مبحث مردم سالاری دینی در چند دهه ی اخیر در محافل علمی و در عرصه جهانی به صورت قابل‌توجهی مطرح شده است؛ مخصوصاً از سال 1347، که شبه قاره ی هند تجزیه گردید و کشور نوبنیاد پاکستان از هندوستان جدا شد، این بحث مورد توجهی جدی واقع شد.
کد خبر: ۶۶۸۰۰۴
مردم سالاری دینی و غیر دینی؛ وجوه تمایز و تشابه

در واقع زمانی که میخواستند نوع حکومت پاکستان را تعیین کنند، بحث جمهوری اسلامی مطرح شد و متفکر بزرگ، ابوالعلای مودودی، مدل تئودموکراسی، که ترجمه انگلیسی مردم سالاری دینی است، را مطرح کرد. پس از آن در کشورهای سومالی، افغانستان و از همه مهمتر و جدیتر، در ایران مدل حکومتی جمهوری اسلامی مطرح گردید. ذیلاً، در نوشتاری که می‌‌آید، به بررسی این مفهوم مهم معاصر میپردازیم.

معنای مردمسالاری دینی

همواره دو دیدگاه در مورد مردم سالاری دینی وجود داشته است. یک نگاه، نگاه ترکیبی است. مطابق نگاه ترکیبی برخی از مسائل را باید از غرب گرفت و رنگ و لعاب اسلامی بر آن زد؛ مثلاً همانند کشورهای غربی، حزب و فعالیتهای حزبی باید داشت؛ هرچند فعالیتهای احزاب، اسلامی است. مطابق این برداشت در مردم سالاری دینی هم وضعیت اینگونه است. از آنجا که در غرب دموکراسی تجربه شده است و، مطابق مدعای این رویکرد، آخرین طرح بشر برای حکومت است که غربیان تا حدود زیادی توانستهاند معایب آن را برطرف کنند، ما میتوانیم، و ای بسا باید، از این مدل استفاده کنیم.

در یونان باستان، دموکراسی طرفداران زیادی داشت؛ تا آنجا که تقریباً 360 جمهوری در آن دوران شکل گرفت. پس از آن غربیان در قرون وسطی، همه مخالف دموکراسی بودند. در میان متفکران مشهور، افلاطون و ارسطو دموکراسی را قبول نداشتند و معتقد بودند که حکومت باید در دست فیلسوفان باشد. همه ی فیلسوفان اسلامی نیز مخالف دموکراسی به معنای مدینهالاحرار بودند. این تفکر از فارابی تا ملاصدرا رایج است. اما در دوران رنسانس این اندیشه، باری دیگر، طرفدار پیدا کرد؛ چراکه در قرون وسطی مشروعیت حکومتها را از ادیان میدانستند و وقتی که دین کنار گذاشته شد، به ناچار برای گرفتن مشروعیت، به آرای مردم تکیه کردند.

در کشورهای اسلامی، وقتی تئـوری مردم سالاری دینـی مطرح شد، برخی گفتند که همان تجربه را انجام میدهیم و روش را از آنها میگیریم و محتوا را از دین؛ لذا این پرسش مطرح شد که دموکراسی شیوه و روش است یا یک اندیشه؟ افراد طرفدار این نظریه (نگاه نخست که در بالا آمد) معتقد بودند از آنجا که اصل در حکومت، محتوا است، اِشکالی ندارد که قالب را از غربیها اخذ کنیم؛ چراکه محتوای مردم سالاری دینی را اسلام تشکیل میدهد. اما این افراد این نکته را مدنظر قرار ندادند که قالبی که در جامعه ی غربی شکل گرفته، برای آن جوامع و براساس اقتضائات آنها شکل گرفته است. لذا نمیتوان قالب را از محتوای خود تهی کرد و محتوای دیگری را در آن ریخت. اسلام و دموکراسی رایج در غرب با یکدیگر تمایزات فراوانی دارند.

دموکراسی درواقع سبک زندگی است. در جوامع دموکرات، برابری به معنای خاص خود مطرح است؛ اما اسلام برابری را به معنایی که آنها مدنظر دارند، نمیپذیرد. یکی از مبانی اصلی دموکراسی اومانیسم است. در غرب محور انسان است. آیا اسلام این اندیشه را قبول دارد؟ یکی دیگر از مبانی دموکراسی، عقلگرایی است و تنها ابزار معرفت، عقل است. آیا این امر را اسلام میپذیرد؟ بنابراین مبانی دموکراسی با مبانی وحی منافات دارد و نمیتوان آن قالب را به تن اسلام کرد.

دیدگاه دومی نیز وجود دارد و آن اینکه درست است ما از یافتههای بشر استفاده میکنیم، اما این یافتهها را با توجه به جامعه ی خود و پس از انطباق با تعالیم دین، مورد استفاده قرار میدهیم. بنابراین هم روش و هم محتوا را از دین اخذ میکنیم. تعبیر مقام معظم رهبری این است که مردم سالاری دینی مرکّب نیست، بلکه بسیط است؛ یعنی باید تمام مؤلفههای آن را از دین اخذ کنیم. به عبارت دیگر، دین هم قالب را تعیین میکند و هم محتوا را.

با آنکه در اسلام، از دموکراسی و مراجعه به آراء عمومی سخنی به میان نیامده است، با توجه به آموزههای دینی و سنت نبوی و علوی در صدر اسلام، میتوان گفت که ما در درون دین زمینههای دموکراسی را مشاهده میکنیم؛ البته با اقتضائات موجود در هر زمان. مثلاً در صدر اسلام، پیامبر(ص) تا زمانی که در مکه بودند، مورد اقبال عمومی قرار نداشتند و لذا حکومت تشکیل ندادند؛ ولی هنگامی که در مدینه با اقبال عمومی مواجه شدند، اقدام به تشکیل حکومت کردند. در دوره ی امام علی (ع) نیز پس از آنکه مردم با اِصرار فراوان از آن حضرت تقاضا کردند که حکومت را بپذیرند، آن حضرت قبول ریاست فرمودند. مردم با امیرالمؤمنین (ع) بیعت کردند؛ بیعت و استقبالی که در تاریخ بیسابقه بود. بنا بر این دیدگاه، در درون اسلام نوعی دموکراسی وجود دارد. این دموکراسی، البته نه از نوع غربی آن، بلکه برخوردار از بنمایههای دینی است. حضرت امیر(ع) در خطبه ی شقشقیه میفرماید: «لو لا حضور الحاضر...»؛ این سخن آن حضرت نشان میدهد که مشارکت عمومی در تشکیل حکومت نقش اساسی دارد.

دیدگاه دوم نزدیک به حقیقت دموکراسی دینی است و تکیه بر دیدگاه اول نمیتوان دستاورد غرب را با دین جمع کرد.

مؤلفههای مردمسالاری دینی

در مردم سالاری دینی این بحث اساسی مطرح است که مبانی موجود در مردم سالاری دینی و مؤلفههای تاثیرگذار در آن چیست؟ به عبارتی، مردم سالاری دینی دارای چه خصوصیاتی است که آن را از دیگر مدلهای رایج در حکومتها متمایز کرده است؟ علاوه بر این باید دید که مردم سالاری دینی چه اهدافی را دنبال میکند که آن را از دیگر حکومتها جدا میکند؟

در باب مشروعیت مردم سالاری دینی، بعضی اعتقاد دارند که مشروعیت به محتوا برمیگردد و برخی دیگر مشروعیت را مبتنی بر رأی مردم و آرای اکثریت میدانند. عدهای هم مشروعیت را به هر دو دادهاند و در مقابل، برخی هم این ثنویت را شرک میدانند.

بعضی نیز اعتقاد دارند از آنجا که یکی از ارکان مردم سالاری دینی، مردم هستند، همین که مردم آن نظام را انتخاب کردند، این کشف میکند که این حکومت دینی بوده است. از این نظریه با عنوان نظریه کشف یاد میشود.

تفاوت دیدگاه اسلامی با دیدگاه غربی این است که در غرب رأی و خواسته مردم ملاک است؛ اما در مردم سالاری از نوع دینی و اسلامی به دین و مبانی دینی تمسک میکنیم.

در غرب، مردم سالاری دارای مبانی مختلفی از جمله اومانیسم، ناسیونالیسم، سکولاریسم و مواردی از ایندست است که اسلام به نحو مطلق این مبانی را قبول ندارد و حتی در برخی از موارد، با آنها در تضاد و مخالفت میباشد.

در دموکراسی، اصلی به نام آزادی وجود دارد؛ این آزادی در اسلام، در چارچوب قانون و احکام الهی مطرح است. ما در مقابل سکولاریسم، اعتقاد به توحید داریم و معتقدیم که مالک مطلق هستی خداوند است. اصل توحید باید در تمام قوانین موجود در حکومت اسلامی ساری و جاری باشد تا مشروعیت در حکومت اسلامی معنا پیدا کند. در غرب انسان به جای خدا نشسته است؛ ولی در مردم سالاری دینی انسان خلیفه الهی است و در عین اینکه دارای کرامت و عظمت است، این عظمت را از خدا دارد.

مبنای دیگر در اندیشه غربی این است که عقل منهای وحی میتواند قوانین لازم برای سعادت بشر را تأمین کند؛ حال اینکه در دین در کنار عقل و حس، وحی نیز رسمیت دارد. در اندیشه ی اسلامی منابع معرفت منحصر در عقل نیست. در عین اینکه اسلام عقل را به رسمیت میشناسد، در کنار عقل، حس و وحی را نیز میپذیرد. این مبانی درواقع در مقابل هم هستند و با یکدیگر قابل جمع نیستند.

شایستهسالاری ، یکی دیگر از اصول مردم سالاری دینی است. این اصل در دموکراسی وجود ندارد. در نهایت در بحث انتخابات نیز در مواردی که نصی وجود ندارد، ما هم، در مردم سالاری دینی، معتقد به رأی اکثریت میشویم.

اصــل دیگـــر مردم سالاری دینی، بحث آرمانگرایی است. مردم سالاری دینی یک نظام ایستا نیست؛ بلکه پویا است و برای رسیدن به کمال و سعادت طراحی شده است. حکومت اسلامی نقش هدایتگری دارد و باید بستری را در جامعه فراهم کند تا در آن بستر، افراد جامعه برای رسیدن به کمال رقابت کنند. واقعگرایی نیز یکی دیگر از اصولی است که در حکومت اسلامی مبتنی بر نظریه مردم سالاری دینی باید مورد توجه قرار گیرد.

حجت الاسلام والمسلمین دکتر محسن مهاجرنیا

عضو هیئتعلمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه ی اسلامی

منبع: فصلنامه تخصصی علوم انسانی اسلامی - شماره 8

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها