نگاهی به فیلم «احتمال باران اسیدی» ساخته بهتاش صناعی‌ها

هوای ابری؛ کافکا و دیگر هیچ

سینمای شخصیت‌محور می‌تواند برای تماشاگر بسیار جذاب باشد. به شرطی که ساز و کار و قواعد ژانر در آن پی ‌گرفته شود. فیلمنامه‌های اینچنینی نیز نیاز مبرم به پرداخت کاراکتر اصلی و همچنین قهرمان‌های فرعی دارند.
کد خبر: ۸۶۱۷۶۲
هوای ابری؛ کافکا و دیگر هیچ

احتمال باران اسیدی به عنوان یک فیلم قهرمان‌محور از نقیصه‌های زیادی برخوردار است که ایده خوب نتوانسته راهگشای آن باید.

احتمال باران اسیدی روایت یک پیرمرد میانسال است. منوچهر که 30 سال در اداره دخانیات شمال کار کرده پس از بازنشستگی برخلاف دیگران و همسن و سالان خود دوباره همان کارهایی را می‌کند که در زمان شاغل بودن انجام می‌داده است.

در واقع یک حکم کارگزینی مبنی بر بازنشستگی برای او هیچ مفهوم ذاتی و تغییر اساسی در زندگی‌اش به همراه نداشته است. او هر روز سرکارش حاضر می‌شود بدون این‌که کاری برای انجام دادن داشته باشد.

روال زندگی او انجام همان کارهای قبلی است. از خانه تا اداره و از اداره تا خانه و در این بین گریزهایی به خیابان و خرید و رفتن به مسجد و... .

از همان شروع فیلم تا تقریبا اواسط آن هیچ رابطه علت و معلولی در داستان اصلی پیدا نمی‌کنیم. منوچهر یک پیرمرد 60 ساله است.

زندگی او بسیار کند نمایش داده می‌شود و تنها چیزی که دستگیرمان می‌شود این است که منوچهر مادری داشته که عاشقانه منتظر ازدواج پسرش بوده که البته این امر محقق نشده و از سویی تنها دوست منوچهر، خسرونامی است که در تهران زندگی می‌کند.

نقیصه اصلی احتمال باران اسیدی در همین کشدار بودن و کندی بیش از حد معرفی منوچهر است. او نه دیالوگ خاصی دارد و نه برای کارهایش دلیل به خصوصی.

در هوای ابری شمال و از سکانس اولیه ما با یک شخصیت به‌شدت کافکایی روبه‌رو هستیم که نمی‌داند برای چه زنده است؟ چه کاره است؟

و فرق او در زمان شاغل بودن با الان که حکم بازنشستگی گرفته در چیست؟ فیلمنامه مریم مقدم و بهتاش صناعی‌ها هیچ ویژگی خاصی برای منوچهر در نظر نمی‌گیرد. دنیای ابری و ساکن او اما یکباره تغییر می‌کند و قرار است ابرهای زندگی‌اش به کناری بروند.

او به تهران می‌آید تا تنها دوست قدیمی‌اش یعنی خسرو را بیابد. این در حالی است که هیچ تصویری از ویژگی‌های خسرو به تماشاگر داده نمی‌شود.

از سوی دیگر حرکت منوچهر برای ترک زندگی ملالت‌بار 60 سال گذشته‌اش بدون دلیل رها می‌شود. این گونه پیگیری فیلم و روایت داستان از سوی صناعی‌ها مسلما نقص اصلی احتمال باران اسیدی است.

چراکه تماشاگر برای کاراکتری که هیچ سنخیت روحی و مابه‌ازای اجتماعی‌اش را پیدا نمی‌کند همذا‌ت‌پنداری نخواهد کرد. روندی که برای منوچهر روی می‌دهد نیز همین است.

فیلم صناعی‌ها یک درام اجتماعی محض است. قواعد ژانر در این گونه سینمایی محتاج تعبیر و تفسیر داستانک‌هاست.

منوچهر حقیقتا چه داستانک‌هایی برای روایت دارد؟ او مثل هر آدمی گذشته‌ای دارد، اما تعریف این گذشته و کالبد‌شکافی وقایعی که بر سر او رفته فقط در طول مسیر و یک تغییر جغرافیاست.

موقعی که هوا برای او ابری است و هنوز تصمیم به سفر نگرفته او بشدت آدمی فرو رفته در رخوت جلوه‌گری می‌کند.

از نوع قدم برداشتن تا خرید‌ کردن و غذاخوردن تا حال و هوای نگاه کردن‌های او به در و دیوار شهر و خانه‌اش این رخوت در زندگی او موج می‌زند.

تغییر 180 درجه‌ای او برای رفتن به تهران یک معجزه به حساب می‌آید، اما این مهم بدون رو کردن هیچ علت و معلولی بیان می‌شود. منوچهر به دنبال خسرو است که گرچه هرگز او را در تهران نمی‌بینیم، اما برایمان فرقی هم نمی‌کند که او کیست.

در سفر او نیز چند کاراکتر جوان فرعی می‌بینیم که معلوم نیست چه‌کاره‌اند و آیا قرار است منوچهر مثلا از نوع روایت داستان زندگی آنها نقبی به زندگی قبلی خود بزند و چرایی وجود خسرو را بازگو کند؟

احتمال باران اسیدی در لابه‌لای رخوت خود غرق می‌شود. ایده فیلم روشنفکرانه می‌توانست جلوه‌گری کند.

اما ادای کافکایی بازهم احتمالا قواعد خاص خودش را می‌خواهد که در این فیلم شاهد آن نیستیم. فیلمی که به احتمال فراوان تحمل تماشاگر عادی را برنمی‌تابد و برای خواص نیز جذابیت خاصی نخواهد داشت.

ضمیمه قاب کوچک

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها