الیوم خشایار علی‌الطلوع دق‌الباب کرد. اذن ورود دادیم. بشکن و بالا می‌انداخت و خوشحال بود. فرمودیم چه مرگت است. عارض شد مشتلق بدهید تصدق که خبر خوش داریم. فرمودیم بنال عارض شد از مطبوعه فخیمه جام‌جم کاغذ رسیده خواستار شدند اذن دهید به تحریریه مشرف شوید به جهت بازدید و گپ و‌گفت با ژورنالیست‌ها.
کد خبر: ۱۱۳۸۸۴۳
بازدید میرزا ادریس از تحریریه جام‌جم

بسیار مشعوف گشته فرمودیم قبای بته جقه مجلسی مرحمتی مرحوم جدمان را بدهد خشکشویی و حمام داغ کند به جهت استحمام و تیشان فیشان کنیم که فضیحتی دست ندهد. دم ظهر بود که مرتب و آراسته بر دروازه عمارت مطبوعه فخیمه جام‌جم حاضر بودیم. عمارتی به قائده است در قصبات میردادماد. بر درب عمارت گوسفند آورده بودند به جهت قربانی کردن که رخصت ندادیم و گفتیم ما که باشیم که زبان بسته را قربان ما کنند. رخصت خواستند به جهت تیرهوایی درکردن که آن را هم اجازت نفرمودیم. مرتضی‌خان شیرازی نامی که مرد نوخاسته‌ای‌است و گویا متولی‌باشی امورات فنی است فرمودند دسته موزیکانچی خبر کرده‌ایم به پیشوازتان بنوازند این یکی را نه نگویید. فرمودیم به چشم. مقداری نواختند الحق طربناک بود. مقادیری دلمان خواست حرکات موزون کنیم که صلاح ندانستیم. در بادی امر به طبقه دوم عمارت شدیم. واحد فنی نام دارد. شیرازی جان به معارفه حضرات پرداخت. خسته نباشید گفتیم و خدا قوت. مکینه و لوازم دارند که رایانه صدایش می‌زنند. قدرتی خدا بر دکمه می‌کوبند و بر جسمی شیشه‌ای کلمات جان می‌گیرند و فوتوی بسیار نیکو می‌اندازند و فوتو دورچین می‌کنند. مقادیری با ما فوتوی یادگار انداختند مشعوف شدیم.

حضرت شیرازی گویا جعبه سیاه مطبوعات ممالک محروسه است و از همهگان همه چیز داند و با همه کار کرده است. فوقالنهایه اعزه واحد فنی زحمت میکشند و الحق ذهنی فولادین دارند. خدای رحمان حافظشان باشد . لختی بعد در تحریریه نزول اجلال فرمودیم. به به جوانانی عزیز و بلدکار اجتماع کرده به آگاهسازی رعیت ممالک محروسه مشغولند. به خشایار فرمودیم از همه نازنینان فوتوی یادگار بگیرد. شرح مختصری بر احوالات نازنینشان بنگاریم باشد که آیندگان ملتفت گردند در یومنا هذه آن چه عزیزان بر اوضاع این مملکت نگاه منصفانه انداختند و قلم جز به درد و منفعت رعیت نجیب نچرخاندند.

مختصری شرح احوالات این عزیزان:

میزمهدی عرفاتی: سردبیر است وآدابدان در نگاه اول به قشون تفنگچی کرد میماند. ریش انبوه جوگندمی دارد و نگاهی نافذ که زهره از آهو میترکاند. بیشتر میخورد همدم برنو و سرپر باشد تا قلم و کتابت. اما همدمش که بشوی و یک چای چوپانی کنارش بنوشی ملتفت میشوی که دلی ابریشمین دارد. پولوتیک خوب بلد است و مردمدار است. دستی بر سهتار دارد و از دیدن گل و گیاه دلضعفه میگیرد. خدایش طول عمر دهاد .

میرزا مصطفی خان انتظاری: اصالتا خراسانی است. خنده از چهرهاش محو نمیشود. گویا در یک قدمی داکتر شدن است. نیکو لباس میپوشد و آدابدان است. پولوتیک خوانده من قبل هذه گویا در باب سیاست و اقتصاد مینگاشته و اکنون در دیجیتال فعال است. خدایش موفق بدارد .

میرزامجتبی موسوی: از سادات است. بلندبالا و خوش محضر است. گویا سالیانی در بلاد فرنگ بوده و دنیا دیده است. دو سه زبان گپ میزند و با اسکایپ که نمیدانیم چیست با شبکههای دول مختلف گاه گفتوگو میکند. در باب جامعه و دانش و بینالملل و ممالک محروسه پژوهش کرده و مینگارد .

جناب کیوان خان امجدیان: مردی است به قاعده . گویا کتابی در احوالات یحییخان تارساز هم دارد. مصاحب و همدم امیرحسین خان فردی بوده و از وی بسیار آموخته. در باب فرهنگ و ادبیات و سینما توگراف بسیار میداند و چند سردار نویسای پاکار و حاضر به یراق چون بیبی زینب مرتضایی و صابرخان محمدی و... دارد که کیوان خان ف بگوید همه میروند فرحزاد.

حاج عبدالله خان گلباف: ریشه در خراسان دارد و در محله جماران جوانه زده. در فاکولته گویا پولوتیک خوانده و ملادیده است. ریش انبوه و مشکی دارد و عینک به چشم میزند. خوشفکر و ایده است و کتابت ضمائم بر عهده دارد. بسیار لواشک دوست دارد و از لوبیاپلو بیزار است. خداوند هدایتش فرماید انشاءا...

میرزا احمدرضا صدیق: صندوقچه اسرار است. بسیار کاری و چابک. به قول اهل فن آچار فغانسه تحریریه است. از نمک طعام تا خودروی عکاس و کادوی مهمان را در تحریریه مهیا میکند تا طرح ترافیک و تونر پرینتر الی آخر ... فوقالنهایه بشاش و خوشبرخورد است و آمدنا نامبرده بر سرمان منقل اسپند گرفت. یادمان باشد بگوییم خشایار از خجالتش دربیاید.

میرزاحسین خان نیکپور: فخر سیاسیون تحریریه است. دقیق و ریز بین. نجیب است و سر به صلاح. کاردان است و در باب سیاست خوش مینگارد. اگر بود در زمان ما فتحعلیشاه ملعون نصف ایران به فنا نمیداد و غائله چالدران و ترکمانچای فیالفور میخوابید .

میرزا فتاح خان غلامی: از اعاظم و خوانین طبرستان است. تاریخ نیکو و به قاعده میداند. بسیار خوشمحضر است و لبخند مستاجر چهره همایونی است. در باب پولوتیک و احوالات و مناسبات ممالک محروسه و دول دیگر با رجال حکومتی گفتوگو میکند و استنطاق میکند. در این امر فوقالنهایه ملا است. خدایش حفظ کند .

مریم بیگم شریفالسلطنه: در عظمت عمارت جامجم همین بس که نسوانی در عمارتند که علم پولوتیک خوب میدانند و مریم بیگم احد از این نسوان است. در افواه است که عاشق سفر است و از زلزله بیم بسیار دارد. فوقالنهایه سرمایی است و باید به میرزا صدیق بسپاریم شومینهای بخاریای کرسیای چیزی مهیا کند این دختر طفل معصوم اینگونه بر خود نلرزد. خدایش طول عمر دهد .

بانو طاهره بیگم آشیانی: اهل کوچه باغهای نشابور است. اهل ریواس و فیروزه. عزیزی در سفر دارد گویا صفحه آخر را میگرداند و در کافه میرداماد آتشی نیست که نسوزانده باشد. دست به قلم دارد و اهل نبشتن داستان نیز هست. علیا مخدره تکیهکلامی دارند که میفرماید: تمدن از وقتی آغاز شد که بشر به جای سنگ کلمه پرتاب کرد .

میرزاحسین خان لطفی: ما یک قشون سوارهنظام به نظم و نسق میرزا حسین داشتیم اورشلیم را فتح میکردیم. افتاده و متواضع است و اقتصاد و معیشت مینویسد. بسیار موی دماغ بعض رجال بانکی شده. عامل فروش اجناس وطنی از قبیل لواشک و آلوچه است و معتقد است خاک بریطانی و ینگهدنیا را باید به توبره کشید که بعض آقازادهها نروند در فاکولتههای آنجا فرنگی شوند برگردند. نامبرده به هنگام مراجعت به مسجد دیده شده از فرط نوعدوستی عطر یک میلیون تومانی میهمان محترمی را بر جوراب زده و هرچه رفقا گفتهاند جوراب بشور، فرمودهاند کمآبی است و همین عطر بهتر است حفظها... انشاا... .

پهلوان سهراب خان علیاکبری: از عنفوان جوانی گویا ارادتی به یاد مبارز و مجاهد بزرگ قصبات چین و ماچین علیه ظلم تبعیض میرزا بروسلی خان رحمتا... علیه داشته در افواه است که رزمیکار است و به واژه شریف غوداااا... ارادت تام دارد. گویا در شرف ازدواج است. خشایار را سپردیم تاریخ بپرسد به جشنشان تشریف فرما شویم و تیر و تفنگ در کنیم به جهت شادیانه .

میرزا محسن خان محمدی: عاقلهمردی است. سرو کارش با سلبریتیهاست و مخی از فولاد دارد، بس که رگ خواب این جماعت را به دست آوردن سخت است. اما کار و رفتار به قاعده و نیکو بلد است. فیلمها و سریالهای تلویزیون را از بر است. سه همکار پاکار و کاربلد دارد که بانوان عودباشی، مجلسی و غفاری نام دارند. سه شرزه شیر که خوش کتابت میکنند و رعیت را از احوالات چهرهها آگاه میسازند. دوشیزه عودباشی بر گوشه نمایشگرش مشتی تسبیح اعلا آویزان کرده بود که فوقالنهایه چشممان را گرفت. نکرد یک بفرما بزند یک دانهاش را دشت کنیم ذکری بگوییم در ثوابش شریکش کنیم .

میزممصادق علیزاده: به ملاقاتش که شدیم یک خروار کتاب دور و بر خویش دارد. بیم میرفت که سقوط کرده بر سرش آوارشود و فجعهای رخ بدهد. در باب فرهنگ و هنر بسیار میداند. گویا من قبل ذالک در مطبوعه دیگری به رعیت خدمت میکرده و مدت مدیدی نیست که ساکن عمارت جامجم است. رجا واثق داریم فی اسرع مدت جا افتاده عنان به دست گرفته توسن قلم در باب وطن و رعیت خوش بتازاند که عرصه مهیاست. کثرا... امثاله ... بیبی آذر مهاجر و میرزا میثم اسماعیلی هم با او همکاری دارند.

موسیو علی خان رستگار: نصف قامت این پسر زیر زمین است. به سیاق میزصادق خان هدایتالسلطنه عینک گرد میزند. نامبرده مطبوعه و ژورنال فرنگی بسیار میخواند. یک کیلو کله دارد و قدرتی خدا توی همین یک کیلو کله به قاعده گنبد مسجد شیخ لطفا... ایده و فکر و طرح نو و بکر خفته. شیرینزبان است و اهل بگو بخند. یک روز سرکار نیاید گویا مصرف قرصهای آرامبخش در تحریریه بالا میرود. خدا از ما نگیرد سایه لطف نگهش را ...

میرزا صابرخان محمدی اعلیا... مقامه: به جوانی خودمان میماند بالابلا و خوش بر و روست گویا شعر هم به قاعده میگوید. یکی دو دفتر هم از برای انتشار حاضر کرده است و تعلل میورزد. به سینما تعلق خاطر دارد و خوره سریال است. مدتی گویا در رژیم بوده و وزن کم کرده است. طفلک ملتفت نیست که شکم اعتبار مرد است. بسیار دوستش میداریم. خدایش از چشمزخم به دور دارد .

بیبی زینب مرتضاییفرد: اعجوبه ایست این دختر. فوقالنهایه مهربان و نجیب است. با ارباب موزیک و رنگ و طرب گفتوگو میکند. حق میگوید حق مینویسد و عین خیالش نیست که خوشایند و بد ایند کسی باشد. بسیار اهل گشت و گذار و سیر و سفر است. یعنی خدا نکند پایتخت نصف روز تعطیل شود.

عین گلوله تفنگ در میرود. تماس که بگیری میگوید فلانآباد سفلی هستیم عجب جایی است. هزار ماشاالله شوی پایهای هم دارد و خلاصه حی لایزال در و تخته را خوب جفت و جور کرده. گویا در هنرستان موزیک هم به نسوان ممالک محروسه تعلیم ادبیات میکند که امر خجستهایست. خدایش حفظ کند .

بیبی ساناز قنبری: از خواتین دوسیه فرهنگ است. سینما توگراف را نیکو میشناسد و خوشقلم است. صدا از گوشی تلفن میآید و از وی نمیآید. خوشفکر است و تیزبین. حی لایزال از برای خانواده محترمش نگاه دارد .

بیبی فاطمه بیگم مرادزاده: عاقلهزنی است. آداب دان و اهل جد و جهد. فوقالنهایه مهربان است. دغدغه وطن و نسوان وطن دارد. آب از دهنش بیافتد نام و اعتلای وطن نمیافتد. شک نداریم در دوره ما بود یا تفنگچی میرزا کوچک خان بود یا همرکاب ستارخان. به اقصی نقاط ممالک محروسه سفر داشته و راوی درد و رنج رعیت بوده .

بی بی مینا مولایی : آنقدری که ما در غائله چالدران تیر شلیک کرده ایم . حضرتشان درد جامعه نگاشته اند و از رعیت نجیب وگیوه سوخته داد سخن ستانده اند . بیماری آن دارد که متفاوت ودیگر گونه بنگارد و الحق نیز موفق بوده است . نجیب و سربه زیر و آرام است و هیچ دغدغه ندارد الا درد جماعت هموطن خدایش محفوظ دارد.

بیبی مریم خبازالسلطنه: علی الاتفاق معتقدند نثری جادویی دارد. مهربان است و آدابدان. در دوسیه جامعه مینگارد. در نگاشتن نه گرانفروشی دارد نه کمفروشی... لدی الورود گمان میبردیم از سلسله سادات است. هنوز دو به شکیم. الحق که ذوق میکنیم نسوان وطن اینگونه اهل کتابت و داناییاند. خدایشان نگاه دارد .

ملاکاظم کوکرم: اعجوبهای است این بشر ... نجوم و مکانیک و فیزیک و سیالات بسیار میداند. جوانی است خوشرو که بسیار میداند و لقب علامه را چندی دیگر تصاحب میکند. در هر زمینه از دانش که سوال فرمودیم یا پاسخ داد یا کتاب معرفی کرد. الحق که دانایی نعمت وافری است. خدایش نگاه دارد که به همراه همکاران گرامیاش بانوان شیرازی و شعرباف بر افزودن این نعمت بر رعیت تشنه ابر رحمتند. خدایشان نگاه دارد .

بیبی پونه بیگم شیرازی: این علیا مخدره گویا من قبل از تاسیس عمارت جامجم مقیم همین قصبات بوده. در سلامت و طبابت سررشته دارد و برای تحریریه نسجهای نبوده که تجویز نکرده باشد. فوقالنهایه حاذق است و دانستهها را نیکو مینگارد. خدایش نگاه دارد .

بانوسپیده شعرباف: چه نیکو نام و فامیل دارد این بانو. سپیده که روشنی است و نیکویی و شعرباف هم به لفظ عرب آن باشد که زلف گیس میکند. اما اشتباه نکنید. این بانوی مخدره در باب دانش و فناوری مینگارد و از اعاظم سرویس فناوری است. خوشقلم است و در پرداخت استاد است. دعای خیر میکنیم برای اجداد شریف و خانواده محترمش .

میرزا مانی غمخوار: ملتفت شدیم علیالاطلاق با دزد و قاتل و راهزن و گردنهبگیر و بچاقچی سر و کار دارد. در تمام مدت مصاحبت با حضرتش دستمان به خنجر پنهان در پرشالمان بود که اگر دست از پا خطا کرد امانش ندهیم. جوانی است لاغراندام با چهرهای مصمم و پای کار. گویا در فاکولته حقوق میخواند. دبیر سرویس حوادث است. نازنین است و خوشقلب و آزار به مور نمیرساند. رجا واثق داریم مملکت چنان به امن و امان باشد که مانی خان بیکار گشته و فقط سودوکو حل کند ...

بیبی معصومه ملکی: اینکه از جماعت نسوان در سرویس حوادث بنگارند و هر روز سر و کار با قاتل و جانی و حقهباز و چاچولباز در گفتوگو و معرکه بسیار بعید و عجیب است. اما گویا در تحریریه عمارت هیچ چیز بعید نیست. در افواه است که حضرتش از سوسک نمیترسد و به موش و مارمولک میگویند زکی. ما خودمان خشایار در منزل نباشد یک سوسک ببینیم سه شب کابوسش را میبینیم و ایشان با این جماعت علیه ما علیه دم خورند و هیچ ابا ندارند. حفظهاالله

پهلوان علی خان جوادی: بالابلند و خوشخنده. آدابدان و وجیه المنظر. در باب پهلوانان و قهرمانان وطن و اقصی نقاط عالم مینگارد. و با اکثر هم طرح رفاقت و دوستی دارد. بسیار دنیادیده است و آداب فتوت و جوانمردی میداند. سرویس ورزشی را چونان میل پهلوانان میگرداند و دو سردار به نام بابک خان پورعالی و حسین خلیلی میمنه و میسره سرویس ورزشی را اداره میکنند. حفظهمالله جمیعا ...

پهلوان بابک پورعالی: از اعوان و انصار سرویس ورزش است. خوش قد و بالاست ... نیکو مینگارد با پهلوانان بسیار رفاقت دارد و صفحه به موقع میرساند. کم غلط مینگارد و اهل رفاقت است. گاه در تحریریه متعی میآورد که فوقالنهایه باب طبع است. خوراکی است حاصل تلفیق کشک و قره قروت که کام را مزین میکند رافع پوکی استخوان است .

شیخ محمدعلی خان عسکری اعلیالله مقامه: نجیب و سر به زیر است این عاقله مرد. موی جوگندمی دارد و خوش لباس است. در باب بینالملل خوش مینگارد و یک تنه بار اخبار دول خارجه را ترجمه کرده مینگارد. گویا عربی هم نیکو میداند هم تکلم و هم کتابت. خدای متعال نگاهبانش باشد .

میرزاعلی خان اسکندری: از اهالی خدوم و زحمتکش خدمات است. در عمارت جامجم کسی چای به مطبوعی دلچسبی وی دم نمیکند. سرخ است به چشم خروس میزند لاکردار... لختی نشستیم و از جای حاصلش طبعش نوشیدیم. فوقالنهایه مطبوع بود . به خشایار سپردهایم تفقد کند .

میرزا کاووس زیاری: بلندبالاست و خوشبرخورد. گویا در باب سینما توگراف جهان بسیار داناست. مترجمی میکند. موی سپیدش اعتبار مطبوعه است و لبخند پرنده ایست که بر لبانش آشیان ساخته. هر سال را نوروز به بلاد عثمانی سفر میکند و گویا عزیزی در سفر دارد. گاه که کار سبکتر است از گذشته میگوید و جوانترها را به وجد میآورد. و بسیار به تصنیف: لیلا در واکن مویوم... خراسانی علاقهمند است از چه رو؟ والله اعلم ... حفظهالله انشالله

الحق که دیدار اعزه فنی و تحریریه فوقالنهایه دلچسب بود. بسی مشعوف گشتیم. تمام طول مصاحبت به گپ و گفت و چای و لبخند گذشت. الحق که این حرفه با همه مشقات و رنجش چه نیکو شغلی است. دعای خیر به جان همه فرمودیم. چهار قل خواندیم به جان همه فوت کردیم. رجا واثق داریم صدسالگی جامجم را بازدید نموده و لذت ببریم. زیاده فرمایش نداریم .

حامد عسکری

روزنامهنگار

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها