بازیگری این نیست که دیالوگ بگویی و مثلا بخندی یا گریه کنی زمانی بازیگری پیچیده می شودکه بخواهی از یک دنیابه دنیای دیگر بروی و یک شخصیت را خلق کنی
کد خبر: ۱۹۳۰
آقای پرستویی ! من همیشه وقتی فیلمهای شما را می بینیم ، از توانایی شما متعجب می شوم که آیا پرستویی در نقش حاج کاظم را باور کنم یا پرستویی "مرد عوضی "، "شوخی " یا "عزیزم من کوک نیستم ؛" چگونه این همه نقش را بازی می کنید و در این طیف وسیع، فعال هستید؛من معتقدم اگر کسی به هسته اصلی بازیگری اهمیت بدهد، می تواند چنین باشد. اگر شما فاصله ای بین نقش ها می بینید، به دلیل این است که من مراحل رسیدن به نقش را برای خودم میسازم.در تمام دنیا،متدهای مختلف بازیگری وجود دارد و راه ورود به نقش در تمام دنیا یکسان است ؛ ما باید توجه داشته باشیم که خود ما چقدر به نقش اهمیت می دهیم . به هر میزان که این اهمیت بیشتر باشد، اجرای نقش بهتر می شود. بازیگر نباید خودش را به یک نوع بازی محدود کند. به عقیده من ، بازیگر در هیچ شرایطی نباید بگوید فلان نقش را نمی توانم بازی کنم . او باید قادر باشد تمام نقشها را بازی کند.تا به حال پیش آمده همزمان در دو کار متفاوت ، مثلا یک کار جدی و یک کار کمدی بازی کنید؛نه . شاید یکی از ایراداتم همین است ،هیچ وقت نمی توانم در یک زمان دو کار را انجام دهم ؛ چون وقتی بازی در نقشی را می پذیرم ، باید با آن نقش آمیخته شوم ، انس بگیرم ، آن را حس کرده و با نقش زندگی کنم تا شخصیت به من نزدیک شود؛ بنابراین نمی توانم مثلا صبح ، سریک کار باشم و بعدازظهر سر کار دیگر.اگر کسی چنین می کند، من خرده نمی گیرم ؛ ولی فکر می کنم قاعده بازیگری این است که بازیگر درگیر یک نقش باشد و غیر از این را غلط میدانم.به نظر من ، بازیگر زمانی از کار لذت می برد که با نقش درگیر شود؛ مثل خلسه رفتن است . یک دفعه با دنیای بیرون خداحافظی می کنم و با دنیای درونی ام درگیر می شوم و سعی می کنم با تمام وجودم درگیر شوم.این حس بعد از بازی تا چه زمانی باقی می ماند؛نمی توانم بگویم به طور کامل می ماند. اگر فاصله ای بین این کار و کار بعدی پیش بیاید، همواره آن آدم را با خودم دارم ؛ اما رها کردنش دست خودم است . هر چند اگر دوستش داشته باشم براحتی نمی توانم رهایش کنم ؛ اما در سالهای اخیر کارهایم به صورتی بوده که تقریبا در هم دیزالو شده است . کار که تمام شده ، رفته ام سر کار دیگر و لازم بوده است وارد نقش و دنیای جدیدی شوم.یکی از فیلمهایی که در آن بازی کردید "آب و آتش " است ؛ نظرتان درباره این فیلم چیست؛"آب و آتش " را فیلم بدی نمی دانم ؛ هر چند فیلم می تواند دارای اشکالاتی باشد. اما در مورد بازی خودم ، ایراداتی وجود دارد.راجع به بازی خودتان انتقاد دارید یا آنچه که در فیلمنامه درباره نقش شما وجود داشت ؛ من فکر می کنم فیلمنامه در بعضی جاها راجع به شخصیت نقش شما ابهام داشت.کم و کسری داشت و من در حد بضاعتم با نقش درگیر شدم ؛ ولی صحنه هایی که قرار بود فیلمبرداری شود که نشد، اما این که خودم چقدر در تجربه ام موفق بودم ، احساس می کنم در بعضی جاها می توانستم موفقتر باشم.البته اگر به این شخصیت بیشتر پرداخته می شد، تاثیرگذارتر بود. در این نقش اصلا فعال نبودم.از همان روز اول قرار شد بیشتر با صورتم کار داشته باشم ؛ اما چهره هم به دلیل بعضی مشکلات آنچنان که باید حتی به دل خودم ننشست ؛ گریم خوب نبود. هر کدام از اینها برای خودشان تعریفی دارند، اگر قرار باشد ما گریم خاصی داشته باشیم ، حتما علت دارد و باید درست انجام شود. اما به طور کلی ، بر خلاف نقشهای دیگر انگیزه من از پذیرفتن این نقش ، جدا از محتوای فیلم ، تجربه جدیدی بود که این نقش داشت ؛ یک آدم ساکن و منفعل که تنش و آزادی عمل زیادی ندارد و باید بازی او با چشم و چهره باشد.شما در جلسه مطبوعاتی "موج مرده " در جشنواره فجر از حاتمی کیا دفاع کردید و گفتید تا حاتمی کیا فیلم نسازد، من در فیلم جنگی بازی نخواهم کرد؛ چرا از او دفاع کردید؛چون یکی از بهترین کسانی است که می تواند درباره دفاع مقدس فیلم خوب بسازد؛ فیلم خوبی که فراگیر باشد. شاید90 درصد از فیلمهای جنگی ما جواب نداد؛ در عین حال که درباره جنگ ، آرمان های جنگ و دفاع مقدس بود.حتی کسانی که در جنگ حضور داشتند، برخی از این فیلمها را پس زدند؛ اما حاتمی کیا توانست حرف دل آدمهای جنگ را با زبان حال بگوید و من از این لذت می برم و همیشه علاقه داشته ام با او کار کنم.یک حساب سرانگشتی که می کنم ، می بینم بجز حاتمی کیا چه کسی می تواند فیلم جنگی موفق بسازد؛ اگر او فیلم جنگی بسازد، بازی خواهم کرد، وگرنه در فیلم جنگی دیگر بازی نخواهم کرد. باید بپذیریم که حاتمی کیا توانسته است آدمهای جنگ را حفظ کند.نقشهایی که شما در فیلمهای حاتمی کیا داشته اید، همگی حدیث نفس اوست ؛ گویا او تمام دغدغه هایش را درون شما میریزد.او خالق اثر است و به دلیل شناخت من از حاتمی کیا و تجربیاتی که با او داشته ام ، با هم انس گرفته ایم . وقتی حاتمی کیا می داند قرار است من این نقش را بازی کنم ، می داند نقش را چگونه بنویسد. او با روحیات من آشنا شده است . اگر با کارگردانی برای بار اول کار کنم ، مدتی زمان می برد؛ تا به هماهنگی لازم برسم اما در مورد حاتمی کیا ما آن قدر به هم نزدیک شده ایم که با یک کلمه ، شاید به اندازه یک صفحه حرف میزنیم.در "موج مرده " نقش سردار راشد خیلی شبیه نقش داوود در "روبان قرمز" بود، از ارزشهای خود دفاع می کردید و انزوای درونی را نیز داشتید؛ با کدام نقش احساس نزدیکی بیشتری داشتید؛من فکر می کنم سردار راشد، حاج کاظم و داوود، همگی حول یک نخ تسبیح هستند، همه از یک جنسند؛ اما در شرایط مختلف قرار می گیرند. ماهیت آنها یکی است.حاتمی کیا نیز همین اعتقاد را دارد؛ راشد همان حاج کاظم است و حاج کاظم همان داوود.گفته بودید در روبان قرمز تلاش زیادی کردید که به جغرافیای محیط غالب شوید....این آدمها در اصل یکی هستند و در حیطه بازیگری شاید می شد همه را یکسان بازی کرد.اما من معتقدم بازیگر چیزهایی را باید با خودش به داخل نقش بیاورد. کارگردان تکلیفش روشن است و با نوشته پیش می رود؛ اما بازیگر فرق میکند.مثلا اگر پس از "آژانس شیشه ای "، "روبان قرمز" را یک نفر دیگر بازی می کرد، دیگر لازم نبود چیزهایی جدید و متفاوت با حاج کاظم بیاورد.من هم سعی کردم تجربه قبلی ام با حاتمی کیا و حاج کاظم را کنار بگذارم و چیزهای جدیدی برای نقش بیاورم . سعی کردم محیط را احاطه و طبیعت سخت را از آن خود کنم . جغرافیا خیلی بزرگتر از من بود؛ اما داوود نسبت به محیط احساس مالکیت میکند.من سعی کردم شخص جدیدی باشم . لحنش را عوض کردم ؛ چون برای خودم استدلال داشتم که او یک آدم منزوی است که ده ، دوازده سال تارک دنیا شده است و به دنبال چشمه موعود می گردد و با کسی حرف نمی زند؛ بنابراین صدایش باید زنگار گرفته می بود داوود مرا یاد آدمهای بدوی می انداخت که کلمات را پرتاب می کنند؛ پس جنس صدا را عوض کردم . به نظر خودم در "موج مرده " شخصیتم خیلی شبیه حاج کاظم است؛ چون خالق اثر یک نفر است.شما در کنار شخصیت های جدی در تعدادی فیلم کمدی هم بازی کرده اید؛ "مرد عوضی "، "آدم برفی " و "مومیایی 3 " بازیگر در کار کمدی چقدر می تواند موثر باشد؛من معتقدم در کارها همه چیز باید در خدمت بازیگر باشد؛ فیلمنامه و حتی کارگردان . بازیگری دنیای پیچیده ای دارد؛ بنابراین یک بازیگر نمی تواند خودش را به یک نقش مقید کند.آدمها شاید از لحاظ فیزیک شبیه هم باشند و چیزهای مشترک داشته باشند؛ اما از لحاظ درونی متفاوت هستند. مثلا هرکس خنده و گریه خاص خود را دارد. برای همین است که می گویند بازیگری کار سختی است ؛ هر چند متاسفانه در چند سال اخیر خیلی راحت و دم دستی شده است . اما اگر از منظر جدی نگاه کنیم ، بازیگری سخت است ؛ چون بازیگر باید خودش را برای هر نوع کاری آماده کند و رد شدن از یک نقش برای رسیدن به نقش دیگر، مسیر طولانی و دشواری است و انرژی و تحقیق و مطالعه لازم دارد.بازیگر به شخصیت های نویسنده و کارگردان روح می دهد. بازیگری این نیست که دیالوگ بگویی و مثلا بخندی یا گریه کنی ،زمانی بازیگری پیچیده می شود که بخواهی از یک دنیا به دنیای دیگر بروی و یک شخصیت را خلق کنی . من باید از خودم خارج شوم و تبدیل به یک شخص دیگر شوم و این خیلی سخت است ؛ چیزی نیست که بشود در کتاب آن را پیدا کرد و نیاز به سالها تجربه دارد. بازیگری جاده ای است که آخرش پیدا نیست و تو فقط جاده را میبینی.از نقاط قوت شما، فن بیان قوی است ؛ در یک لحظه گریه می کنید، می خندید، عصبانی می شوید و لحن و صدای شما هم تغییر میکند.بیان یکی از عناصر مهم بازیگری است ؛ چون بیننده صدا را می شنود و باید با صدا متاثر شود.من روی بیانم خیلی کار کرده ام و هیچ وقت با صدا بازی نمی کنم . آنچه در درونم نسبت به شخصیت می گذرد، خود به خود صدایش نیز تولید می شود. من هیچ وقت از پیش فکر نمی کنم که وقت بازی باید صدایم چگونه باشد یا مثلا چگونه فریاد بزنم.هر چند تمام عوامل تحت کنترل خودم است و می دانم فاصله من با بیننده چقدر است و چقدر صدا لازم دارم ؛ اما آنچه مهم است هیچ وقت انتخاب نمی کنم که چگونه حرف بزنم ؛ خود نقش مرا راضی می کند. وقتی فیلمنامه را می خوانم ، از شرایط قصه ، فراز و فرودها و ریتم را می گیرم و با شرایط قصه ، خودم را رها میکنم.در کارهای طنز هیچ گاه به فکر خنداندن تماشاچی بوده اید؛هیچ وقت چنین کاری را نکرده ام ، حتی اگر نظر کارگردان نیز چنین باشد. من به عنوان بازیگر هیچ گاه با خودم قرار نمی گذارم که حالا چون کار طنز است و قرار است تماشاچی بخندد، من هم سعی کنم او را بخندانم.در کارهای کمدی ، شخصیت طنز را خیلی جدی بازی می کنم . مثلا در فیلم "لیلی با من است " من هیچ وقت سعی نکرده ام تماشاچی را بخندانم.صادق تمام کارهایش جدی بود، او داشت زندگی اش را می کرد و چیزی را در درونش نگه نمی داشت . برای رسیدن به این نقش باید به یک رهایی می رسیدم و هیچ قید و بندی برای خودم نمیگذاشتم.هیچ وقت به خودم نمی گفتم اینجا این کار را بکنم یا این را بگویم تا بیننده بخندد. صادق برای خودش جدی است . مثلا او در خط مقدم است و هر لحظه با مرگ مواجه می شود پس قضیه برای خودم و او جدی است و اتفاقا در اوج جدیت ، وقتی عکس العمل هایی از او میبینیم، ایجاد خنده میکند.در کار طنز هر چقدر جدی باشیم ، بیشتر خنده دار می شود. اما اگر تصمیم بگیریم طنز باشیم ، اصلا بازی ، خوب در نمیآید.وقتی من سناریوی "لیلی با من است " را می خواندم ، از خنده ریسه می رفتم ؛ چون به عنوان بیننده مطرح بودم ؛ اما در بازی ، زندگی او برای خودش جدی بود؛ اما در موقعیت های کمدی قرار می گرفت . بنابراین موقعیتها خیلی مهم است.چرا اینقدر کم درتلویزیون حضور دارید؛ترجیح می دهم در تلویزیون کمتر فعالیت کنم ؛ چون کارهایی که از تلویزیون پخش می شود، نه تجربه جدیدی به من می دهد و نه بازتاب خوبی بین تماشاگران دارد.در عصر ماهواره ، ما توقعمان از تلویزیون خیلی بیشتر است . من هم میان مردم زندگی می کنم و می بینم سریال ها و آیتمهای تلویزیون چندان موفق نیست ؛ پس ترجیح می دهم کمتر در آن ظاهر شوم ؛ اما خصومتی با آن ندارم.اگر کار خوب باشد، قبول می کنم . مثلا سال گذشته در سریال "خاک سرخ " به کارگردانی حاتمی کیا بازی کردم و چون حاتمی کیا به سینما مسلط است ، با المان های سینما، سریال ساخت و برای من جذابیت داشت . اما متاسفانه باید بگویم اکثر کارهای تلویزیون ، بهتر از این میتواند باشد .
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها