مردم یک شهر کوچک از آرزوهای بزرگ‌شان می‌گویند

غول چراغ‌جادو در ابرقو

یک پرسش فانتزی از اهالی یک شهر کوچک

مهمانی مشاهیر‌ در علی‌آباد کتول

چهره‌ها برای غیرچهره‌ها جذابند. وقتی در خیابان ثریا قاسمی یا شهاب حسینی را ببینی یا در مجلسی بروی که آدم مشهوری در آن باشد، معمولا تا مدت‌ها اولین خاطره‌ای که برای افراد مختلف تعریف می‌کنی، همین است.
کد خبر: ۷۳۱۰۵۹
مهمانی مشاهیر‌ در علی‌آباد کتول
می‌گویی که خانم ثریا قاسمی را دیده‌ای. اما اگر هر روز هم از کنار مزاحم تلفنی رد شوی، برای هیچ‌کس تعریف نمی‌کنی، چون اصلا او را نمی‌بینی. خاطره خانم ثریا قاسمی، اما در ذهنت کمرنگ نمی‌شود حتی ممکن است کمی پررنگ‌تر شود و پس از مدتی بخش‌هایی از آن را تعریف کنی که خودت هم بی‌اطلاع بوده‌ای.

بعضی‌ها می‌گویند شخصیتی که بیش از همه دوستش داری، شبیه به بخشی از شخصیت توست و برخی دیگر آن را «منِ آرمانی تو» تعریف می‌کنند. اگر مهدی اخوان ثالث شخصیت مورد علاقه‌ات باشد تو دوست داری شبیه او شعر بگویی حتی اگر شاعر نباشی.

همین‌ها شد که مزاحم تلفنی گوشی تلفن را برداشت و با کد 017 و پیش شماره 342 به سراغ مردم علی‌آباد کتول رفت و از آنها پرسید که اگر یک مهمانی برگزار کنید و در آن مهمانی اجازه داشته باشید سه شخصیت معروف را دعوت کنید، کدام‌ها را انتخاب می‌کنید؟ برای پاسخ به این پرسش هم نه مرز مکانی گذاشتیم و نه مرز زمانی. یعنی هر فردی را از هر کجای تاریخ و جغرافیا می‌توانستند انتخاب کنند. اما مردم علی‌آباد به مرزها قائل بودند و برخی از آنها حتی حاضر نشدند از علی‌آباد خارج شوند و برای همین انتخاب‌ها محدود شد، آخر درست است که علی‌آباد دهمین شهر بزرگ شمال ایران است اما فقط 77هزار نفر جمعیت دارد.

مریم محمدپور

78ـ‌ ـ‌ ‌ـ‌‌ ـ34

«دوست دارم کسانی را دعوت کنم که از شهر خودم باشند». خانمی با صدای نسبتا کلفتی است. می‌پرسم کدام شخصیت‌های معروف علی‌آباد را ترجیح می‌دهید؟

ـ‌ برای مهمانی من؟ خب، اعضای شورای شهر را دوست دارم، خیلی برای علی‌آباد زحمت کشیده‌اند. اوووم... آقای شاهرودی، رئیس مجلس خبرگان (ایشان نماینده مردم گلستان در مجلس خبرگان هستند) را هم دعوت می‌کنم.

ـ‌ از هنرمندان چطور؟

ـ‌ علی‌آباد هنرمند زیادی نداشته، فقط همان هنرمندانی که برای سریال پایتخت می‌خواندند، آنها هم خوبند، دعوتشان می‌کنم.

28ـ‌ ـ‌ ـ‌ ‌ـ34

صدای جوانی دارد، تاکید می‌کند مصاحبه کوتاه باشد، در خانه‌اش مهمان دارد و نمی‌خواهد خللی در روند پذیرایی ایجاد شود. مهمانانش البته خیلی معروف نیستند. او برای مهمان ویژه‌اش یک شهید را انتخاب می‌کند که به گفته این خانم، علی‌آباد به او مدیون است.

ـ‌ دکتر صادقی، نماینده علی‌آباد در مجلس بودند که شهید شدند، ایشان را دعوت می‌کنم.

ـ‌ شهید شدند؟

ـ‌ آره، 7، 8 شاید هم ده سال پیش بود که هواپیمایی که همه نماینده‌های استان گلستان در آن بودند، دچار سانحه شد و همه شهید شدند.

ـ‌ چرا ایشان؟

ـ‌ به دلیل محبوبیتی که در بین مردم دارند، دانشگاه آزاد، چند درمانگاه و خیلی چیزهای دیگر در علی‌آباد را ایشان پیگیری کردند. همه مردم در موردش خوب می‌گویند.

ـ‌ هنرمندان یا فوتبالیست‌ها را دعوت نمی‌کنید؟

ـ‌ نه، علاقه‌ای ندارم. صبر کنید... پروین اعتصامی را دعوت می‌کنم، خیلی شعرهایش را دوست دارم.

ـ‌ دوست دارید خانم اعتصامی چه شعری را در مهمانی شما بخوانند؟

ـ‌ حضور ذهن ندارم.

47ـ‌‌ ـ‌ ـ‌‌ ـ34

هفتادوپنج ساله است و از پانزده سالگی ساکن علی‌آباد شده، اصالتا شاهرودی است. می‌گوید خیلی از شاهرودی‌ها به علی‌آباد مهاجرت کرده‌اند، زیرا در اینجا «نان» هست تا شرمنده زن و بچه‌هایشان نباشند. از او هم درباره میزبانی آدم‌های معروف می‌پرسم اما این مرد خوش صحبت، از زاویه خودش به ماجرا نگاه می‌کند:

ـ‌ به طور کلی از نظر من، آدم باید با آدم‌های آبرومند نشست و برخاست داشته باشد، با آبرومندها بگردد و نه با چهار تا اراذل و اوباش. مهمان آدم باید اهل منطق باشد.

ـ‌ خب از بین شخصیت‌های معروف فکر می‌کنید کدام‌یک این ویژگی‌ها را دارند و شما دوست دارید مهمان شما شوند؟

ـ‌ علی‌آبادی‌ها چند گروهند، یعنی چهار تا. ما دلمان می‌خواهد از فک و فامیل خودمان باشند.

ـ‌ در فامیل خودتان چهره معروف دارید؟

ـ‌ یک پسرم فوق‌تخصص چشم است، یکی لیسانس شیلات، یکی هم فوق عمران. دخترهایم هم همگی تحصیلکرده‌اند، یکی لیسانس مامایی دارد و یکی پرستاری، یک دختر دیگرم فوق‌لیسانس تاریخ دارد و آن یکی فوق‌لیسانس شیمی، آخری هم دارد فوق‌لیسانس زیستش را می‌گیرد. یعنی خودم به فکر بچه‌هایم بودم که تحصیلکرده‌اند. ماه اول مدرسه که تمام می‌شد شروع می‌کردم هر شب دیکته و ریاضی. همه درس‌هایشان هم 20 بود. برای دانشگاه هر کدام هر جا درس می‌خواندند از علی‌آباد برایشان نفت می‌بردم.

ـ‌ تبریک می‌گویم، پدر موفقی هستید.

ـ‌ بله، بقیه پدرها این کارها را نمی‌کردند. حالا اما فقط سه تایشان سرکار می‌روند و بقیه بیکارند. فقط دکتر و پرستار و شیلات.

ـ‌ با این اوصاف دوست دارید وزیر کار یا رئیس‌جمهور مهمان شما شوند تا شاید فرجی شود و بقیه فرزندانتان هم سرکار بروند؟

ـ‌ بله، در خانه من به روی همه باز است، هر جای علی‌آباد که بروی همه مرا می‌شناسند. حتما تشریف بیاورید، هر کاری اینجا داشتید من در خدمت هستم، تشریف بیاورید.

ـ‌ خیلی ممنونم. بزرگوارید.

ـ‌ تعارف نکن خانم، حتما بیایید، با همان آقایانی که گفتید تشریف بیاورید.

حالا من مانده‌ام آقایان روحانی و ربیعی را از کجا پیدا کنم تا با ایشان تشریف ببرم خدمت آقای ایشان.

38ـ‌ ـ‌ ـ‌‌ ـ34

ابتدا صدای زن پیری شنیده می‌شود. او به دقت به سوال من گوش می‌دهد اما می‌خواهد دخترش جواب این سوال را بدهد. دخترش کمی مکث می‌کند. می‌گوید خیلی‌ها را دوست دارد دعوت کند و نمی‌تواند به راحتی انتخاب کند. اولین گزینه انتخابی او «شهردار تهران» است.

ـ‌ آقای قالیباف

ـ‌ چرا ایشون؟

ـ‌ شخصیت خیلی خوبی دارند و واقعا برای تهران کار انجام می‌دهند.

ـ‌ نفر بعدی؟

ـ‌ معلم پسر خودم است. چون من خیلی چیزها از او یاد گرفته‌ام. پسر من برای کلاس هفتم تیزهوشان قبول شد، مانده بودم ببرمش تیزهوشان یا شاهد که او یک مدرسه دیگر را معرفی کرد که واقعا بهترین مدرسه است. حتی مدیر آموزش و پرورش برای افتتاح سال جدید به همین مدرسه رفت.

ـ‌ و نفر سوم؟

ـ‌ (کمی مکث می‌کند) مدیر جام‌جم.

ـ‌ آقای مقدم را می‌شناسید؟

ـ‌ نه، نمی‌شناسم اما این حرکتی را که انجام داده خیلی دوست دارم؛ این‌که نظر مردم برایشان مهم است.

49ـ‌ ـ‌ ـ‌‌ ـ34

مثل این‌که قبلا سوال را شنیده و جوابش‌هایش را آماده کرده باشد، به سرعت سه نفر را نام می‌برد.

ـ‌ رهبر معظم انقلاب، رئیس‌جمهور و آقای ظریف.

ـ‌ شما خودتان هم دستی در سیاست دارید؟

ـ‌ نه. من سیاستمدارها را دوست دارم. خودم هنوز نمی‌توانم. دانش‌آموزم، البته آخرهایش است، سال چهارمم.

ـ‌ و در آینده برنامه‌ای برای ورود به سیاست دارید؟

ـ‌ بله، ممکن است.

94ـ‌ ـ‌ ـ‌‌ ـ34

مادر پیر، گوشی را به پسرش می‌دهد که او هم صدای چندان جوانی ندارد: «بزرگان طایفه‌مان، امام جماعت مسجدمان و معتمدان محله‌مان... نماینده شهرمان هم آدم خاکی‌ای است اگر دعوتش کنم مطمئنم که می‌آید... دیگر... من در کارهای گیاهی مشغولم آنجا انجمن نخبگان داریم و در انجمن ما چند نفر شاعرند، آنها را هم دعوت می‌کنم».

14ـ‌ ـ‌ ـ‌‌ ـ34

ابتدا می‌گوید مهمانان ویژه‌اش از میان هنرپیشه‌ها خواهند بود. گزینه اولش هنر هست، اما بازیگر نیست.

ـ‌ اولین نفر همایون شجریان، خیلی دوست‌شان دارم... خانواده یک شهید را هم دعوت می‌کنم.

ـ‌ کدام شهید؟

ـ‌ یک شهید معروف، مثل شهید همت.

ـ‌ تاکنون این افراد را دیده‌اید؟

ـ‌ خانواده شهید همت را ندیده‌ام اما همایون شجریان را در سی‌دی کنسرت‌هایشان زیاده دیده‌ام.

73ـ‌ ـ‌ ـ‌‌ ـ34

زن میانسالی است، دلش می‌خواهد کسی مهمانش شود که از نظر دینی و ایمانی و شخصیتی کامل باشد تا بتواند از او درس بگیرد. از همین‌رو اولین کسی که انتخاب می‌کند «آیت‌الله خامنه‌ای» است.

ـ‌ بسیار عالی، بجز ایشان چه کسی؟

ـ‌ اگر بگویم مشکلی نیست؟

ـ‌ البته که نه.

ـ‌ آقای احمدی‌نژاد.

ـ‌ و نفر سوم؟

ـ‌ یکی از همین شخصیت‌های کشور خودمان باشد دیگر، مثل آیت‌الله بهجت.

41ـ‌ ـ‌ ـ‌‌ ـ34

ـ‌ کتایون ریاحی، جمشید مشایخی و عزت‌الله انتظامی.

صدای جوانی دارد و کلماتش را پر از انرژی ادا می‌کند. خانم خوش‌برخورد و خوش‌خنده‌ای است.

ـ‌ چقدر خوب که این سه نفر می‌توانند میزبانی مثل شما داشته باشند. حالا از بین این همه بازیگر چرا این سه نفر؟

ـ‌ هر سه تایی‌شان را خیلی دوست دارم. کتایون ریاحی را اصلا دوست دارم بغل کنم و ببوسم. مشایخی و انتظامی را هم برای نقش‌هایی که بازی کرده‌اند و نجابتی که در چهره‌شان هست.

ـ‌ اگر میزبان هر کدام از این سه هنرمند شوید، از هر کدامشان می‌خواهید کدام نقش‌شان را برایتان بازی کنند؟

ـ‌ انتظامی وقتی در فیلم گاو بازی می‌کرد، خانم ریاحی آنجایی که در سریال یوزارسیف جوان می‌شود و در مورد مشایخی نمی‌دانم، همه نقش‌هایشان خوب است. (ضمیمه چمدان)

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها