مجموعه‌ای از علائم تکان‌دهنده جاده‌ای که بیست سال قبل در معرض دید مارتین مکدونا قرار گرفت، سوژه اصلی فیلمی شد که نامزد دریافت جوایز اصلی اسکار 2018 است. این علائم در کارولینای شمالی تلاش داشت توجه عموم مردم را به مشکل یک مادر مجرد و تنها جلب کند. مکدونا خاطرات بیست سال قبل خود را به صورت دقیق به یاد نمی‌آورد. اما می‌گوید آن علائم جاده ای، بشدت او را تحت تاثیر خود قرار دادند.
کد خبر: ۱۱۲۷۳۹۹
«سه بیلبورد» از شانس بهترین فیلم تا ناکامی در اسکار

میزان این تاثیرات آنقدر زیاد بود که او بالاخره «سه بیلبورد بیرون ابینگ میسوری» را ساخت. او میگوید: «جوان نمایشنویس بیست و هفت سالهای بودم، که اولین نمایش صحنهایام را برای شهر لندن آماده میکردم. راهی آمریکا شدم تا از نزدیک بخشهایی از فرهنگ موجود در نوشتههای ویلیام فاکنر و تنسی ویلیامز را ببینم و تجربه کنم. سفر شگفت انگیزی بود. زمانی که اتوبوسم از بین جادهها رد میشد، ناگهان سه بیلبورد بزرگ را در فاصلههایی کم از یکدیگر دیدم. این تابلوها طوری بودند که هر رهگذری خواه و ناخواه، آنها را میدید و متوجه شان میشد. ظاهرا کسی از دست پلیس محلی خود عصبانی و ناراحت بود و میخواست با این تابلوهای بزرگ توجه آنها و اهالی محل را جلب کند.»

این داستان به یاد مکدونا بود و او بالاخره در 47سالگی، آن را تبدیل به یک فیلم درام پرتنش کرد. این فیلم کارنامه کاری فیلمساز را متحول کرد. شاید کمتر کسی به یاد بیاورد که اولین فیلم مکدونا «در بروژ» یک کمدی سیاه بود درباره دو جنایتکار خردهپای ایرلندی که در شهر بروژ بلژیک گیر میافتند. دو مراسم اسکار و گلدن گلوب، آن را نامزد بهترین فیلمنامه اصیل کردند. فروش فیلم که حدود 34 میلیون دلار شد، حکایت از رضایت تماشاگران میکرد. اما دومین فیلم او «هفت جانی روانی» در سال 2011 نتوانست توجهات را به خود جلب کند. این درام جنایتکارانه که در حال و هوای کارهای کوئنتین تارانتینو بود و ماجرای ناپدید شدن سگ یک گنگستر را به نمایش میگذاشت، نه فروش خوبی کرد و نه مورد توجه منتقدان قرار گرفت. اما سومین ساخته سینمایی او با حضور فرانسیس مک دورماند، جبران شکست کار قبلی را کرد. مکدورماند در داستان فیلم، مادر مجردی است که از دست انفعال پلیس محلی به ستوه آمده است. دختر جوان او پس از تعدی، به قتل رسیده و اداره پلیس اقدامی جدی برای پیدا کردن قاتل انجام نمیدهد. مادر که از اداره پلیس ناامید شده، سه بیلبورد بزرگ در جاده نزدیک شهر اجاره و از مردم و رهگذران درخواست کمک میکند.

مکدونا با اشاره به این که فیلمش را یک کمدی سیاه انتقامگیرانه میداند، چنین میگوید: «تصورش را هم نمیکردم فیلم تا این اندازه مورد توجه تماشاگران، منتقدان و مراسم اهدای جوایز قرار گیرد. فیلمنامه را در عرض پنج هفته نوشتم. قبل از اکران عمومی هفت جانی روانی، کار نوشتن آن تمام شد. دومین سفر اکتشافیام را به آمریکا انجام داده بودم و این بار به جای اتوبوس با قطار سفر میکردم. در ذهنم دنبال داستانی با محوریت یک کاراکتر زن بودم. چشمم به بیلبوردها افتاد و آن داستان یادم آمد. کار نوشتن فیلمنامه مثل سفری هیجانانگیز به ناشناختهها بود و خودم هم نمیتوانستم پیشبینی کنم پایانبندیاش چگونه خواهد بود. بعد از شکست تجاری و هنری هفت جانی روانی، خیلی ناامید و افسرده شدم. احساس کردم باید برای مدتی کار فیلمسازی را رها کنم. به همین دلیل، فیلمنامه را به گوشهای انداختم. دوباره به تئاتر برگشتم و تعدادی نمایشنامه برای همکاران لندنی‌‌ام نوشتم. چهار سال به همین منوال گذشت. همیشه بین کارهای سینمایی و تئاتری که انجام میدهم، به خودم وقفه و استراحتی میدهم. این طوری برای کار بعدیام، آمادهتر هستم. برای من فیلم و نمایش مثل زندگی است. مهم کاری است که انجام میدهم و برخورد عموم با آن، چگونه خواهد بود. زمان ساخت سه بیلبورد به دنبال آن بودم که چیزی ترسناک، پرامید، بانمک و درعین حال خطرناک ارائه کنم. چیزی مثل خود زندگی.»

مکدونا اوایل سال 2015 به صورت جدی تصمیم به ساخت سه بیلبورد میگیرد: «اولین کاری که کردم، فرستادن نسخهای از فیلمنامه برای مکدورماند بود. با این که هیچوقت با این بازیگر 60 ساله کار نکرده بودم، اما فیلمنامه را برای او نوشته بودم. زمان نوشتن فیلمنامه، او را در قالب کاراکتر اصلی تجسم میکردم. تحت تاثیر بازیها و نقشهای قبلی مکدورماند بودم و این نکته، به وضوح در فیلمنامه و کاراکتر میلدرد هیز دیده میشود. این کاراکتر چیزی بین شخصیت مکدورماند در «فارگو» و «خون ساده» بود. نوعی ارجاع به طبقه کارگر و زندگی این طبقه، در هر دو فیلم دیده میشود. اما شخصیت خود مکدورماند هم در نوشتن کمک زیادی کرد؛ موجودی خونسرد که میخواهد دنیایی بهتر داشته باشیم. زمانی که او اوکی داد، سراغ جمع کردن بقیه عوامل رفتم. این بخش کار دیگر چندان سخت نبود.»

مکدونا برای ساخت فیلم، نیاز به هزینهای 15 میلیون دلاری داشت. شرکت مستقل فیلمسازی انگلیسی فیلم فور، این سرمایه را به او میدهد. اما تغییراتی که فیلمساز در طول فیلمبرداری در فیلمنامه اعمال میکند، مورد رضایت تهیهکنندگان قرار نمیگیرد. همین موضوع، کار تولید فیلم را کمی سخت میکند. بازی در فیلم برای بازیگرانش هم چندان ساده نبود. مکدونا زمان فیلمبرداری با هیچیک از سه بازیگر محوری خود تمرین نمیکرد. سام راکول و وودی هارلسون در مصاحبههایی گفتند که کارگردان آنها را سرصحنه برده و میخواست بلافاصله و بدون تمرین، جلوی دوربین بازی کنند. این در حالی است که مکدورماند از کارگردان خواسته بود، از بقیه بازیگران جدا باشد تا بتواند برای بازیاش تمرکز خوبی داشته باشد.

کیکاوس زیاری

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها