اواخر دیماه1380 شهرک سینمایی ، ساعت ده شب: در این نقطه از تهران و در این ساعت از شب ، هوا آن قدر سرد شده که گل و لای کف شهرک سینمایی یخ بسته است
کد خبر: ۷۰۰۴
در چنین ساعتی بیننده های تلویزیون ، پای گیرنده های خود و در کنار بخاری ها نشسته اند و برنامه هایی را تماشا می کنند که لابد در شبی بسیار گرم تهیه شده تا در این ساعت از تلویزیون پخش شود؛ اما اینجا افراد زیادی از هنرور تا بازیگر و از عوامل صحنه تا گروه کارگردانی ، در رفت و آمد هستند تا سریالی را تهیه کنند که قرار است امسال عید نوروز از تلویزیون پخش شود کلاه مخملی ها، دوباره به شهرک سینمایی بازگشته اند در اینجا آدمهایی با کت و شلوارهای راه راه ، لنگهای قرمز، سبیلهای چخماقی ، کفشهای پاشنه تخم مرغی و انگشترهای عقیق حضور دارند تا داستانی را روایت کنند که وقوعش در سال 1318 بوده است.قصه سریال مربوط به زمانی است که کشف حجاب انجام شد و سیمای ظاهری شهر تهران نیز از حالت قجری فاصله گرفته و رضا خان سالهاست که برگزاری مراسم تعزیه را قدغن کرده است.و حالا اینجا در قهوه خانه "کریم ترکه " قرار است اتفاقاتی بیفتد که تعزیه مجددا برای 10 شب اجرا شود؛ چون که پای عشق در میان است.دور تا دور قهوه خانه ، تختهای چوبی چیده شده است و چند تابلوی نقاشی قهوه خانه ای بر روی دیوارهای گچی و سفید رنگ قهوه خانه به چشم می خورد بوی عطر مطبوعی در فضایی کاملا مردانه پیچیده است و کمتر از پنج زن ، سر صحنه حضور دارند.گروه زیادی از مردان را هنرورها و بازیگران تشکیل می دهند آدمهایی با لباسهای قدیمی و کلاه شاپو یا پهلوی بر سر.یکی از اعضای گروه نورپردازی در حالی که روی دو تا چهار پایه ایستاده ، سعی دارد نورها را تنظیم کند.حسن فتحی ، نویسنده و کارگردان این مجموعه در داخل قهوه خانه قدم می زند، به عوامل لبخند می زند و گاهی سیگاری روشن می کند دقایقی بعد مسوولیت او آغاز می شود در این زمان ، صحنه از عوامل اضافی خارج شده است هوشنگ قنواتی ، دستیار کارگردان از هنرورها خواسته تا سیگارها را خاموش کنند، اما هنوز یکی از هنرورها مشغول گفتگو با تلفن همراه خود است.یکی از چهره پردازها سبیل حسین یاری را روی صورتش می گذارد حالا او در آن کت و شلوار مشکی و پیراهن سیاه و با دستمال یزدی و تسبیح دانه درشتش ، یک لوطی تمام عیار شده است او در این سریال ، نقش حیدر را ایفا می کند؛ لوطی با معرفتی که در پی باختن به یاور رقیب خود، تن به شرطی می دهد که او را به دام عشق می اندازد و مخاطراتی برایش به وقوع می پیوندد؛ از جمله این که مجبور می شود علی رغم ممنوعیت ، ده شب تعزیه اجرا کند، از دست نظمیه چیها بگریزد لحظاتی بعد، ریتم کار تند می شود میرفخرایی ، طراح صحنه به دستیاران خود می گوید که دو چراغ گردسوز را از سقف آویزان کنند حیدر و یاور، دو طرف میز زور آزمایی قرار می گیرند و قرار است بر روی آن با هم مچ بیندازند فتحی به هنرورها توضیح می دهد که حالتهای مختلف بگیرند، به یکی می گوید که روی تخت بایستد، به دیگری می گوید یک پایش را روی تخت بگذارد و دقایقی بعد با فریاد زدن کلمه موتور، دستور آغاز کار را می دهد حیدر و یاور، چشم در چشم هم دوخته اند، لب می گزند و هر یک سعی می کند تا دست دیگری را روی شمع روشنی که در هر دو طرف قرار گرفته ، بخواباند خاموش شدن شعله شمع ، برنده را مشخص می کند همهمه زیادی برپا شده حیدر و یاور از سوی نوچه ها تشویق می شوند لحظاتی بعد، کارگردان و سایر عوامل نیز به کمک می آیند و داد و فریاد آن قدر اوج می گیرد که فریاد کات فتحی را کسی نمی شنود و گروه کارگردانی برای متوقف کردن هنروران و بازیگرها، به زدن سوت متوسل می شوند پیش از این کارگردان با زدن دستی به پشت تصویر بردار و صدابردار، هم فرمان کات را خطاب به آنها صادر کرده و هم از آنها تشکر کرده است این سکانس ، دیالوگ های کمی دارد سکانس مذکور از زوایای مختلف و متنوعی گرفته می شود و هر بار که موقعیت دوربین تغییر می کند، با علامت هایی که کف زمین وجود دارد، بازیگران موقعیت درست خود را تشخیص می دهند.لحظاتی بعد، حسن بشکوفه ، تهیه کننده مجموعه نیز به جمع عوامل می پیوندد در فاصله چیدن صحنه ها، حسین یاری ، تسبیح خود را به دست او می دهد و او با مجید میر فخرایی گفتگو می کند موضوع صحبت درباره یافتن امامزاده ای است که قرار است بخشی از تصویربرداری در آن انجام شود بشکوفه برایم توضیح می دهد که یافتن لوکیشن مناسب از عمده ترین مسائل مجموعه هایی است که داستان آن در سالهای گذشته اتفاق می افتد از او در باره سومین تجربه همکاری با فتحی می پرسم از لبخندی که می زند، مشخص است که از نتیجه کار راضی است می گوید:فتحی کم کم در ژانر تاریخی جا می افتد سرانجام حیدر مغلوب یاور می شود و حالا همهمه ها دو سویه دارد؛ عده ای از باخت حیدر و دسته دیگر به سبب پیروزی یاور. در یک طرف تشویق یاور است و در سوی دیگر، ناراحتی از باخت حیدر کودکی در صحنه حضور دارد که شور و حال خاصی در تشویق حیدر از خود نشان می دهد او با چندلمین وارد بحث می شود؛ اما این بحث زیاد ادامه نمی یابد؛ زیرا صاحب قهوه خانه که نقش او را ابراهیم آبادی ایفا می کند، متوجه حضور او شده است ، به همین دلیل گوش او را می گیرد و به طرف در خروجی می برد در پایان این برداشت ، کارگردان ترکیب قابل قبول را به کار نمی برد. او از بازی کودک چندان راضی نیست خطاب به او می گوید:باید از باختن حیدر ناراحت باشی و برای ایجاد حس ناراحتی به او پیشنهاد می دهد: فکر کن استقلال گل چهارم رو به پرسپولیس زده همهمه ای در میان افراد حاضر در صحنه ایجاد می شود برخی به طرفداری از کارگردان و برخی به حمایت از پیروزی برمی خیزند؛ اما خیلی زود موتور به حرکت می افتد و نتیجه قابل قبول اعلام می شود در صحنه بعد، یاور پیروزمندانه به حیدر می نگرد شرط او را حیدر باید بپذیرد تا انگشت نمای محله و بازار نشود نوچه های یاور، به لوطی خود در نوع شرطی که باید تعیین کند، کمک می کنند: آق یاور، نقره داغش کن حکم کن به صد ضربه ترکه گیلاس تا هر وقت نیگاش افتاد به میوه گیلاس ، رب و روبشو یاد کنه می تونی حکم کنی عین شاگرد مدرسه های شیطون بلا، تا اذون سحر یه لنگه پا بایسته یه حکمی بده آق یاور که از فردا صبح ، گربه رو بگه ممدلی ، میز و بگه صندلی یاور اعلام می کند که قصد دارد حکم را در گوشی بگوید یکی از نوچه های یاور اعتراض می کند: از سر غروبی تا حالا مردمو این همه معطل کردین که مغازله در گوشی راه بندازین؛یاور رو به نوچه هایش می گوید: بسه دیگه ، هر کی لال نشه گاله دهنشو پر لنگه گیوه می کنم سکوت در قهوه خانه برقرار می شود دو لوطی از جمعیت فاصله می گیرند و اندکی جلوتر از آنها پچ پچ می کنند وقتی یاور با لبخندی صورت خود را از گوش حیدر دور می کند، پهلوان مغلوب می گوید: بچه پاخطیم ما، از مخ راحتیم ما من زیر علم هر شمری سینه زدم ؛ اما این یکی ، از اون کثافتکاری هاییه که تو فلز من نمیره سرانجام یاور او را متقاعد می کند که برای حفظ آبرویش ، چاره ای جز اجرای دستور او و رفتن به خانه فخرالزمان ندارد. با پایان تصویربرداری این صحنه ، فتحی با لبخندی ضمن ابراز رضایت از این برداشت به یاور و حیدر می گوید:راجع به این سکانس می شه دو صفحه توکایه دو سینما نوشت پایان تراژیک و غافلگیرکننده کار هنوز پایان نیافته است برخی عوامل برای غلبه بر خواب ، آدامس می جوند لوطی ها، برای آن که گریم صورتشان و بویژه سبیلهایشان خراب نشود، با نی نسکافه می خورند.حیدر با کیسه ای بزرگ راهی خانه فخرالزمان می شود تا شرط باخت را به جا آورد او ده شب پر حادثه را در پیش دارد؛ شبهایی که در بخشی از آن ، یاور نیز به کمک او می آید و در پایان شب دهم ، با اجرای تعزیه در تکیه دولت ، بزرگترین تکیه آن زمان ، بیننده با پایانی غافلگیرکننده مواجه می شود که از تخصصهای زوج بشکوفه فتحی است ؛ تخصصی که سالها قبل ، در سریال پهلوانان نمی میرند به کار آمد و تماشاچی ، تا قسمت آخر نتوانست حدس بزند که قاتل کیست ؛ و حالا در پایان شب دهم ، آیا حیدر به عشق فخرالزمان خواهد رسید؛
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها