«پاتو» دوست داشت پرنده‌ها را تماشا کند، دوست داشت آنها اوج بگیرند و او لذت ببرد. پاتو تاثیر زیادی روی علی گذاشت... دختر کوچکش حس زندگی را در او زنده کرد، لوله تفنگ را که می‌گرفت سمت پرنده‌ها صورت دخترک می‌آمد جلوی چشمش. علی پدر مهربانی شده بود... شرکت کم آورد و نیروها را تعدیل کرد، علی بیکار شد و تفنگ را فروخت، یک نخجیر دولول، بعد دیگر هیچ وقت تفنگ نخرید، رخت شکار را هم گذاشت توی انباری...
کد خبر: ۱۱۴۶۴۴۴
چشم در چشم آهو ها

زندگی علی عباسی، مرد 45 ساله اصالتا تکابی، سه نقطه اوج دارد: یک دوست اهل شیلی به نام پاتو، دخترش و تفنگی که فروخت. او 14 سال است از شکارچی بودن توبه کرده و نمیداند که عذاب وجدان آن سالها دست از سرش برمیدارد یا نه. ولی برای این که آرام شود این بار لنز دوربینش را میگیرد سمت پرندهها که طبیعت را آذین بستهاند. او سوژه ماست، یک شکارچی نادم که تا دلتان بخواهد صادق است.

درجمع محیطزیستیها شما را یک شکارچی نادم میشناسند. شکارچی بودن بهتر است یا نادم بودن؟

به سلیقه امروزم، نادم بودن اما به سلیقه گذشتهام شکارچی بودن. من بسیارخوشحالم که دیگر شکارچی نیستم.

عشق به شکار از کجا آمد؟

پدربزرگم از تفنگچیهای جنگ جهانی دوم بود و یک عشق برنو، در خانه هم اسلحه داشت. علاقه به تفنگ در واقع از پدربزرگم به من ارث رسید و تنها کسی بودم که متاسفانه این عشق را به ارث بردم.

این عشق از بچگی سر برآورد؟

باید بگویم متاسفانه بله. تقریبا 12 سالم بود که کولهپشتی بردار شکارچیان بودم و با آنها میرفتم شکار. از 22 سالگی هم مسلح شدم.

و این، چند سال طول کشید؟

تقریبا 19 سال.

بیشتر چه حیواناتی را شکار میکردید؟

هر حیوانی که بختش برمیگشت و جلوی راهم قرار میگرفت میزدم، از شغال و خرگوش و کلاغ گرفته تا گراز ولی بیشتر کبک و تیهو.

کشتن شغال و کلاغ واقعا هیچ توجیهی ندارد!

وقتی اسلحه دست میگیری احساس قدرت میکنی و دوست داری به سمت هر جنبندهای شلیک کنی. من هم اینگونه بودم و به جنس طعمه‌‌ام فکر نمیکردم.

میتوانید بگویید در دو دهه شکارچی بودن چند حیوان را کشتهاید؟

حسابش واقعا از دستم در رفته، شاید هزار، شاید هم دوهزار، نمیدانم. بعضی کارهایی که من کرده‌‌ام شرمآور است و خجالت میکشم که یادآوریاش کنم، اما میگویم تا شاید تلنگری باشد برای یک عده. من واقعا شکارچی نبودم، بلکه دست به کشتار و
قتل عام میزدم. یک روز با سه نفر از دوستانم نزدیک به80 کبک زدیم بدون این که به نر و ماده یا جوجه بودن کبکها فکر کنیم. آخر اگر برای خوردن است دو سه تا پرنده کافی است، ولی شکار ما برای خوردن نبود، بلکه برای لذت خونریزی بود. شکار، آدم را از اخلاقیات دور میکند.

این همه کبک را چه کردید؟

چند تایش را کادو دادیم به اطرافیان و سهم خودم را گذاشتم توی فریزر و بتدریج خوردیم آن هم با افتخار. ولی الان که اینها را میگویم دیگر از افتخار خبری نیست.

در سالهایی که شکارچی بودید آیا شد دلتان به حال شکاری بسوزد؟

بله یک بار. روزی با دوستانم به منطقه آلاداغلو رفته بودم که در برکه آبی سه جوجه اردک درحال شنا بودند. پشت یک تل خاکی برایشان کمین گرفتم و شلیک کردم. تیر به یکی از جوجهها خورد درحالی که سعی میکرد خودش را به دوستانش برساند. وقتی رسیدم بالای سرش، برای یافتن راه نجاتی سرش را مدام میچرخاند.

دلتان به رحم نیامد؟

متاسفانه نه، سرش را بریدم و با افتخار به راه افتادم. وقتی شکارچی اسلحه دست میگیرد به کمتر از کشتن راضی نمیشود، مشکل هم همین است، چون حس قدرت کاذبی دارد. به اعتقاد من آنهایی که میگویند ما به عنوان ورزش، شکار میکنیم همه دروغ میگویند چون اینها هم دنبال همان حس قدرت هستند. کسی را میشناختم که کبک را توی لانهاش درحالی که روی 15 تخم نشسته بود، با گلوله زد، آخر این چه جور ورزشی است.

با این وصف، متحول شدن شما کم از معجزه ندارد!

سالها حیوانات را میکشتم و با جنازهشان عکس میانداختم، ولی حالا سالهاست از زنده بودن و زیباییهایشان عکس میگیرم و منتشر میکنم. این را مدیون چند اتفاقام. اول این که کارمند شرکتی بودم و به خاطر تعدیل، بیکار شدم و بناچار برای راهاندازی کسب و کاری مجبور شدم تفنگم را بفروشم. دوم این که صاحب فرزند دختری شدم که عشق را به زندگی‌‌ام آورد. هربار که میخواستم پرندهای را بزنم چهره دخترم میآمد جلوی چشمم. یک دوست اهل شیلی هم دارم که یک روز به پیشنهادم برای شکار جواب جالبی داد که تکانم داد. او گفت من از دیدن پرندهها لذت میبرم نه
از شکارشان.

وقتی تفنگ را کنار گذاشتید دیگر وسوسه نشدید؟

شکار مثل موادمخدر اعتیادآور است، باید سعی کنی در آن موقعیت و با آن آدمها نباشی. من با همه رفقای شکارچی‌‌ام قطع رابطه کرده‌‌ام، چون نمیخواهم تحریک شوم.

شما حالا به عنوان یک فعال محیطزیستی، برای غیرمسلح کردن شکارچیان تلاش میکنید. به نظرتان باید به یک شکارچی چه گفت تا دست از شکار بردارد؟

یک شکارچی هیچوقت به زیبایی طبیعت توجه نمیکند و تو باید این زیباییها را نشانش دهی. به نظرم شکارچیها با حرف قانع نمیشوند، بلکه باید دستشان را بگیری و ببریشان برای تماشای حیوانات و زیباییهایشان، آن وقت منتظر بمانی تا خودش انتخاب کند.

پرواز در فرود

در ایران بیش از 1100 نوع جانور اعم از پستاندار، پرنده و خزنده و دوزیست زندگی میکنند که متعلق اند به خشکیها و آبها. پستانداران نزدیک به 200 گونهاند و جوندگان حدود70 نوع. اما آسمان، پهنه لاجوردی گیتی از آنِ پرندههاست، صاحبان بلامنازع آبی بیکران که گفته میشود تعدادشان در کشورمان بیش از520 گونه است، چیزی معادل همه گونههای پرنده در قاره اروپا. حال بیشتر پرندههای سرزمینمان اما خوب نیست، چه آنهایی که متکیاند به تالابها و آلودگی و تخریبِ زیستگاه آزارشان میدهد و چه آنهایی که قربانی شکار میشوند. درنای سیبری، بالابان، اردک سرسفید، میش مرغ، عقاب طلایی، اردک مرمری، هوبره، سیاه خروس، زاغ بور، عروس غاز و گیلان شاه خالدار فقط چند نوع پرندهاند که رو به انقراض گذاشتهاند.

مجازات ها_محکم تر_شود

شانزدهم خرداد امسال قانون شکار و صید در کشورمان 51 ساله میشود؛ این روز مصادف است با تصویب این قانون 31 مادهای درمجلس شورای ملی. از سال46 تاکنون اوضاع سیاسی و اجتماعی و اقتصادی در ایران متحول شده آنچنان که ایران سال97 دیگر هیچ ربطی به ایران سال46 ندارد، اما قانون شکار و صید هنوز همانی است که بود. مجازاتهای مالی که این قانون برای متخلفان تعیین کرده با اینکه در سال 96 مشمول اصلاحاتی شد و جریمه شکار حیوانات در معرض انقراض رشد قابل توجهی یافت ولی به نظر می رسد هنوز جا دارد که این مجازات ها قوی تر شود، مهمتر اینکه قانون شکار و صید ، بی ملاحظه برای هر متخلفی اجرا شود. اما خطوط قرمز قانون صید و شکار برای مردمی که به دل طبیعت میزنند هنوز خطوطی قابل توجهی است از جمله شکار و صید در فصلها و ساعات ممنوعه با ابزارها و روشهای ممنوعه، شکارحیوانات، حمل و فروششان بیمجوز، شکار و صید حیوانات حفاظت شده، بستن سد و کلهام (شیل) در مسیر رودخانه و صید غیرمجاز یا مسموم کردن حیوانات و استفاده از مواد منفجره برای شکارشان.

جشن خداحافظی با اسلحه

در تکاب و ماهنشان، رسمی جالب وجود دارد که جان مایهاش تلاش برای خداحافظی شکارچیها با اسلحه است. وقتی یک شکارچی به حدود 50 سالگی میرسد برای او گوسفندی قربانی میکنند و در مراسمی تفنگش را تحویل میگیرند چون استدلال شان این است که شکار جلوی این فرد دیگر زانو زده و از این به بعد شکارچی باید دست از کشتار بردارد. اگر تفنگ این فرد قیمتی باشد نزد کسی به امانت میگذارند و پس از مرگ شکارچی آن را به ورثهاش میدهند، اما اگر تفنگ معمولی باشد آن را در نقطهای که هیچکس نمیداند کجاست دفن میکنند..

مریم خباز

روزنامهنگار

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها