وقتی از بادامچیان درباره نهضت آزادی پرسیدیم ، انتظار پاسخی متفاوت با آنچه را که گفت داشتیم . حرفهای فردی که نامه امام (ره ) را درباره این گروه مورد تاکید قرار می دهد و نیز به عنوان یک فعال سیاسی با آنها آشناست و در مسند یک مسوول در کمیسیون احزاب و قوه قضاییه هم با اعضای نهضت آزادی برخورد داشته ، شاید تصویر جالبی را درباره ماهیت و عملکرد این گروه در ذهن ایجاد کند اگر موافقید برویم سراغ نهضت آزادی . در یکی دو سال گذشته عده ای می گفتند اینها کار خلافی نکرده اند که جلوی شان را بگیریم . از آن طرف ، قوه قضاییه وارد گود شد و آن را منحل کرد.
کد خبر: ۱۳۵۰۶
گروهی می گویند اصل تشکیل آن غیرقانونی است و عده ای هم انحلال آن را غیرقانونی می دانند. شما چه می گویید؛ نهضت آزادی در سال 1340تاسیس شد. وقتی این حزب تشکیل شد، بسیاری از مذهبی ها تصور کردند یک حزب اسلامی با موازین دقیق اسلامی شکل گرفته و لذا با آن همکاری کردند. در صحبتهای مرحوم شهید بهشتی هست که وقتی نهضت آزادی تشکیل شد، خوشحال شدیم . بعد دیدیم که اسم اسلامی برخود نگذاشته اند .شهید بهشتی می گوید، پرسیدیم چرا گفتند ما می خواهیم همه را در این حزب جمع کنیم . در اساسنامه آنها که دقیق شدند، دیدند در آن 3موضوع هست : 1ما مسلمان هستیم ؛ چون در ایران زندگی می کنیم ، 2ایرانی هستیم ؛ چون در این منطقه ، خانه و وطن داریم (تقریبا با این عبارت )، 3مصدقی هستیم . در اساسنامه یک نکته مهم دیگر هم بود و آن ، این که کشورهای جهان سوم باید توسط سازمان ملل متحد اداره شوند. به عبارت دقیق تر، این کشورها باید تحت قیمومیت سازمان ملل دربیایند. قیمومیت در کشورهایی اعمال می شود که تازه استقلال یافته اند یا نمی توانند خودشان را اداره کنند. خیلی جالب بود که نهضت آزادی می خواست ایران را که جزو جهان سوم می دانستند، تحویل سازمان ملل بدهد. با این مسائل ، نهضت آزادی در میان مذهبی ها موقعیت پیدا نکرد و محدود شد به یک جمع روشنفکر و تحصیلکرده هایی که افکار غربگرایانه داشتند. خب ، با ظهور نهضت امام (ره ) در سال 41دیگر جای چندانی برای نهضت آزادی نبود؛ بخصوص که نهضتی ها در آغاز مبارزه با انجمن های ایالتی شرکت نکردند و بعد از یک ماه اطلاعیه دادند و در آن اصلا اسمی از روحانیت و مراجع نبردند و گفتند به نظر رهبر محبوب و واقعی ملت ایران دکتر مصدق باید فقط سنگ آزادی بیان را به سینه بزنید . آن اطلاعیه خیلی سرو صدا کرد و به ضرر نهضت آزادی تمام شد؛ حتی مرحوم آقای طالقانی به آنها اعتراض جدی کرد و گفت طیف روحانیت و مراجع سراسر کشور به پا خاستند و جلوی فتنه رژیم ستم شاهی را که می خواست زیر پوشش انجمن های ایالتی و ولایتی پیاده شود، گرفتند و شما از مصدق اسم می برید؛ در حالی که او یک کلمه حرف هم نزده . در نتیجه نهضت آزادی مجبور شد اعلامیه دوم را بدهد که آن هم عذر بدتر از گناه بود و کار را بدتر کرد. در آنجا نوشتند ما خوشحالیم روحانیت بعد از انقلاب مشروطه ، دوباره به درون صفوف ملت بازگشت . این حرف را در مورد روحانیتی می زدند که در واقعه مسجد گوهرشاد در دوران رضاخان ، آن همه شهید دادند و بعضی مراجع به زندان رفتند. آنها جریان نهضت ملی شدن نفت و نقش آیت الله کاشانی را هم نادیده گرفتند. این امر نشان داد که نهضت آزادی همراه روحانیت نیست و راه جدایی را می رود. بعدها مساله فیضیه و 15خرداد هم که پیش آمد، به مزاجشان نمی ساخت . روحیه نهضت آزادی ، مبارزه از طریق مبارزات پارلمانی بود؛ در نتیجه نتوانستند در میدان مبارزه همه جانبه با رژیم حاضر بشوند و نقشی داشته باشند. یک نفر از اینها نه کشته شده ، نه زخمی شده . من همیشه گفته ام نهضت آزادی و جبهه ملی در انقلاب اسلامی هیچ نقشی ندارند. آقای بازرگان انقلاب را قبول نداشت . او به مبارزه گام به گام و پارلمانی معتقد بود. این که می گویم در انقلاب اسلامی نقش نداشت ، به این معنا نیست که در مبارزه با رژیم پهلوی حضور نداشت . نهضت آزادی در مبارزه با شاه نقش داشت ؛ همان طور که کمونیست ها نقش داشتند. بعد از سال 42که مبارزه مسلحانه مطرح شد و بعدها که مجاهدین خلق و چریکهای فدایی خلق پیدا شدند، نهضت آزادی به عنوان گروهی که علیه شاه مبارزه می کرد از حضور موثر باز ماند گرچه شاه عده ای از آنها را مثل آقای بازرگان و آقای سحابی زندانی کرده بود. و آیت الله طالقانی را؛ آقای طالقانی هرگز عضو نهضت آزادی نبود؛ البته با آنها همراهی می کرد؛ اما دیدگاه هایش با نهضت آزادی بشدت اختلاف داشت . مثلا آقای طالقانی طرفدار فداییان اسلام بود و مرحوم نواب صفوی را بعد از جریان حسین علائ، در خانه اش پناه داد؛ اما نهضت آزادی به طور کلی با فداییان اسلام مخالف بود. به این ترتیب تقریبا تا سال 56و 57خیلی از نهضتی ها در میدان نبودند. در سال 56و 57در فضای آزادی که شاه به درخواست کارتر ایجاد کرده بود، اینها شروع کردند به فعالیت و کمیته ایرانی دفاع از حقوق بشر را راه انداختند. بازرگان در مصاحبه با فالاچی می گوید که من به اجازه ویلیام باتلر امریکایی رئیس حقوق بشر در نیویورک این را راه انداختم . در سال 57که بازرگان به پاریس رفت تا امام را راضی کند که شاه بماند و نخست وزیر هم یکی از این چهره های ملی (مثلا خودش ) بشود. امام به صراحت به او گفتند که انقلاب باید پیروز شود و می شود و شاه رفتنی است . امام به او گفته بودند که قرار است به وی حکم نخست وزیری بدهند و او عده ای را برای عضویت در دولت انتخاب کند. این توصیه را هم کرده بودند که همه را از تیپ نهضتی ها انتخاب نکن . آقای بازرگان در مصاحبه اش با حامد الگار گفته است ، من به امام گفتم که امریکا نمی گذارد این کار بشود؛ ولی امام امریکا را به هیچ گرفت . در پاریس بازرگان خواسته بود با امام وارد بحث بشود؛ اما امام فرمودند اول اعلامیه بده که شاه نباید باشد، بعد با من دیدار دوم را داشته باش . بازرگان این اعلامیه را نداد. خودش در خاطراتش می گوید، آقای یزدی و گویا بنی صدر خیلی اصرار کردند که من این اعلامیه را بدهم ؛ اما من گفتم باید بروم تهران و نظر دوستان را جویا بشوم . وقتی امام ایشان را به نخست وزیری منصوب کرد، همه دولت را از نهضت آزادی و جبهه ملی و همفکران آنها انتخاب کرد. بعد از این که مشغول کار شدند، بتدریج اختلافات دیدگاه های آنها با امام روشن شد. آنها افکار غربگرایانه شان را نشان دادند. کار و ناکارآمدی شان کاملا مشخص شد. سازش با گروههای گوناگون و ناسازگاری با تیپهای حزب اللهی و انقلابی ، روز به روز واضحتر می شد. بازرگان هر روز می رفت خدمت امام و از مراکز قدرت می نالید، او در مصاحبه با الگار می گوید: از امام خواستم قوه قضاییه در اختیار من باشد. من نخست وزیر دولت موقتم و من باید بگویم چه کسی را دستگیر کنند یا نکنند. حرف بازرگان این بود که در قوه قضاییه و قوه مقننه هم ، همه با او باشند. همین مسائل باعث شد ناکارآمدی او عیان شود؛ در نتیجه کارش به استعفائ کشید. هر روز می رفت خدمت امام و می گفت می خواهم استعفائ بدهم . وقتی دانشجویان پیرو خط امام ، لانه جاسوسی را گرفتند، دیگر هیچ راهی برایش نماند. او می خواست با امریکا همکاری کند و معتقد بود بدون امریکا نمی شود کار کرد. وقتی بازرگان استعفائ کرد امام استعفایش را پذیرفتند، نهضت آزادی به یک گروه مخالف تبدیل شد و بتدریج ژست اپوزیسیون نظام را گرفت . غربی ها هم بدشان نمی آمد نهضت آزادی را به عنوان آلترناتیو نظام مطرح کنند. همین موضوع باعث شد روز به روز نهضت آزادی افول کند. البته با نظر مساعد رهبری نظام و مسوولان ، کاری با اینها نداشتند. در سال ( 71البته تاریخ آن دقیقا یادم نیست ) از کمیسیون ماده 10احزاب ، تقاضای مجوز کردند. من آن موقع رئیس کمیسیون بودم . با آنها صحبت کردم و گفتم که اگر تقاضای مجوز بکنید، کمیسیون طبق قانون به خاطر تخلفات قانونی که مرتکب شده اید، مجوز صادر نمی کند؛ پس بروید مثل بعضی گروههایی که در نظام با آنها مسامحه می شود و کسی کاری به کارشان ندارد، فعالیت کنید. یعنی شما هم با این سهل گیری موافقید؛ بله ، اصلا این پیشنهاد را من خودم به آنها دادم . چرا می خواستید صلاحیت آنها رد نشود ؛ علتش کاملا روشن است . اینها گروهی هستند که در دوران مبارزه با شاه فعالیت هایی کردند. آقای بازرگان و آقای سحابی در دانشگاه جزو اولین استادانی بودند که دید مذهبی را مطرح کردند. گرچه دید مذهبی آنها غربگرایانه بود؛ اما بالاخره در دانشگاهی که رژیم سعی می کرد هیچ چیز از مذهب در آن نباشد، حضور اینها غنیمت بود. آنها برای کسب مجوز چه اقدامی کردند؛بازرگان و سحابی 2 ساعت با آیت الله یزدی ، رئیس وقت قوه قضائیه صحبت کردند . آنها رفتند با وزیر کشور وقت آقای عبدالله نوری هم مذاکراتی صورت دادند . همه اینها گفتند که ما طبق نامه حضرت امام نمی توانیم به شما مجوز بدهیم . از طرف دیگر، تخلفات قانونی تان زیاد است . گفتند نه ، ما حتما مجوز می خواهیم . آقای دکتر فرید اعلم و یک نفر دیگر آمدند به کمیسیون ؛ از آنها پرسیده شده اگر کمیسیون به شما مجوز ندهد، چکار می کنید؛ گفتند خب تکلیف شرعی ما به پایان رسیده و وظیفه ما تمام شده و کاری نمی کنیم . من به آنها گفتم اتفاقا این طور نیست ؛ شما دست ازکار غیرقانونی تان برنمی دارید و آن را ادامه می دهید. کمیسیون طبق نظر و نامه حضرت امام (ره ) به نهضت آزادی مجوز نمی داد؛ البته نامه حضرت امام ملاک بود؛ اما برای رد صلاحیت نهضت آزادی ، به آن نامه استناد نکردیم . آنها تخلفات متعدد قانونی داشتند که در سوابق کمیسیون ماده 10موجود است . طبق قانون ، اگر کمیسیون به گروهی مجوز ندهد، آن گروه می تواند به دادگستری شکایت کند. آنها این کار را کردند و اتفاقا شکایت به شعبه ای رفت که طرفدار نهضت آزادی بودند. نظر من این بود که حتما در همین شعبه رسیدگی شود و علاقه مند بودم حتی اگر دادگاه به نفع نهضت آزادی رای بدهد، بهتر از آن است که این گروه ، بدون مجوز به کارش ادامه بدهد. دلایل ما آنقدر محکم بود که دادگاه به نفع آنها حکم نداد و برای خودش عدم صلاحیت صادر کرد . خب دیگر قضیه تمام بود؛ چون طبق قانون احزاب ، حق شکایت داشتند. البته آنها حق نداشتند به خاطر ندادن مجوز از کمیسیون شکایت کنند. اگر کمیسیون از دادگاه حکم انحلال یک گروه پروانه دار را بخواهد ، می توانند شکایت کنند. بعد از آن قضایا، نهضت آزادی فعالیت هایش را به طور غیرقانونی ادامه داد تا این که در ماههای اخیر دادگاه انقلاب آن را مورد پیگیری و تعقیب قرار داد. شما انحلال نهضت آزادی را قانونی می دانید؛ انحلال احزاب در اختیار قوه قضاییه و دادگاه صالحه است . در قانون احزاب هم هست ؛ منتها بعد از این که رسمیت بیابند. آنها نه تنها رسمی نشدند؛ بلکه کمیسیون ، رد صلاحیتشان را برای دریافت پروانه فعالیت تصویب کرد و جالب است که به اتفاق آرائ، رای داد. حتی آقای مبلغ معاون سیاسی فعلی وزارت کشور که آن موقع عضو کمیسیون بود، به صدور پروانه برای نهضت آزادی رای منفی داد. شما می توانید بروید از او بپرسید چرا آن روز، آن رای را دادید و حالا مواضعتان عوض شده ؛ خب ، برگردیم سراغ مسایل سیاسی کشورمان و آرایش گروه های سیاسی . پیش بینی شما از انتخابات آینده چیست ؛ بسیاری از صاحب نظران سیاسی معتقدند انتخابات آینده به راهکارهای جدیدی از طرف مردم خواهد انجامید؛ اما الان زود است که پیش بینی کنیم . یعنی شما هم به نقش جریان سوم فکر می کنید؛ معمولا در همه کشورها دو جریان عمده سیاسی حضور دارند که اکثریت و اقلیت را تشکیل می دهند. گاهی این جریان اکثریت می آورد، گاهی آن جریان . مثلا از 6دوره مجلس ، 4دوره ارزشگراها اکثریت داشته اند و در دو دوره دیگر، یک دوره مجمع روحانیون اکثریت داشت و یک دوره هم مشارکتی ها. پس این گونه نیست که انتخابات به نفع جریان سوم باشد. جریان سوم یعنی نه این جناح اکثریت و نه آن جناح اقلیت . در کشور ما مدعیان جریان سوم چند گروه محدودند یا بهتر بگویم چند شخصیتند و همه شان هم محترمند. این که آیا توجه مردم به این جریان جلب بشود، نمی خواهم درباره اش نظر بدهم ؛ اما تجربه این بیست و چند سال نشان می دهد که خط سوم و جریان سوم ، جواب لازم را نداده . جمعیت موتلفه برای بازسازی و تقویت بنیه خودش چه اقداماتی کرده ؛ جمعیت موتلفه همیشه در جهت تطبیق خودش با شعائر و مقتضیات زمان کار کرده . شما می بینید که تا سال 1343فعالیت موتلفه کاملا عمومی ، مردمی و سیاسی بوده . یک بخش از جمعیت موتلفه در آن سال به طرف جهاد مسلحانه پیش می رود؛ نمونه اش شهید اندرزگو است . در سال 56و 57تحول جدیدی در موتلفه به وجود آمد. در سال 67به صورت یک حزب فعال ، کار کرد و بالاخره در کنگره سال گذشته ، سه شعار اساسی «تحول »، «جوانگرایی » و «عضوسالاری » را مطرح کرد. اینها نشان می دهد ما برای تحولمان کار می کنیم . دلیلش هم این است که می خواهیم آینده نگر باشیم . آیا ممکن است در 10سال آینده ، جمعیت موتلفه از بعضی اصول عدول کند؛ جمعیت موتلفه مبنایش این است که منطبق با موازین شرعی و اسلامی عمل کند. حزب برای ما به تعبیر شهید بهشتی ، ابزاری برای سازندگی و حرکت در مسیر الی الله است . منابع مالی جمعیت موتلفه چگونه تامین می شود؛ جمعیت موتلفه از هدایای مردمی و کمک مالی اعضایش بهره می گیرد و گه گاه به حسب اجازه مراجع ، در موارد خاصی از سهم امام استفاده می کند. ما در مسائل مالی خود، رفتار بسیار شفافی داریم و خوشبختانه در هیچ فعالیت مفسده انگیزی ردی از موتلفه یافت نشده است . بنابراین در پرونده امثال شهرام جزایری ، نامی از موتلفه نیامده ؛ چون ما معتقدیم با پول حرام نمی شود راه خدا را پیمود. از هیچ امکان عمومی و دولتی هم تاکنون بهره نگرفته ایم . در مرکزیت جمعیت موتلفه عناصری داریم که وزیر یا معاون وزیر و یا نماینده مجلس بودند و یا مسوولیت های گوناگون داشتند و زندگی شان در سطح متوسط بوده و هست . مرحوم آقای سعید امانی با همه سوابقی که در کار تجارت داشت ، در نهایت ساده زیستی بود و همه دارایی اش ، یک خانه در کوچه پشت مهدیه تهران بود که با 3پسرش در آنجا زندگی می کرد. یا آقای عسگر اولادی دبیرکل موتلفه که وزیر بوده ، نایب رئیس مجلس بوده و حالا هم در کمیته امداد است ، از مال دنیا فقط یک خانه در خیابان ری دارد. دکتر غفوری فرد یکی دیگر از اعضای موتلفه که سابقه وزارت ، نمایندگی مجلس و استانداری دارد و دکترای انرژی هسته ای است ، خانه شخصی ندارد. مرحوم شهید لاجوردی هم در همان آپارتمانی زندگی می کرد که قبل از انقلاب در خیابان ایران داشت . آقای پرورش که وزیر آموزش و پرورش و نایب رئیس مجلس بوده ، یک آپارتمان دارد که می خواهد بفروشد تا بتواند در اصفهان خانه بخرد و آنجا زندگی کند. روزی که او در مجلس برای وزارت آموزش و پرورش رای اعتماد نیاورد، من شاهد بودم از در مجلس که بیرون رفت ، سوار ماشین آموزش و پرورش نشد و با پیکان یکی از دوستان رفت . اینها را به این خاطر گفتم که بدانید اعضای موتلفه تخلف مالی ندارند.موتلفه اصلا میدان نمی دهد که خدای ناکرده کسی خلاف کند و اگر هم خلاف کرد کنارش می گذارد . اگر نامزد شما در انتخابات سال 76رای آورده بود، فکر می کنید اوضاع فعلی مملکت از نظر سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی بهتر بود؛ حتما این طور بود. اگر در مجموعه حکومت ، مدیران میانی با مردم و رهبری سازگاری داشته باشند، دلیلی برای ناکامی وجود ندارد و همه مشکلات به آسانی حل می شود؛ اما اگر این مدیریت ، با اسلام ناب مشکل داشته باشد، نمی تواند به حل مشکلات امیدوار باشد. این که امروز بعضی دوستان دچار مشکلات هستند و دایما می گویند نمی گذارند کار کنیم ، به این دلیل است و الا چه کسی نمی گذارد؛ دولت و اکثریت مجلس که دستشان است و تسلط دارند؛ پس باید مشکل را در جای دیگر جستجو کرد. به نظر می آید موضعگیری های جمعیت موتلفه در برابر آقای خاتمی در دوره دوم ریاست جمهوری ایشان ، ملایمتر و بهتر شده . دلیلش چیست ؛ ما همواره از آقای خاتمی به احترام رای اکثریت مردم و تنفیذ رهبری و احترام و التزام به قانون اساسی حمایت کرده ایم . ما اولین حزبی بودیم که بعد از دوم خرداد، به آقای خاتمی تبریک گفتیم و همواره روابطمان با ایشان خوب بوده و دبیر کل جمعیت با ایشان دیدارهای متعددی داشته و در نشریه مان همواره احترام رئیس جمهور را حفظ کرده ایم . در مواقع حساس هم نهایت حمایتمان را از ایشان اعلام کرده ایم . در جریان 20شهریور امریکا که آقای خاتمی آن پیام را دادند، در سر مقاله همان روز نوشتیم که این موضع ، موضع ماست و ما از رئیس جمهور حمایت می کنیم . انتقاد سازنده و اظهار مواضع هم داشته و داریم .
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها