به مناسبت سالروز شکست حصر آبادان در گفت و گو با جام جم آنلاین مطرح شد؛

جبهه برای ما عکاسان تجربی مثل دانشگاه بود/ تمام زندگیم در امام (ره) خلاصه می شد

عکاسان جنگ رسالت ویژه ای در مقایسه با سایر عکاسان دارند، چرا که آنان با خاطرات تلخ و شیرین زیادی دست و پنجه نرم می کنند. یک عکاس از آنچه که به ثبت می رساند، لذت می برد اما عکاس جبهه و جنگ با ثبت برخی از تصاویر غم انگیز اعم از شهادت دوستان و همرزمانش تا آخر عمر به عنوان تلخ ترین خاطرات در ذهنش نقش می بندد.
کد خبر: ۱۱۶۶۶۴۴
جبهه برای ما عکاسان تجربی مثل دانشگاه بود/ تمام زندگیم در امام (ره) خلاصه می شد

جام جم آنلاین- برای ثبت رویدادها و واقعه هایی همچون جنگ بخش مهمی از کار بر عهده عکاسان بود. عکاسانی که باید با هوشمندی، شجاعت و خلاقیت و در سخت‌ترین شرایط، تصویری را برای همیشه ماندگار می‌کردند. ضمن اینکه بر اساس امکانات و تجهیزات آن دوران، عکاسی و چاپ عکس خیلی سخت‌تر از امروز انجام می‌گرفت.

«علی فریدونی» یکی از عکاسان و روایت‌گران شجاع جنگ است که به بهانه سالروز شکست حصر آبادان با وی به گفت و گو پرداخته ایم.

آقای فریدونی چگونه وارد حرفه عکاسی در جبهه های جنگ شدید؟

در ابتدا کار خود را در لابراتور خبرگزاری پارس سابق (ایرنا) آغاز نمودم و با شروع جنگ تحمیلی به عنوان عکاس داوطلب وارد جبهه جنگ شدم. بعد از فتوای امام(ره) مبنی بر اینکه "حصر آبادان باید شکسته شود" اولین عملیات بزرگی بود که کار حرفه ای خود را آغاز کردم. با شروع جنگ من به عنوان یک ایرانی احساس کردم که به جای اینکه اسلحه به دست بگیرم؛ بهتر است که عکس بگیرم. چون خودم عاشق عکاسی بودم؛ خواستم کاری کنم که موثر باشم.

از حال و هوای عکاسی در عملیات ثامن‌الائمه(شکست حصر آبادان) برایمان بگویید.

آبادان در محاصره نیروهای بعثی بود و با مشقت های بسیار توانستیم وارد خاک آبادان شویم. البته از آغاز عملیات 7 الی 8 ساعتی می گذشت. اولین روزی که وارد منطقه شدم تا به آن زمان حتی صدای گلوله را نشنیده بودم و با شروع بمباران شوکه شدم و برای لحظاتی به خود آمدم و گفتم وظیفه من گرفتن عکس است که آرام آرام به صدای مکرر گلوله ها و خمپاره ها عادت کردم و به قول معروف روز به روز ترسم ریخته شد و بیشتر توانستم به خود مسلط شوم.

برای عکاسی از تانک های عراقی به سمت خط مقدم جبهه راهی شدیم. به خاطر دارم گروهان ارتش دوره های آموزش موشک های تاو را دیده بودند و فرمانده این گروهان گفته بود در ازای زدن 3 تانک دشمن یک افزایش درجه دارید. به همین خاطر افراد بسیار در تکاپوی منفجر کردن تانک های دشمن بودند.

عکس و فیلم ها را چگونه برای انتشار به خبرگزاری می رساندید؟

ایرنا تنها خبرگزاری رسمی ‌کشور بود که در آن زمان تامین‌کننده بسیاری از عکس‌های مطبوعات داخلی بود و عکس‌هایش را به کشور‌های دیگر هم ارسال می‌کرد. عکاسان در دوران جنگ روزانه فیلم‌هایی را که گرفته بودند با پرواز به تهران می‌فرستادند و یا عکس ها را به وسیله ماشین‌هایی که به تهران می‌رفتند، ارسال می‌کردند. عکاسان ایرنا، عکس‌هایشان را پس از هر عملیات به فاصله ۱۰ روز تا یک ماه می‌دیدند. نگاتیو این عکس‌ها هرگز به خود عکاس تعلق نمی‌گرفت. پس از بازگشت از هر مأموریت، غالبا دبیر عکس در مورد عکس‌ها ما را راهنمایی می‌کرد. ما در آن زمان شناختی از عکس‌های جنگ دنیا نداشتیم.

جبهه برای ما عکاسان تجربی مثل یک دانشگاه بود. یعنی هر عملیاتی که می‌رفتیم و بر می‌گشتیم؛ نگاتیو‌ها کنتاکت می‌شد و می‌دیدیم تجربه‌مان نسبت به عملیات قبل چقدر تفاوت دارد.

آقای فریدونی اگر به گذشته بازگردید باز هم حرفه عکاسی، آن هم عکاسی در جبهه های جنگ را انتخاب می کنید؟

در دوران انقلاب، امام خمینی(ره) تاثیرات فرهنگی و اخلاقی و معنوی بسیاری بر روی مردم گذاشتند؛ من عاشق امام بودم و تمام وجودم و زندگیم در ایشان خلاصه می شد. این یک تصمیم کاملاً داوطلبانه بود. من پیش از آن خدمت سربازی نرفته بودم و دارای دو فرزند هم بودم، اما با شروع جنگ و با توجه به فرموده امام راحل(ره) که جنگ اولویت زندگی است، این احساس تکلیف را داشتم که باید برای کشورم کاری انجام دهم. همین بود که دوربین را برای خدمت به کشورم برگزیدم و درخواست کردم که به صورت داوطلبانه برای عکاسی در جبهه اعزام شوم.. بنابراین باز هم به آن دوران بازگردم قطع به یقین همین مسیر را با جان و دل انتخاب می کنم.

آقای فریدونی همان طور که گفتید عملیات حصر آبادان اولین تجربه عکاسی حرفه شما بود، آیا در آن عملیات اتفاقی باعث ترس و پشیمانی شما به عنوان عکاس جنگ شد؟

من در یک خانواده مذهبی بزرگ شده‌ام. به کشور ما تعرض شده بود. صدها هزار نفر رزمنده به جبهه‌ها اعزام می‌شدند. اما تعداد عکاسانی که وقایع را ثبت می‌کردند به اندازه انگشتان دست بود و احساس کردم در نقش عکاس می‌توانم موثرتر باشم. ما عکاسان در حالی که حتی کلاه‌خود، اسلحه و جلیقه ضدگلوله هم نداشتیم، اما باز هم با دل و جان برای عکاسی پیش قدم می شدیم. ما مثل یک رزمنده بارها در سخت‌ترین شرایط عملیاتی گرفتار شده‌ایم و در کنار رزمندگان حضور داشتیم، با این تفاوت که آنان اسحله داشتند و ما دوربین عکاسی.

من داوطلبانه به صحنه نبرد رفتم، این بدین معناست که تمامی جوانب این کار را با دل و جان قبول کرده بودم. به قول معروف کسی که وارد منطقه جنگی می شود مخصوصا به عنوان عکاس پیه همه چیز را به تنش می مالد و دیگر عاملی باعث ترس و پشیمانیش نمی شود. من در طول جنگ بیش از 3 بار مجروح شدم، اما باز هم دست از این کار نکشیدم. چرا که با تمام وجود و اعتقاداتم وارد جبهه می شدم.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها