نگاهی به مجموعه‌های تلویزیونی در زمستان امسال

داستان‌های داغ در روزهای سرد

نگاهی به مجموعه پشت بام تهران که این شب‌ها از شبکه یک سیما پخش می‌شود

سرشار از تنش و هیجان

یکی از شیوه‌های مرسوم در مجموعه‌های تلویزیونی، خلق چند داستان با شخصیت‌های مختلف است که از یک‌جا به بعد با یکدیگر تلاقی پیدا کرده و داستان واحدی را شکل می‌دهند. دلیل این امر نیز به علاقه ذاتی مخاطب به شنیدن قصه بخصوص قصه‌هایی پرتنش و سرشار از روابط میان شخصیت‌ها بازمی‌گردد.
کد خبر: ۸۷۷۲۳۴
سرشار از تنش و هیجان

به گزارش جام جم سیما،مجموعه تلویزیونی «پشت بام تهران» ساخته بهرنگ توفیقی یکی از تازه‌ترین نمونه‌ها در این رابطه است که این روزها در حال پخش از شبکه یک سیماست و توانسته با توجه به قصه و فرم ساختاری‌اش مخاطبان زیادی را پای خود بنشاند.

مجموعه‌ای قصه‌گو سرشار از شخصیت‌هایی که در عین آشنا بودن برای مخاطب تفاوت‌های زیادی با سایر نمونه‌های تلویزیونی دارد.

دلیل این امر را هم باید در قلم بشدت متفاوت سعید نعمت‌الله جستجو کرد که در سال‌های اخیر به یک سبک مشخص رسیده و مخاطب را بی‌آن‌که عنوان‌بندی کار را هم ببیند، متوجه نام نویسنده‌اش می‌کند.

این سبک نگارش که شباهت‌های کمرنگی به فیلم‌نوشت‌های مسعود کیمیایی دارد، در کنار محاسنش معایبی هم دارد که به آن نیز خواهیم پرداخت.

نعمت‌الله در قسمت نخست خیلی سریع به سراغ اصل داستان و شخصیت محوری‌اش (غیاث) رفته و رابطه‌اش با مادر‌بزرگ (طاهره) و نیز دوستان خلافکارش (اختر و برادرش) را تعریف می‌کند.

شخصیتی پیچیده، چند لایه و سرشار از عقده‌های فروخورده کودکی و نوجوانی که میان دو شکل از زندگی سرگردان مانده و همچون برگی خشک با هر باد به این سو و آن سو پرتاب می‌شود.

از یک طرف غیاث دست‌پرورده مادر‌بزرگ مومن و معتقدی است که او را به سرانجام رسانده و از سوی دیگر برای پیشرفت یکشبه و از دست ندادن دختر خاله‌اش به آب و آتش می‌زند.

در واقع نعمت‌الله از طریق این شخصیت تلاش کرده تا نشان دهد که همیشه امکان لغزش برای آدم‌ها وجود داشته و تنها یک لحظه برای سقوطی ابدی کفایت می‌کند.

کشیده شدن غیاث به سمت اختر و برادرش که هر دو از اعتیاد رنج می‌برند، همان بزنگاهی است که قهرمان داستان را بر سر یک دوراهی قرار داده و اعتبار چند‌ساله‌اش را یکباره به آتش می‌کشد.

از سوی دیگر غیاث گذشته‌ای سرشار از کمبودهای عاطفی داشته که مهم‌ترینش ندیدن مادر و ازدواج مجدد پدر با زنی جوان بوده است که همه اینها روی شخصیت نیمه متزلزل او تاثیر داشته است.

اما غیاث در مقام شخصیت محوری کار، خصوصیات برجسته‌ای هم دارد که در ادامه به ناپدید شدنش پس از پایان دوران حبس منجر می‌شود.

از اینجا به بعد غیاث مرد نامرئی داستان پشت بام تهران است که همه در تکاپوی یافتن‌اش هستند و بی‌آن‌که حضور داشته باشد در روند پیشبرد داستان نقش دارد.

برای مثال می‌توان به بیماری قلبی پدر او (آقا ولی) اشاره کرد که با ناپدید شدن غیاث شدت گرفته و سر آخر مرگ غم‌انگیزی را برایش رقم می‌زند.

یکی از وجوه اشتراک فیلمنامه‌های سعید نعمت‌الله در تنش حاکم بر آن است که با ورود آهی امیرعلی به داستان و گم شدن دو تکه از جواهرات به اوج خود می‌رسد.

هاله حلقه وصل‌‌کننده این داستانک به قصه اصلی است که در گذشته با اختر همکلاس بوده و از طرف دیگر نفرتی عمیق هم از غیاث به دل دارد. کینه‌ای که ریشه در کودکی داشته و حال با نزدیک شدن دوباره پدر به پسر آتش این کینه شعله‌ور می‌شود.

در واقع او یک جاه‌طلب تمام‌عیار است که همه آنچه که دوست دارد را می‌خواهد و حاضر به قبول شریک در آن نیست.

موضوعی که در علاقه هاله به پدر و پس از آن به آهی بوضوح به چشم می‌آید که در عین حال نشانه‌هایی هم از مشکل روحی وی دارد، برخورد هاله و امیرعلی در جاده اصفهان و کمک هاله به او برای فرار از چنگ سارقان، ایده‌ای قدیمی برای آشنایی این دو با یکدیگر و شکل دادن داستانکی است که به مرور جایش را در دل کار باز می‌کند.

ایست قلبی آقا ولی به هنگام درگیری و جروبحث لفظی با سلیمان امیرعلی (پدر آهی)، نقطه عطف مناسبی برای پرتاب ذهن مخاطب به سمت دیگر است تا قصه وارد مرحله جدیدتری شود.

مرحله‌ای که در آن سلیمان به زندان افتاده و آهی برای پیدا کردن دایی هاله که جواهرات را برداشته به آب و آتش می‌زند.

در این بین علاقه آهی به هاله نیز جلای خاصی به قصه فوق بخشیده و تنش‌ها را به میزان قابل ملاحظه‌ای افزایش داده است.

عشقی که از دل آن برخواسته و هیچ‌کدام از خانواده‌های دو طرف راضی به وصال این دو نیستند، چرا که از هر لحاظ منطقی و عرفی به نظر نمی‌رسد، اما این بخش از کار مشکلاتی هم بخصوص در بحث فیلمنامه دارد که مهم‌ترین آن اغراق در پرداخت شخصیت‌هایی همچون:آهی امیر علی است.

در عین حال تاکیدهای چندین‌باره او روی این‌که امیر‌علی فامیلی‌اش است نه اسمش، به مرور آزاردهنده شده و مخاطب را به واکنش وامی‌دارد.

در پرداخت شخصیت‌ها هم نعمت‌الله به شیوه همیشگی خود عمل کرده و اغراق را چاشنی آن کرده است.

آهی نمونه شاخصی در این باب است که برخلاف بسیاری از شخصیت‌های مجموعه‌های تلویزیونی، شغلی خاص (حمل‌کننده طلا و جواهر) دارد که تا به امروز نمونه‌ای در تلویزیون نداشته است.

از سوی دیگر باید به زخم درونی آهی (سردردهای میگرنی) هم اشاره کرد که بخوبی در شخصیت پر‌تلاطم او جای گرفته و به باور مخاطب نشسته است.

شخصیت آقا ولی هم با وجود آن‌که شباهت‌های زیادی به پدران همیشه نگران سریال‌ها دارد، خوب و متقاعدکننده از کار درآمده که به مرور حس همذات‌پنداری را در مخاطبان برمی‌انگیزاند.

برای مثال به گفت‌وگوی دو نفره او با باجناقش بیرون منزل توجه کنید که دلنشینی و لطافت خاصی دارد.

طاهره هم به مانند آقا ولی شباهت‌های زیادی به نمونه‌های مشابه پیش از خود دارد با این تفاوت که کنشمندتر از آنها از کار درآمده و نقش مهمی در پیشبرد قسمت‌های اولیه کار دارد.

در جبهه مقابل با اختر روبه‌روییم که وجوه منفی غلیظی داشته و در به تباهی کشیدن غیاث نقش مهمی ایفا می‌کند، اما نعمت‌الله با تمهیداتی به اختر هم رنگی خاکستری بخشیده و روی قربانی شرایط بودن وی تاکید کرده است.

همسر دوم آقا ولی را می‌توان اغراق‌شده‌ترین شخصیت کار به حساب آورد که رگه‌های پررنگی از بیماری‌های روانی را با خود به همراه دارد که با مرگ آقا ولی به اوج می‌رسد.

بهرنگ توفیقی پس از موفقیت مجموعه انقلاب زیبا این‌بار در پشت بام تهران به سراغ قصه‌ای رفته که سایه فیلمنامه‌نویس بیش از کارگردان روی آن احساس می‌شود.

با این همه توفیقی تلاش فراوانی برای جذاب تر شدن کار به خرج داده و با استفاده از پلان‌های خرد شده، ریتم پرشتاب‌تری هم به آن بخشیده است.

تعدد نقش‌ها هم دست وی را در انتخاب بازیگران باز گذاشته و ترکیب جذابی را رقم زده است.

از بهزاد فراهانی و ثریا قاسمی کهنه‌کار تا لعیا زنگنه، اندیشه فولادوند، آزاده صمدی، کامبیز دیرباز و سام درخشانی که هر یک متعلق به نسلی از بازیگران تئاتر، سینما و تلویزیون ایران هستند.

هماهنگ کردن فرم بازی‌های آنها هم کار سختی بوده که تا حدودی توفیقی در انجام آن موفق نشان داده است که از آن میان فراهانی در نقش ولی درخشش خیره‌کننده‌ای داشته است.

او در این نقش به نوعی حل شده و لحظات حسی غریبی را به این شکل به تصویر کشیده است. کاری که ثریا قاسمی هم در نقش طاهره به شکل دیگر موفق به انجام آن شده و لحظات درخشانی را خلق کرده است.

در میان بازیگران جوان‌تر هم صمدی در نقش اختر بازی بهتری را به نمایش گذاشته و چند لایه بودنش را به تصویر کشیده است.

مجموعه تلویزیونی پشت بام تهران با همه ضعف و قوت‌ها با توجه به قصه‌گو بودنش توانسته در دل مخاطبان خود جا باز کرده و آنها را پای تلویزیون‌ها بنشاند. موضوعی که با توجه به تعدد شبکه‌های تلویزیونی و تولیدات آنها قابل تامل به نظر می‌رسد.

محمد جلیلوند

ضمیمه قاب کوچک

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها