خاطره‌بازی جام‌جم با لوکیشن سریال به‌یادماندنی شبکه 2

خانه‌ات آباد «پدرسالار»

شاید باید به حساب سلیقه گذاشت، یا خوش‌ذوقی بی‌حد و اندازه که اکبر خواجویی را ترغیب کرد ماندگارترین اثرش را که مجموعه‌ای خانوادگی بود، در دل عمارتی تاریخی بسازد و روایت کند.
کد خبر: ۱۱۰۹۴۵۳
خانه‌ات آباد «پدرسالار»

«پدرسالار» که در سال 1374 ساخته شد و روی آنتن رفت، مجموعه‌ای بود که ویژگی‌های جمعی یک نسل را روایت می‌کرد؛ نسلی که بزرگ خانه و خانواده و فامیل محسوب می‌شدند؛ در اختلاف‌های کوچک و بزرگ قوم و خویش به اصطلاح ریش سفیدی می‌کردند و تنها کلامشان کافی بود تا جمعی را دور هم جمع کنند و در کنار هم دور یک سفره بنشانند. پدرسالار داستان سنت بود؛ سنت‌هایی که روز‌به‌روز با تازه شدن نسل‌ها عوض می‌شدند و رنگ می‌باختند. این سرنوشتی بود که عمارت پدرسالار هم به آن دچار شد و رنگ فراموشی به جان خاطره‌ها و ساکنانش زد و دست تقدیر کارکردی نو را برایش مقدر کرد.

این بار تصمیم گرفتیم به خلاف رویه خاطره‌بازی‌های معمولمان در این صفحه، به سراغ لوکیشن ساخت مجموعه پدرسالار برویم، سراغی از این عمارت تاریخی بگیریم و حال و روز این بنا را بپرسیم.

از سریال تا ایستگاه فرهنگ

بازار است و ترافیکش و شلوغی آدم‌هایی که کارشان پایان ندارد. تهران قدیمی که روزگاری بازار و پامنار و عودلاجانش قلب آن بود، حالا روز به روز بیشتر قد کشیده و تن عریض کرده است و خیابان‌های بالاشهری جای کوچه‌های آشتی‌کنانش را گرفته‌اند. حالا خانواده‌های پرجمعیت از خانه‌های کوچک این محل به خیابان‌های بالاتر کوچ کرده‌اند و خانه‌ها همه یا به کارگاه‌های تولیدی تبدیل شده‌اند، یا انبار اجناس بازاری‌ها یا محلی برای دمی خوابیدن کارگران.

در این میان محله امامزاده یحیی کوشیده هنوز هویتش را حفظ کند؛ گیرم با هر سختی که باشد. در خیابان مصطفی خمینی، از کنار پیک‌های موتوری و گاری‌های باربر و کارگران خسته که می‌گذریم و به خیابان هداوند پا می‌گذاریم، انگار شهری متفاوت را در دل تهران می‌بینیم. محله‌ای که کوچه‌های باریک و مغازه‌های حجره‌مانند در دل بازارچه‌اش را حفظ کرده و خانه‌هایش عمرشان قدمتی بسیار بیشتر از ساکنانش دارند.

پهلو گرفته در عصر پهلوی

خانه پدرسالار، همان‌جایی که می‌خواست دخترها، پسرها، عروس‌ها و دامادهایش را در آن در کنار هم جمع کند و در هر روز ناهار و شام برایشان سفره‌ای رنگین بگستراند، در اصل عمارتی است که نسبت و نامش به مهرانگیز کامبیز برمی‌گردد؛ از نوادگان به جا مانده از دوران سقوط قاجاریان که خانه را به جلال تهرانی (رئیس شورای سلطنت وقت) فروخت، خواهر آقاجلال در آن ساکن شد و مالکیتش چون سیبی دست‌به‌دست چرخید تا سرانجام بعد از مدتی متروکه ماندن، شهرداری تهران تصمیم گرفت فکری به حالش کند و عمارت را از فروپاشی نجات دهد. این بنا از سال 73 به عنوان دومین خانه فرهنگ تهران نام‌گذاری شد و یک سال بعد خواجویی به سراغش آمد و مجموعه‌ای ساخت که باعث شد هر ایرانی حداقل یک بار هم که شده از قاب تلویزیون سرکی به داخل خانه بکشد و با آن آشنا شود. پدرسالار گرچه در انتهای آن مجموعه خانه‌اش را فروخت و با فرزندانش به آپارتمانی چند طبقه کوچ کرد، اما نامش تا همیشه در یاد این بنا مانده و به نوعی به مالک معنوی‌اش تبدیل شده است.

از ایوان دست نخورده تا حوضی که دیگر نیست

عمارت مهرانگیز و خانه پدرسالار هنوز شکل خود را حفظ کرده است. فرقش تنها در سردری بزرگ و آهنی است که جای در کوچک ورودی خانه را گرفته و روی سردر، تابلوی خانه فرهنگ محله امامزاده یحیی به چشم می‌خورد. خانه فرهنگی که به پاتوق بچه مدرسه‌ای‌های محل و خانم‌های خانه‌دار تبدیل شده و مهدکودک و اتاق بازی و کتاب‌خانه عمومی و کلاس‌های آموزش زبان انگلیسی‌اش مهیای استفاده این اهالی است. اولین تصویری که بعد از ورود به حیاط خانه نگاهمان را می‌دزدد، ایوان خانه است با دو ستون افراشته در دو سو و پنج‌دری مجللی که به شاه‌نشین ختم می‌شود. این‌جا همان ایوانی است که ملوک خانم یا همان عزیز فرزندانش (با بازی مرحوم حمیده خیرآبادی) هر روز با آن پادرد پله‌هایش را بالا و پایین می‌رفت و عروسی پسر کوچک‌تر، ناصر را هم در همین ایوان و حیاط جشن گرفتند. ایوان هنوز شکل اصلی‌اش را حفظ کرده؛ تنها رنگ نرده‌هایش را نونوار کرده‌اند و تلالو فیروزه‌ای‌اش در تناسب با آسمان بالای سر و حوضی که در وسط حیاط جا خوش کرده، دل از هر بیننده‌ای می‌برد.

فرهاد ساریخانی، مدیر خانه فرهنگ امامزاده یحیی که در این بازدید همراه و راهنمای ماست، خط موزاییک‌های کف حیاط که بعضی‌هایشان عوض شده و محدوده حوض قدیمی را نمایان می‌کنند، نشان‌مان می‌دهد و می‌گوید: چند سال پیش حوض قدیمی نشت کرد. مجبور شدیم موزاییک‌ها را عوض و تغییری در شکل آن ایجاد کنیم.

یک شاه‌نشین بی‌رونق

به داخل ساختمان قدم می‌گذاریم. عمارت ـ چون دیگر بناهای معماری شده در دوره‌های قاجار و پهلوی ـ اتاق‌هایی به هم وصل و تو در تو دارد. گوشواره‌هایی که روزگاری خانه جمال و جلال و مهری و زهره و ناصر بود، حالا به دفتر مدیریت و اتاق‌های مورد استفاده کارکنان مجموعه تبدیل شده است. ساریخانی به پنجره اتاقش که رو به حیاط باز می‌شود، اشاره می‌کند و می‌گوید: این همان پنجره‌ای است که اسدالله غضب کرد و فرش و دیگر اثاث فرزندانش را از آن به بیرون پرتاب کرد.

اتاق‌ها گرچه در قدیم به هم وصل بود و با درهایی چوبی از هم جدا می‌شد، حالا بینشان دیوار کشیده شده است. با این حال شاه‌نشین هنوز همان است. آنجا که ظهرها نور خورشید از آن به خانه می‌خزید، از شیشه‌های رنگ در رنگ ارسی می‌گذشت و بازتابش را به دیوار روبه‌رو می‌پاشید. خواجویی حتی از این تلالو هم استفاده کرد و تیتراژی که در انتهای مجموعه دیدیم، بازی رنگ و نورهای بازتابیده از این ارسی بود.

اینجا همان‌جایی است که اسدالله می‌خواست اهل خانه‌اش را در آن همیشه جمع کند و برایشان سفره‌ای از این سو تا آن‌سوی اتاق بیندازد. اسدالله عشقش دور هم دیدن نوه‌هایش و تماشای بازی کردنشان بود و دست روزگار، حالا اتاق محبوبش را به اتاق بازی تبدیل کرده است. معماری اتاق بعد از گذشت 20سال دست نخورده است. فقط فرش‌های لاکی جایشان را به فوم‌های نرم بازی داده و روی شومینه گچ‌بری شده و دیرینه دو سوی اتاق، به‌جای آینه و شمعدانی‌های عزیز، کاردستی و اسباب‌بازی بچه‌های مهد جا خوش کرده است.

طبقه پایین شاه‌نشین هم جایی است که در عمارت‌های قدیمی به نام مطبخ و زیرزمین استفاده می‌شد. اتاقک دالان‌مانند نمور و نمناکی که نور خورشید به آن کمتر می‌تابید و با این حال مورد وفور استفاده ساکنین بود. در سریال خواجویی اینجا خانه جلال و جمال بود و حالا با حفظ همان شکل، جایش را به آبدارخانه و کلاس آموزش زبان انگلیسی داده است.

بازدیدمان از عمارت مهرانگیز و خانه واعظیان‌ها تمام می‌شود. دوباره به کوچه برمی‌گردیم. ساختمان‌های دو، سه طبقه با نماهای جدیدتر کم‌کم جایشان را در این محله هم باز کرده‌اند. یاد نوشته‌های اورهان پاموک می‌افتم که در کتاب خودنگاره‌هایش «استانبول، خاطره‌ها و شهر»، از دگرگونی معماری و بناهای قدیم استانبول حسرت خورده بود و در این حال خود اذعان داشت که جلوی روند نوشدن را نمی‌شود گرفت. مردم محله‌های قدیمی‌تر هم دلشان تازه شدن می‌خواهد و زندگی‌هایی به روز و رنگارنگ. عمارت‌های قدیمی کم‌کم و یک به یک از حافظه شهر پر می‌کشند و جای خالی‌شان را به خانه‌های چند طبقه و آپارتمان‌های بی حیاط می‌سپارند. خوب است در این میانه سریال‌هایی چون پدرسالار ساخته می‌شود که دست کم تصویر آن روزها را برایمان ثبت کنند و کسی چه می‌داند؟ شاید ما هم روزی خاطره شدیم...

زهرا غفاری

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها