« نه هرکو نقش نظمی زد، کلامش دلپذیر افتد»
کد خبر: ۱۱۶۹۸۷۶
شهد سخن حافظ

جام‌جم‌آنلاین- بیش از هفتصد سال است که بیت الغزل های معرفت زای لسان الغیب همچون برگ های زرّینی در این رواق زبرجد دست به دست و سینه به سینه نقل شده است. ابیاتی که می توان «تفسیر عارفانه قرآن کریم» بر آن نام نهاد.

عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت

برای یافتن رمز و راز جاودانگی حافظ در درازنای تاریخ می‌بایست به اشعار او رجوع شود و کلیدواژه های اصلی را از آنجا استخراج نمود. او در ابیاتی چند به صورت مستقیم به جاودانگی شعرش اشاره نموده است و شاه کلید‌هایی را در این باب به دست عارفان داده است:

کلام حافظ، ازلی و آسمانی است؛ از اینرو ابدی خواهد بود، زیرا پشتوانه عظیمی از عالم غیب و محبت الهی را بر دوش دارد:

شعر حافظ در زمان آدم اندر باغ خلد دفتر نسرین و گل را زینت اوراق بود

من آن مرغم که هر شام و سحرگاه ز بام عرش می‌آید صفیرم

چو حافظ گنج او در سینه دارم اگر چه مدعی بیند حقیرم

جریان معنویت در شعر او ، پیوند ناگسستنی با عرش برقرار کرده و بهشتیان را به حفظ شعرش برانگیخته است:

صبحدم از عرش می آمد خروشی عقل گفت قدسیان گویی که شعر حافظ ازبر می کنند

بی شک مهمترین راز جاودانگی حافظ اتصال معرفتی او به ذات ربوبی حق است و این سرچشمه ای ست که او از آن سیراب شده است. مانوس بودن او با قرآن کریم و درک ذات الهی، شرح صدری عظیم برای شاعر فراهم نموده است و از همین باب، گره های زبانی کلام برایش گشوده شده و استحکام، لطافت و زیبایی اشعارش را رقم زده است. معرفت او به کلام خداوند در «ذهن و زبان حافظ» چنان تاثیری داشته است که کلامش همچون کلام خداوند، تحریف ناپذیر و جاودانه است و اشاره شده است که هرگونه جابجایی عمدی در چینش کلمات و یا تغییر واژگان ابیاتش موجب سستی کلام خواهد شد.

از این رو شعر حافظ فراطبیعی و جادویی است و سحرآمیز بودن کلامش، بسیاری را برای یافتن رموز و اسرار نهفته در آن به دنبال خود کشیده است:

حافظ حدیث سحر و فریب خوشت رسید تا حد مصرو چین و به اقصای روم وری

شعر حافظ شعر عشق است و شایسته ستایش :

تا مرا عشق تو تعلیم سخن گفتن کرد خلق را ورد زبان، مدحت و تحسین من است

که خود معشوق تعلیم گر و انگیزه بخش حافظ برای شعر سرودن می گردد:

آنکه در طرز غزل نکته به حافظ آموخت یار شیرین سخن نادره گفتار من است

بدین سبب شعر خواجه شیراز،مقبول معشوق و سخنش، دلنشین همگان است:

دلنشان شد سخنم تا تو قبولش کردی آری آری سخن عشق نشانی دارد

عشق در جان خواجه شیراز پیدا شد و آتش به همه عالم زد و این عشق، پررنگ ترین و محوری ترین تکیه گاهی است که معرفت الهی با اتکا به آن به دست خواهد آمد؛ از همین روست که معتقد است فغان و غوغای درونی او حاصل اتصال به معشوق است:

در اندرون من خسته دل ندانم کیست که من خموشم و او در فغان و غوغاست

فهم کیمیای عشق و وصال به معشوق در نهایت به فناء فی الله و بقاء بالله ختم می گردد و این زنده به عشق بودن عامل دوام و بقای عارف است:

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریده عالم دوام ما

وی دیگران را نیز به ترک هستی و گام نهادن در سرزمین بی انتهای عشق دعوت می کند:

دست از مس وجود چو مردان ره بشوی تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی

هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست

شعر حافظ سرشار از اندیشه های بدیع ، ناب و حکمت آمیز و مضامین جهان شمول است:

کس چو حافظ نگشود از رخ اندیشه نقاب تا سرزلف سخن را به قلم شانه زدند

عروس طبع را زیور ز فکر بکر می‌بندم بود کز دست ایامم به دست افتد نگاری خوش

حافظ اگر چه در سخن، خازن گنج حکمت است از غم روزگار دون طبع سخن گزار کو

وی از زاویه دید بسیار وسیع به نظام هستی ، آفرینش و انسان می نگرد و خود را دربند مسائل بی ارزش دنیوی و فکری نمی نماید؛ به عنوان مثال وحدت ادیان و مذاهب از آموزه های مکتب اوست:

چنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند

حافظ اندیشه های نابش را در قالب سخن شیرین و روان، به مخاطبان عرضه می دارد. او از هنرهای بیانی خود و تری و طراوت شعرش آگاه است و هیچ گونه نگرانی برای گمنام ماندن اثرش ندارد:

حافظ تو ختم کن که هنر خود عیان شود با مدعی نزاع ومحاکا چه حاجتست

شیرینی و لطافت سخنش، به حدی است که حتی بدخواهان نیز قادر نخواهند بود بر آن خرده بگیرند:

حافظ چو آب لطف زنظم تو می چکد حاسد چگونه نکته تواند بر آن گرفت

و این قریحه شاعری وشیرینی و لطافت کلام، موهبتی الهی بوده که محبوبیت در ذهن عوام و خواص را در پی داشته است:

حسد چه می بری ای سست نظم بر حافظ قبول خاطر و لطف سخن خدادادست

آراستگی حافظ به فضایل اخلاقی و سرشت نیک وی، هم در شیرینی و مقبولیت شعرش تاثیر آشکار نهاده است و هم جایگاهش را در صدر مجالس و محافل تعبیه کرده است:

این همه شهد و شکر کز سخنم می ریزد اجر صبریست کزان شاخ نباتم دادند

حافظ نهاد نیک تو کامت بر آورد جانها فدای مردم نیکو نهاد باد

حافظ ار بر صدر ننشیند ز عالی مشربیست عاشق دردی کش اندر بند مال و جاه نیست

رند و رندی، از واژه های مکرر در ابیات حافظ است، او آگاه است که تربت او ماندگار خواهد بود و رمز این ماندگاری را رندی و طریقه آن را چون راه گنج می داند و انسانهای دیگر را به قدم نهادن در این راه ترغیب می نماید:

بر سر تربت ما چون گذری همت خواه که زیارتگه رندان جهان خواهد بود

فرصت شمر طریقه رندی که این نشان چون راه گنج بر همه کس آشکاره نیست

دکتر تقی پورنامداریان در گمشده لب دریا پیرامون رندی حافظ می‌آورد:رند نیز مثل پیرمغان و مثل «منِ» شاعرانۀ حافظ، عاشق، نظرباز، شرابخوار و خراباتی است، اما در ضمن لاابالی‌تر و بی‌احتیاط‌تر، به طوری که نه نسبتی با صلاح و تقوی دارد، نه اعتنایی به مصلحت بینی و سود و زیان. به همین سبب بدنام و نامه سیاه و بی‌سامان و بلاکش است. با این همه دارای صفات شایستۀ باطنی است: پاکباز، بی‌نیاز، بی‌حرص و دور از ریا و تظاهر. بارزترین صفت رند و پیر مغان و «منِ» حافظ دوری از ریاست. میخوارگی یا دم زدن از آن، سلاح ستیز آنان با ریاکاران است و برکنار داشتن خود از ریا و نیل به صفای دل"

تاکید بر صداقت و یکرنگی و نکوهش ریا و تزویر از اصلی ترین مضامین دیوان حافظ است ؛ از دیدگاه حافظ، تمام اشخاص، اعمال و اماکن منفی مثل میخواره، ساقی، رند، درد نوش، میخواری، میکده،خرابات، قمارخانه، دیر مغان، مصطبه و ... اگر قرین یکرنگی باشند، بر تمام اشخاص، اعمال ، اشیا و اماکن مثبت چون شیخ، صوفی، زاهد، عابد، مفتی، قاضی، امام شهر، واعظ،نماز، روزه، منبر، خرقه ، تسبیح، سجاده، دلق،پشمینه، مسجد، و...که آغشته به سالوس و ریا هستند، برتری دارند:

می خور که صد گناه ز اغیار در حجاب بهتر ز طاعتی که ز روی و ریا کنند

می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب‏ چون نیک بنگری همه تزویر می‏کنند

نشان اهل خدا عاشقی‏ست با خوددار که در مشایخ شهر این نشان نمی‏بینم

و کلام آخر آنکه شعر حافظ و آموزه های مکتبش، هدایتگر است و نسخه سخنش، جنبه شفابخشی دارد:

شفا زگفته شکر فشان حافظ جوی که حاجتت به علاج گلاب و قند مباد

حافظ از آب زندگی شعر تو داد شربتم ترک طبیب کن بیا نسخه شربتم بخوان

دکترخورشید نوروزی

عضو هیات علمی دانشگاه آزاد واحد یادگار امام خمینی (ره) شهرری

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها