسط متین دفتری که اندیشه اسلامی را نمی پذیرفت . اگر بگوییم یا بپذیریم که جبهه ملی و شخص دکتر کریم سنجابی نسبت به اندیشه مذهبی و تحقق احکام اسلامی خنثی بودند اما جبهه دمکراتیک ملی علنا در مقابل این جریانات موضع داشتند. حسن نزیه بصراحت در آبادان گفت که پیاده کردن احکام اسلام نه ممکن است و نه مفید. خب در این شرایط طبیعی بود که من با این جریان درگیر شدم و لذا هماهنگی با دفتر امام لازم بود تا اندیشه امام درباره نظام اسلامی برای آحاد مردم تبیین بشود. فردا صبح آن روز از قم آمدم تهران و رفتم شورای انقلاب ؛ وقتی رسیدم به جلسه شورای انقلاب ، بعضی از جمله آقای مطهری رفته بودند. آیت الله خامنه ای تشریف داشتند. آقای دکتر عباس شیبانی و دکتر باهنر و آیت الله مهدوی کنی هم بودند. با آیت الله خامنه ای از قبل هم حشر و نشر داشتیم . من از دوران دبیرستان با ایشان ارتباط داشتم . ایشان در مدرسه حجتیه قم یک حجره داشتند. من از داخل مدرسه حجتیه به دبیرستان می رفتم . حجره ایشان خیلی زیبا بود و من گاهی به آنجا می رفتم و در ادبیات و شعر از ایشان کمک می گرفتم . در سالهایی که در اروپا بودم 2بار به ایران آمدم ؛ یک بار در مشهد به طور تصادفی به ایشان برخورد کردم که چند ساعتی را در کوه سنگی مشهد با ایشان بودم . خلاصه در این جلسه من موضوع را مطرح کردم . اما چیزی اتفاق افتاد که توی ذوق من زد و وقتی من عنوان کردم نظر امام این است که بخشهایی از قانون اساسی مورد تایید ایشان تبیین شود، آقای مهدوی کنی به آقای دکتر شیبانی گفت : «پس معلوم می شود اینها یک چیزهایی هم دارند که از ما مخفی کرده اند» من از کلمه «اینها» خوشم نیامد. نوعی دوگانگی را احساس کردم . منظور از کلمه «اینها» که بود؛ دولت موقت . اصلا تصور این که افرادی از این مجموعه سران انقلاب از هم جدا هستند برایم ناگوار بود. من پرسیدم منظورتان چیست ؛ آقای مهدوی گفتند آیا دولت آن نسخه را به شما داده است ؛ گفتم نه . نسخه پیش نویس قانون اساسی از پاریس تا تهران همراه من بود. در هواپیمای حامل حضرت امام هم تدبیری اتخاذ کردیم که دستمان باقی بماند؛ چون نمی دانستیم وقتی به تهران می آییم ، چه بر سرمان می آید. بعد حاج احمدآقا 5نسخه از آن کپی کرد و به برخی مراجع تقلید داد. در حاشیه یک نسخه هم امام مطالبی نوشته اند که آن نسخه نزد من است و می خواهم از روی این نسخه بخش هایی را برای مردم تشریح کنم . در این جلسه شنیدم که دولت نسخه ای از یک پیش نویس قانون اساسی را به شورای انقلاب داده است . چیزی که دولت داده بود، نسخه ای بود که دکتر حسن حبیبی در تهران در چند جلسه با چند حقوقدان ، بررسی کرده بودند و این نسخه از روی همان پیش نویسی تهیه شده بود که به مراجع هم داده بودیم . در هر حال ، با اطلاع شورای انقلاب من از 4شب پیش از رفراندوم برنامه زنده تلویزیونی داشتم . قرار بود 4برنامه 20دقیقه ای باشد؛ اما هر کدام یک ساعت و نیم تا 2ساعت طول کشید. شب آخر، حالت عاطفی عجیبی داشتم ؛ چون می دیدم ، آرمان ها و تلاشهای 20ساله برای تشکیل یک نظام اسلامی بالاخره به ثمر می نشیند. البته من تعبیر حکومت اسلامی را اولین بار از شهید سیدمحمدباقر صدر شنیده بودم ؛ آن هم 13 14سال پیش از پیروزی انقلاب . ایشان هم پسرعموی مادر من بود و هم شوهر خاله ام ؛ بنابراین هر بار که به نجف می رفتم ، به خاطر این قرابت سببی و نسبی ، با ایشان هم دیدار می کردم . سال 42که اولین بار برای تعطیلات تابستانی از آلمان به ایران آمدم ، از طریق ترکیه و حلب به نجف رفتم و سپس با اتوبوس از بغداد به تهران آمدم . در نجف آن سال برای اولین بار ایشان را که به تازگی با خاله ام ازدواج کرده بودند، دیدم . از نوع نگرش ایشان به مسائل عقیدتی و اجتماعی لذت بردم . ایشان دیدی باز نسبت به مسائل اسلامی داشت که برای من تعجب آور بود. برگردیم به بحث اصلی مان شاید بد نباشد اینجا خاطره کوتاهی نقل کنم از دیالوگی که بین امام موسی صدر و شهید بهشتی در بوخوم آلمان رد و بدل شد و به مرحوم شهید محمدباقر صدر هم مربوط می شود. فکر می کنم خرداد 57بود که شهید بهشتی در اروپا بود و می خواست به نجف برود، امام موسی صدر هم از کنگره الجزایر به آلمان برگشته بود و به اتفاق آقای بهشتی به منزل ما در شهر بوخوم آمدند. بعدازظهر رفتیم در جنگلی که نزدیک منزل ما بود قدم بزنیم و در همین اثنا، درباره اوضاع ایران صحبت شد. شهید بهشتی - قریب به این مضمون - گفت من عازم عراق هستم و می خواهم در آنجا با امام (ره ) درباره برنامه های ایشان صحبت کنم و ببینم چه طرح و برنامه هایی در ذهن دارند و آیا شرایط سیاسی موجود برای آن چه امام در ذهن دارند مناسب است ؛ امام موسی صدر گفت به نظر من ، تنها راه همین است که امام شروع کرده اند؛ چون الان در ایران و منطقه یک بزنگاه تاریخی فراهم شده و اگر از این بزنگاه بهره برداری نشود، دیگر معلوم نیست چنین مجالی به این زودی ها فراهم شود. و قریب به این معنا افزودند: این اولین بار در تاریخ معاصر است که زعیم سیاسی ، یک مرجع علی الاطلاق تقلید نیز می باشد. البته در سابق مرحوم آیت الله کاشانی و آیت الله طالقانی و پیش از آنها میرزای شیرازی یا میرزای نائینی فعالیت های بزرگ سیاسی کرده اند؛ اما آنها هیچ کدام مرجع علی الاطلاق نبودند. همچنین ، مرحوم آیت الله صدر (پدربزرگ ما) یا در مقطع دیگری ، مرحوم آیت الله بروجردی یا آیت الله حاج سید محمدتقی خوانساری حضور داشتند؛ اما مانند امام زعامت والای سیاسی نداشتند. به علاوه جریان پرقدرت روشنفکری دینی که تفکر غالب در دانشگاه های کشور و بخش اعظم دانشجویان خارج از کشور است ، دست در دست یک مرجع بزرگ و روشن بین و بلامنازع دینی گذاشته اند و یک جریان توفنده سیاسی قدرتمند را به وجود آورده اند و مهم تر این که مساجد به دنبال اینها حرکت کرده اند و مردم حضور یکپارچه دارند. این یک بزنگاه تاریخی است . بعد آقای صدر خطاب به آقای بهشتی گفت اما من نگران چیز دیگری هستم . شما برای بعد از امام ، چه فکری کرده اید؛ مرحوم شهید بهشتی گفت : نظر ما روی آقای منتظری است . آقای صدر با تعجب پرسید: آقای منتظری ؛ آقای بهشتی گفت : مگر شما غیر از این فکر می کنید؛ آقای صدر گفت : تعجب می کنم که شما این طور فکر می کنید. من آقای منتظری را خیلی خوب می شناسم و شاگرد او بوده ام . نسبت به او ارادت هم دارم . نگرش او به فقه و استنباطش و شجاعتش را هم قبول دارم ؛ اما درایت و تدبیر برای اداره امور کشور، برای اراده سیاسی هدایت یک کشور، امر دیگری است . شهید بهشتی پرسید شما چه نظری دارید؛ دائی جان گفتند. من نظرم روی سیدمحمد باقرصدر است ، زیرا بیش از دو دهه است که آقاسید محمدباقر صدر فقه حکومتی تدریس می کند، حزب دارد، مبانی تفکرش ، تشکیلاتی و اجرائی و حزبی است و از وقتی که یادم می آید، اصرار دارد که باید حکومت اسلامی داشت .
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها