حادثه پلاسکو فقط خانواده‌های آتش‌نشانان را داغدار نکرد و خانواده تعدادی از کسبه و افرادی که در این پاساژ کار می‌کردند هم پس از این حادثه چشم‌انتظار بازگشت همسر، فرزند یا پدر خود هستند. آنها هر روز مقابل محل آواربرداری می‌آیند تا شاید خبری از مفقودین به دست آورند.
کد خبر: ۹۹۴۸۷۳
امید به زنده ماندن نان‌آور خانواده

معصومه، همسر قاسم 35 ساله یکی از نگهبانان ساختمان پلاسکوی تهران است که در زیر آوار گرفتار شده بود. امید دارد که او زنده باشد، اما هر روز که می‌گذرد امیدهای او نیز کمرنگ می‌شود. نمی‌داند جواب هستی هشت ساله و پسر شش ماهه‌اش ابوالفضل را چه بدهد. فرزندانش از صبح پنجشنبه چشم انتظار پدرشان هستند و چشمانشان به در خانه دوخته شده است.

او با دیدن هر فردی که از محل آواربرداری خارج می‌شود به سمتش می‌رود، سراغ شوهرش را می‌گیرد تا شاید رد و نشانی از او پیدا کند. وی به جام‌جم می‌گوید: قاسم از 12 سال قبل نگهبان ساختمان پلاسکو بود. یک روز در میان در اینجا شیفت کاری‌اش بود. صبح چهارشنبه راهی ساختمان پلاسکو شد.

وی ادامه داد: خانه‌مان در اسلامشهر است. شوهرم برای کسب روزی حلال این همه راه را از اسلامشهر تا اینجا طی می‌کرد. همه سختی‌ها را تحمل می‌کرد تا با روزی حلال زندگی‌مان را تامین کند. صبح پنجشنبه شیفت کاری‌اش تمام شد و قرار بود نزد من و بچه‌ها بازگردد. اما هر چه منتظر شدیم خبری از او نشد. ناگهان خواهرم سراسیمه نزدم آمد و گفت که در فضای مجازی خبری درباره آتش‌سوزی ساختمان پلاسکو دیده است. دلم ریخت. تلویزیون را روشن کردم و دیدم این خبر صحت دارد.

این زن افزود: همان موقع با شماره تلفن همراه شوهرم تماس گرفتم جواب نمی‌داد. چند بار پشت سر هم شماره را گرفتم که بوق‌هایی خورد و یکباره تلفن از دسترس خارج شد. خیلی وحشت زده بودم. دوباره آمدم سمت تلویزیون که با صحنه ریزش آوار ساختمان پلاسکو روبه‌رو شدم. ضجه زدم. چادرم را سرم کردم و همراه خواهرم از اسلامشهر به تهران آمدیم. وی ادامه داد: کسی به ما جواب درستی نمی‌داد. چند نفر از کسبه ساختمان پلاسکو به من گفتند شوهرم زمانی که حادثه رخ داده، شیفت کاری‌اش تمام شده و می‌خواسته از ساختمان خارج شود که این حادثه رخ داده است. برای نجات دو نفر از همکارانش که نگهبان هستند و در موتورخانه گرفتار شده بودند، رفته که همانجا بعد از ریزش آوار محبوس شده است.

زن جوان گفت: بچه‌هایم بی‌قراری می‌کنند. بی‌تاب بازگشت پدرشان هستند. هر جسدی که پیدا می‌شود، به سمتش می‌روم تا شاید ردی از شوهرم پیدا کنم که بی‌نتیجه می‌ماند. شامگاه یکشنبه جسد چهار نفر را از موتورخانه بیرون آوردند. نمی‌دانم یکی از آنها شوهرم است یا نه. اگر شوهرم در میان آنها باشد من چگونه به خانه نزد فرزندانم برگردم و بگویم بابا قاسم دیگر نمی‌آید. خانواده من و همسرم همه چشم انتظار او هستند.

وی گفت: از من خواسته شده برای آزمایش دی ان ای همراه خانواده همسرم به پزشکی قانونی برویم. امیدوارم آخرین امیدهایم از بین نرود و شوهرم زنده باشد.

ضمیمه تپش

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها