گفت‌وگوی جام‌جم با حسین فرکی

برانکو باهوش و باشخصیت است

با آن که از مصاحبه اکراه داشت؛ اما پذیرفت بعد از جلسه کانون مربیان به دفتر روزنامه بیاید. حسین فرکی مربی باشخصیت، آرام و محبوب فوتبال ماست. او واژه‌هایی را تمرین می‌کند که زیاد هم برای فوتبال امروز ما محترم نیست. او احترام را می‌پسندد و فوتبال امروز ما توهین را. او متانت را به بلوا و غوغا ترجیح می‌دهد و سعی می‌‌کند بسیاری از مشکلات را به خدا و زمان واگذار کند.
کد خبر: ۱۰۷۸۴۰۵
برانکو باهوش و باشخصیت است

حسین فرکی شاید سوژه جذابی برای خبرنگاران نباشد؛ اما همانها که بهدنبال تیتر میگردند و مربیان جنجالی را دوست دارند، در خلوت خود برای این مربی بزرگ احترام قائلند. با حسین فرکی درباره روزهای حضور در تیم ملی و سالهای اخیر مربیگریاش حرف زدیم ؛ سالهایی که پر بود از حاشیههای ریزودرشت، اما او بی صدا و خیلی راحت از کنار همه آن حاشیهها گذشت... .

بلافاصله بعد از جدایی منصوریان از استقلال گفته شد نام حسین فرکی هم در میان گزینه‌‌های مربیگری استقلال وجود دارد...

نه. من صحبتی با مدیران استقلال نکردم. چیزی که آن روزها عنوان میشد بحث رسانهای یا گمانه زنی بود.

دو تا تیم لیگ برتری دیگر چطور؟

نه. هیچ مذاکره مستقیمی انجام ندادهام. البته قبل از شروع فصل چند تا پیشنهاد دادند ولی از همه آنها هم عذرخواهی کردم.

چرا؟

چون تصمیم گرفته بودم استراحت کنم. نمیدانم تا چه زمانی؛ اما فعلا تصمیم من استراحت است. امسال میخواهم فوتبال را بدون استرس دنبال کنم. مقطع کوتاهی بعد از جام جهانی 2006 که استراحت کردم و امسال دومین زمان آرامش من بود. 40 سال یکسره در فوتبال کار کردم، یا فوتبال بازی کردهام، یا سرمربی بودم یا مربی. دو تا زانو و قلبم را جراحی کردهام و در این مدت از خانواده دور بودهام و آنها اذیت شدهاند. این استراحت لازم بود.

الان شرایطتان چطور است؟ تحت مراقب هستید؟

من همیشه تحت مراقبت هستم. خودم خیلی رعایت میکنم. الان راحتتر هستم.

شما چند سالی کنار برانکو کار کردهاید. یکی از موفقترین کادرهای مربیگری تیم ملی را داشتید. خیلی‌‌ها میگفتند یکی از دلایل موفقیت برانکو در تیم ملی حضور فردی مثل شما در کنار او بود. این تحلیل را قبول دارید؟

موفقیت حاصل یک کار جمعی است؛ اما قبل از هرچیز موفقیت فوتبال در آن زمان مدیون زحمات دکتر دادکان بود که فوتبالی قابل احترام است و اعضای فدراسیون فوتبال و تیم ملی این را خوب میدانستند. ممکن است من هم بخشی را اداره کرده باشم و زحمت کشیده باشم، اما جمع تلاش کرد. کار من در کنار کار بقیه به چشم آمد. وقتی تیم ملی راهی جام جهانی شد نشاندهنده موفقیت جمع بود. از مردم گرفته تا خبرنگاران و مربیان و کارمندان و از همه مهمتر مدیریت فدراسیون. ما خیلی انگیزه داشتیم و با سختترین شرایط کار کردیم. بازیکنان یکدل بودند و کادر فنی هم همه در کنار هم بودیم و یکدل و عاشق کار کردیم. خدا رحمت کند آقای محمد رنجبر را. ایشان از افتخارات فوتبال بودند که در کنار ما حضور داشتند.همایون شاهرخی زمانی مدیر فنی بود. تیمسار نوآموز و دادکان و آقای پهلوان در هیات رئیسه بودند. واقعا مجموعهای فوتبالی در آن مقطع کار میکرد. برانکو هم به عنوان سرمربی تجربه خوبی داشت. قبل از این که من همکارش شوم، با بلاژوویچ کار کرده بود که خبره این کار بود. من باید یادی کنم از مهندس صفایی فراهانی که واقعا کمک بزرگی به فوتبال ما کردند. زحماتی که کشیدند بی تاثیر نبود و آن برنامهها را دکتر دادکان ادامه دادند. ما قهرمانی بازیهای آسیایی را بهدست آوردیم. افتخارات زیاد آن سالها نتیجه یک حرکت موفق مدیریتی بود. فوتبال ما سیر صعودی خوبی را در پیش گرفت و روزهای خوبی را دید.

اگر آن دعواهای معروف بین رئیس سازمان تربیت بدنی(محمد علی آبادی) با رئیس فدراسیون فوتبال (محمد دادکان )اتفاق نمیافتاد ما به دور بعد میرسیدیم؟

صددرصد. شک نکنید. تیم اگر روحیه داشت، بالا میرفت؛ اما اجازه ندادند.

خبر دعواها به رختکن هم منتقل میشد؟

همه میدانستند چه خبر است. همه خبردار بودیم. از اعضای کادر فنی تا بازیکنان. اینها باعث شد تمرکز بازیکنان به هم بخورد. من یکی از خاطرات شیرینم این است که به جام جهانی صعود کردیم آن هم بدون استرس؛ ولی این خاطره شیرین من و همه مردم ایران تلخ شد. در جامجهانی بد ظاهر شدیم و مقصرش ما نبودیم. این تلخی به خاطر نتیجه بازیها نبود ؛ علتش این بود که ما این همه زحمت کشیدیم و به جام جهانی رسیدیم ولی گرفتار یک سری آدم‌‌ها شدیم که با ورزش سر و کار نداشتند و آینده خوبی برای ورزش درست نکردند؛ اگرچه این فرجام، قابل پیشبینی بود. همان وقتی که این دعواها را علم کردند میشد حدس زد چه بر سر ما میآید. بازیکنان تیم ملی در جام جهانی دچار سرخوردگی شده بودند؛ در حالی که اگر این اتفاق نمیافتاد هدفشان میشد صعود به دور بعد. نگاه و تفکر تیم عوض شد و بعضی از بازیکنان از تفکر حرفهای فاصله گرفتند. بعضی از آنها آماتور رفتار کردند. البته نه همه؛ اما همین چند نفر خواستند از آب گلآلود ماهی بگیرند که این خوب نبود. من فکر میکنم همه اینها نتیجه دعوایی بود که قبل از اعزام تیم در تهران به پا شده بود.

نمی شد آن زمان کاری کرد؟ نمیشد این چند نفر را از تیم کنار گذاشت؟

من خودم تلاش میکردم که فضا را تغییر بدهم، برانکو هم همین طور؛ اما فضا خیلی سخت شده بود. من شش سال در تیم ملی بودم و هیچ حاشیهای نداشت. ما با بازیکنان ارتباط خوب، فوتبالی، منطقی و محترمانه برقرار کرده بودیم و اتفاقات رخ داده موجب شده بود جو تیم به سمتی برود که برای همه ما غریبه بود. همان چند بازیکن هم تا اعزام حرمت نگه میداشتند چون میدانستند بالای سر تیم شخص دکتر دادکان قرار دارد که یک فوتبالی محترم است؛ اما روزهای حضور تیم در آلمان قشنگ نبود.

برانکو از وقتی سرمربی تیم ملی بود تا الان که سرمربی پرسپولیس شده چـه تفــاوتی کرده؟

هیچ فرقی نکرده. او یک مربی باهوش و با شخصیت است. من فکر میکنم از نظر اصول مربیگری او نسبت به آن روزها حتی پیشرفت هم کرده است. ما گاهی با هم صحبت میکنیم و در تماس هستیم.

قبول دارید وقتی مربی تیم ملی خارجی میشود، اعتراضها هم فروکش میکند؟

بله. سرمربی تیم ملی اگر ایرانی باشد، تعداد بازیکنان پرسپولیس و استقلال را میشمارند و نتیجهگیری میکنند که این فهرست نتیجه تفکر شما بوده؛ اما نمیتوانند به مربی خارجی بگویند استقلالی یا پرسپولیسی است. زمانی بازیکنان تیم ملی ایران از پرسپولیس و استقلال و پاس بودند. مثلا در بازی آسیایی لبنان 20 بازیکن در تیم ملی حضور داشتند. آن موقع سرمربی تیم آقا جلال (طالبی) بود. من آن زمان در تیم ملی نبودم و لیگ را دنبال میکردم؛ اما آن موقع تیم ملی ما از پرسپولیس و استقلال تشکیل شد و فقط یک بازیکن غیر از این دو تیم داشت که فکر کنم از سایپا بود؛ اما زمان ما تیمهای دیگر لیگ هم اضافه شدند بخصوص فولاد که بازیکنان خوبی داشت. وقتی سرمربی خارجی شود، حساسیتها روی فهرست تیم ملی کم میشود.

اجازه بدهید از تیم ملی فاصله بگیریم. چطور شد در اهواز از ماجرای پرتاب سنگ به سمت شما تا قهرمانی ایران رسیدید؟

هفتههای نخست فصل اول حضورم در اهواز بود که آن سنگ پرتاب شد. من بارها به نزدیکانم گفتم آن سنگ که به سرم خورد و سرم را شکست، لطف خدا بود چون بعد از آن، همه چیز رنگ عوض کرد و ما 20 هفته نباختیم و از یک تیم بازنده به یک تیم برنده تبدیل شدیم و سهمیه آسیا گرفتیم. فصل بعد از آن هم قهرمان شدیم. این موفقیت نتیجه مدیریت خوب آقای دهکردی بود که سابقه بازی، مربیگری و ریاست هیات فوتبال استان و مدیریت باشگاهی را در کارنامه داشت و یک فوتبالی تمام عیار بود.

و بعد از این موفقیت به اصفهان رفتید.

بله با درخواست دکتر خلیلیان به سپاهان رفتم و با هم قهرمان ایران شدیم؛ اما فصل بعد آقای دکتر را با تصمیمی عجیب جدا کردند. ما در پنج هفته اول 13 امتیاز گرفته بودیم که حاجصفی به آلمان رفت. دو بازیکن را بهدلیل سربازی از دست دادیم دو بازیکن مصدوم شدند، مشکل ITC پادوانی و پریرا و خروج آنها از فهرست هم اضافه کرد و در نتیجه غایبان تیم شدند شش نفر. جدا شدن حاج صفی هم به همه این مشکلات اضافه شد. من راهی نداشتم جز این که از جوانان استفاده کنم. به تمرین جوانان و امیدها رفتم و چند نفر را به تمرینات تیم بزرگسالان آوردم. رضا اسدی، سرلک، فاضلی، رضا میرزایی، مهدی امینی و ... همه در آن فصل به تیم بزرگسالان آمدند و حالا در لیگ حضور دارند. اما مشکلات من چیز دیگری بود. آن حمایتی که از طرف باشگاه در اهواز و سال اول سپاهان میدیدم در سال دوم اصفهان نبود. احساس کردم اتفاقاتی دارد میافتد که ممکن است به خود سپاهان آسیب بزند و دودش به چشم تیم و هواداران واقعیاش برود چون معتقد بودم هواداران واقعی سپاهان فقط آنهایی نیستند که به ورزشگاه میآیند. من نمیخواستم هواداران آسیب ببینند و برای همین توافقی جدا شدم و تا آنجا که کار کرده بودم،حقوق گرفتم.

خیلیها میگویند روزهای تاریک سپاهان در این سه سال نتیجه ظلمی است که به حسین فرکی شد. میگویند سپاهان به این دلیل کمر راست نکرد که دل حسین فرکی را شکستند... .

من این را قبول ندارم چون من برای این تیم آه نکشیدم. یک روز آقای مجید بصیرت به من زنگ زد و گفت یکی در اصفهان روی تخت بیمارستان است و میگوید برای من از فرکی حلالیت بگیر. من به آقای بصیرت گفتم من همان موقع که از سپاهان اصفهان جدا شدم همه چیز را فراموش کردم. کینهای از این فرد به دل ندارم اگر هم لازم است خودم به اصفهان بیایم و این را به خودش بگویم. البته عمر این بنده خدا به دنیا نبود ولی من بخشیدم. من دوست ندارم حتی دشمنم اذیت شود.

حتی از محرم (نویدکیا) هم کینهای ندارید؟

حتی محرم. من معتقدم آدمها اگر خوبی میکنند یا بدی، به خودشان میکنند. انرژیهای مثبت و منفی که ما به دنیا میدهیم به خودمان برمی‌‌گردد. یک سری تهمتهایی به من زده شد که هیچ یک صحت نداشت. پولهای کلان و قرارداد آنچنانی و ... کذب بودن اینها بعدا ثابت شد. محرم به من بد نکرد به خودش بد کرد.

پس دلتان شکسته.

مگر میشود آدم از اتفاقات بد خوشحال باشد؟ واکنشهای بعدی مهم است. خدا همه ما را میبیند.

حالا در این روزهای استراحت به چه چیزی فکر میکنید؟ اولویت شما برای انتخاب تیم، چیست؟

میخواهم تیمی را انتخاب کنم که مجموعهای فوتبالی داشته باشد و سرمربی فقط وظیفهاش را انجام دهد نه آنکه چند وجهی کار کند و مشکلات دیگر هم متوجه او باشد. آن چیزی که در سایپا تمرکز من را گرفته بود همین مسأله بود.

بزرگترین درسی که از بزرگترها گرفتید؟

فقط احترام. آنها فقط آن روزها به من درس نمیدادند الان هم از آنها درس میگیرم. حسن آقا حبیبی وقتی میخواهد به خارج از کشور برود که بچههایش را ببیند به من زنگ میزند. البته هر بار وقتی برمیگردند من به ایشان زنگ میزنم، اما وقت رفتن ایشان زنگ میزنند در حالی که موظف به این کار نیستند. وقتی شنیدم حشمت خان (مهاجرانی) در دبی جراحی کردهاند دو بار به ایشان زنگ زدم هر دوبار طوری با من صحبت کردند که برای زندگی انرژی گرفتم. انگار ایشان از من عیادت کرده باشد. پاسیهای قدیم هر ماه یک بار دور هم جمع میشویم. حرف اول این دورهمنشینی فقط احترام است. من از جامعه فوتبال ایران میخواهم این واژه را جدی بگیرد. اولین مربی من حسین آقا لطفی بودند که الان هم مدرسه فوتبال دارند. وجودشان پر از انرژی است و هر وقت مرا میبینند به من درس میدهند و نصیحتم میکنند. اینها باید در فوتبال امروز ما پررنگتر شود؛ اما بعضی مواقع کشمکشها، دعواها و توهینها آزارم میدهد.

از آن فردی که در اهواز به شما سنگ زد شکایتی ندارید؟

من بلافاصله بعد از بازی شکایت نکردم چه رسد به الان. فردای آن بازی وکیل باشگاه گفت شکایتی تنظیم کن چون ما این فرد را شناسایی کرده‌ایم. من گفتم شکایتی از او ندارم. خانواده‌ام هم اصرار داشتند به تهران برگردم اما به آنها گفتم اتفاق خاصی نیفتاده. می‌مانم چون اینجا موفق می‌شوم. روزی که قرار بود جام بگیریم همه اهواز کنار اتوبوس تیم به ورزشگاه غدیر رفت. در بازی‌های آسیایی تیم هم 50 هزار نفر ایستاده تیم را تشویق می‌کردند در حالی که در روزهای ابتدایی حضورم در فولاد، تماشاگران تیم هزار نفر هم نبودند. من این جمعیت را مردم خوزستان معرفی می‌کنم نه آن فردی که به من سنگ زد. یک روز در تهران مردی آمد و می‌خواست دستم را ببوسد که اجازه ندادم. گفت من خوزستانی هستم و نمی‌خواهم دلت از ما چرکین باشد. به او گفتم مردم خوزستان بسیار محترم هستند من ذره‌ای کینه از آنها به دل ندارم.

رضا پورعالی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها