ناامنی در مرز ایران و پاکستان چند سالی است که جدی‌تر از گذشته شده است. مدتی گروهک جندالله و اکنون جیش‌العدل و این در حالی است که مهم‌ترین سوال درباره فعالیت این گروهک‌های تروریستی به چرایی وقوع روند افراطی‌گری بازمی‌گردد؛ افراطی‌گری‌ای که هرچند عاملان آن مدام نام عوض می‌کنند، اما در اصل حرکت تروریستی خود تردید نکرده و همچنان مساله‌ساز می‌شوند.
کد خبر: ۶۵۹۴۰۷
دیوارکشی در مرز پاکستان کار اشتباهی است

آخرین نمونه از این دست ناامن‌سازی‌ها مربوط به گروگان‌ گرفته شدن پنج مرزبان کشورمان در مرز پاکستان می‌شود؛ بحرانی که موجی از نگرانی‌ها در داخل کشور را موجب شد و بار دیگر این دغدغه را که برخی کشورها به وظایف خود در قبال همسایگانشان عمل نمی‌کنند، پررنگ کرد.

برای پاسخ به این پرسش که چرا تحرکات تروریستی در مرزهای شرقی کشورمان همچنان ادامه یافته است، با پیرمحمد ملازهی، کارشناس مسائل شبه‌قاره به گفت‌وگو نشسته‌ایم. او در این گفت‌وگو به بررسی عوامل فعالیت تروریست‌ها در شرق کشور پرداخته و با تشریح ریشه‌های تاریخی به‌وجود آمدن گروهک‌های افراطی در منطقه، توسعه سیستان و بلوچستان و تقویت روابط کشورمان با برخی همسایگان را از مهم‌ترین راهکارهای مقابله با تحرکات تروریستی در استان‌های مرزی کشورمان می‌داند.

سال‌هاست که مناطق مرزی ایران و پاکستان بستر فعالیت گروهک‌های تروریستی بوده و مردم این منطقه شاهد ایجاد ناامنی از سوی چنین گروهک‌هایی هستند. هرچند ایران از نظر امنیتی بر این منطقه مسلط است، اما می‌خواهم بدانم ریشه‌های شکل‌گیری این‌گونه افراطی‌گری‌ها در منطقه چیست؟

اگر بخواهیم نگاهی تاریخی به مساله تروریسم در این منطقه داشته باشیم، باید به دوران استعمار هند بر شبه‌جزیره بازگردیم. در سال 1857 مسلمانان در هند قتل‌عام شدند و این فاجعه باعث بروز قیام عمومی مسلمانان شبه‌جزیره علیه کمپانی هند شرقی شد که اداره هند را برعهده داشت. پس از این حادثه، دو اتفاق مهم رخ داد؛ اول این‌که امپراتور گورکانی از سمت خود خلع و به نپال تبعید شد و دوم آن‌که پارلمان انگلیس، دولت این کشور را مسئول اداره هند و از کمپانی هند شرقی سلب مسئولیت کرد. همزمان با این تحولات سیاسی در منطقه، علمای طراز اول مسلمان این پرسش را به بحث گذاشتند که دلایل سرکوب و قتل عام مسلمانان چه بود؟ آنها در پاسخ به این پرسش نتیجه‌گیری کردند که دلیل اصلی سرکوب مسلمانان توسط انگلیسی‌ها، تضعیف فرهنگ جهاد بوده و بنابراین به فکر احیای این فرهنگ افتادند.

برای پیگیری این راهبرد جدید بود که از حدود سال‌های 1862 مدارسی با عنوان مدرسه دیوبندی تاسیس شد که هرچند در ابتدا رونقی نداشت و حداکثر به تربیت 15دانش‌آموز مبادرت می‌ورزید، اما کم‌کم به یک مکتب مهم در میان اهل تسنن تبدیل شد.

پس از استقلال پاکستان در سال 1947 باز هم این تفکرات رشد پیدا کرد؟

پس از آن‌که مسلمانان از هندوستان جدا شدند و کشور پاکستان تشکیل شد، این تفکر به ارتش پاکستان منتقل شد و کارکردهایی تازه یافت. اولین کارکرد آن، این بود که ارتش با استفاده از چنین روحیه‌ای، می‌خواست منطقه کشمیر را که در آن زمان جمعیتی با اکثریت مسلمان داشت اما در اختیار هند بود به پاکستان منتقل کند. کارکرد دوم هم مربوط به روی کار آوردن یک دولت همسو در افغانستان بود. برای همین است که شما می‌بینید حتی همین حالا هم حامد کرزای از دخالت‌های اسلام‌آباد در این کشور ابراز نارضایتی می‌کند. اینها همه ریشه در فلسفه مبارزاتی خاص دارد و نتیجه شکل‌گیری مدارس مذهبی در پاکستان است؛ مدارسی که برخلاف مدارس دینی در سایر کشورها و همچنین نظام آموزشی رسمی پاکستان، امر جهاد را تدریس می‌کرد.

یعنی ارتش پاکستان برای دستیابی به اهداف خود، این مکاتب را تقویت می‌کرد؟

چند عامل باعث تقویت این مکتب جهادی شد. اولین عامل روی کار آمدن ضیاءالحق بود که قانون زکات را تصویب کرد و باعث شد تا پول زیادی به این مدارس برسد. در کنار این عامل، اشغال افغانستان از سوی شوروی هم عامل موثری برای تقویت این تندروها بود.

یعنی حوزه فعالیت خود را از پاکستان گسترده‌تر کردند؟

بله، اولا این مکاتب شروع کردند به تربیت جهادگر و اعزام به افغانستان و از طرفی برخی اعراب هم خود را به این کشور رساندند. این اعرابی که آمدند بیشتر سلفی بودند. هرچند ما آنها را به نام وهابی می‌شناسیم اما همه‌شان وهابی نیستند. سلفی‌ها در کنار افراطی‌هایشان، گروه‌های میانه‌رویی هم دارند که به اخوان‌المسلمین نزدیکند و مثلا عبدالله عزام اصولا اخوانی بود. با این حال همه این اعراب اعزامی به افغانستان در کنار جهادی‌های پاکستان قرار گرفتند و زمینه پیوند سلفیت و دیوبندیسم پدیدار شد و همین‌ها بودند که توانستند بر افغانستان مسلط شوند.

و البته محدود به این کشور هم نبودند...

بله، خود را به این کشور محدود نکردند و به الجزایر، لیبی، سوریه، سومالی، عراق و لبنان رفته‌اند و فجایعی به بار آورده‌اند. این عرب ـ افغان‌ها، در نهایت القاعده را تشکیل دادند و این درحالی بود که مکتب دیوبندی به شکل‌گیری طالبان انجامید. با این حال اینها، هم در دوره حکومت بر افغانستان و هم در حال حاضر در منطقه وزیرستان شمالی پاکستان به‌طور هماهنگ با یکدیگر کار می‌کنند، با این حال باید توجه کرد که ریشه‌های یکی شبه‌قاره‌ای است و دیگری خاورمیانه‌ای.

هدف آنها در منطقه، به راه انداختن یک جنگ فرقه‌ای است؟

رادیکال‌های مذاهب مختلف به مبارزه با یکدیگر روی می‌آورند و در عراق و لبنان و سوریه شما شاهد نوعی جنگ فرقه‌ای هستید. هر کدام از دو طرف هم حامیانی در منطقه دارند و فضا به‌گونه‌ای شده که اعضای بعضی از این فرقه‌ها فکر می‌کنند با کشتن طرف دیگر به بهشت می‌روند. نکته تلخ این بحران هم آنجاست که غیرنظامیان عملا قربانی درگیری‌های موجود می‌شوند.

اجازه بدهید بازگردیم به چگونگی شکل‌گیری گروهک جیش‌العدل و ناامنی‌هایی که در منطقه ایجاد می‌کند. این گروهک به کدام‌یک از طیف‌های رادیکالی که امروز در منطقه شاهد حضورشان هستیم، نزدیک است؟

جیش‌العدل بی‌تردید وابستگی‌های خارجی دارد. اصولا وقتی یک گروه با یک دولت وارد نزاع می‌شود، نیازمند پایگاهی برای استقرار و منابع مالی است. آنچه اکنون باعث شده تا این گروه فرصت را برای فعالیت مناسب ببیند، مشکلاتی است که پاکستان در منطقه بلوچستان خود دارد و به استقرارشان در مرز منجر شده و در ایران هم برخی کمبودهای محلی وجود دارد که جیش‌العدل در چنین بستری فعالیت می‌کند.

یعنی جیش‌العدل فقط به دلیل تامین منابع مالی در جهت اراده کشورهای بیگانه علیه کشورمان دست به انجام عملیات می‌زند؟

در این منطقه دستیابی گروهک‌ها به منابع مالی از دو راه ممکن است؛ یکی از راه قاچاق مواد مخدر، شبیه همان روشی که طالبان به کار می‌بندد و از کشاورزان مالیات می‌گیرد، دیگری هم وابستگی به سرویس‌های امنیتی کشورهای بیگانه؛ اینها هم‌اکنون از هر دو روش استفاده می‌کنند. روش دیگری هم که بتازگی حساسیت‌ها را برانگیخت، گروگانگیری و آدم‌ربایی برای کسب درآمد است. درباره مرزبانان کشورمان، نهایتا خواسته آنها پول است، هرچند در ظاهر ادعای آزادی زندانیان اهل سنت را دارند.

چرا پاکستان عزمی جدی برای برخورد با این گروهک‌ها ندارد؟

ارتش پاکستان اکنون در منطقه بلوچستان این کشور با گروه‌های جدایی‌طلب درگیر است. اما مشکل عمده ارتش در این درگیری‌ها، ضعفی است که ارتش برای مبارزه‌های چریکی دارد. ارتش پاکستان اصولا یک ارتش کلاسیک است و آماده رزم چریکی نیست...

بیشتر آماده مقابله با هند است...

بله، برای درگیری‌های چریکی تربیت نشده؛ به همین دلیل برای مقابله با جدایی‌طلبان بلوچ از لشکر جهنگوی و سپاه صحابه استفاده کرده و آنها را در منطقه تقویت می‌کند. بنابراین، این رویکرد باعث شده است تا یک جناح مذهبی رادیکال برای مقابله با جدایی‌طلبان در این خطه شکل بگیرد.

گروهک‌های تروریستی همچون جیش‌العدل هم از روحیه افراطی این گروه‌ها استفاده می‌کنند؟

دقیقا همین‌طور است. شما وزیرستان شمالی را ببینید، از فیلیپین، مالزی، اندونزی، میانمار و کشمیر، همه دور هم جمع شده‌اند و در قالب القاعده مشغول فعالیت هستند. بخش عربی این گروه‌ها در سوریه و عراق و لبنان می‌شود داعش، در سومالی الشباب به نمایندگی فعال است، در مصر، لیبی و دیگر کشورها هم به نام‌هایی دیگر فعالیت دارند و عملیات انجام می‌دهند. برای همین هم هست که آمریکا فشار می‌آورد که ارتش پاکستان اینها را از وزیرستان بیرون کند.

البته برخی صاحبنظران بر این عقیده‌اند که سیاست‌های آمریکا عملا باعث تقویت این گروه‌ها شده است...

بله، سیاست‌های آمریکا باعث تقویتشان شده و دلیلش هم روشن است، چون آمریکا می‌خواهد حضوری بلندمدت در خاورمیانه داشته باشد و بنابراین به این گروه‌ها نیاز پیدا می‌کند. آمریکا به افغانستان آمد اما برخلاف برخی دیدگاه‌ها، هدف واشنگتن از این حضور، توسعه و تامین امنیت افغانستان نبود. برای همین هم برخوردشان با طالبان در سطح حذف آنها نبود. واشنگتن تلاش می‌کند که از احساس ترس بازگشت طالبان به عنوان عنصری برای پایدار نگه داشتن حس نیاز افغانستان به حضور آمریکا استفاده کند. بنابراین ایالات متحده به صورت آگاهانه ترس از طالبان را زنده نگه می‌دارد. در واقع می‌شود گفت که آمریکا بحران طالبان را مدیریت کرد، اما آن را حل نکرد و این رویکردی است که در دیگر کشورها هم در قبال تروریسم وجود دارد و آمریکا به ترس از تروریسم نیاز دارد و تنها دغدغه مدیریت و کنترل ـ و نه حذف تروریسم ـ را دارد.

دولت یازدهم از بدو آغاز به کار خود، بر مقابله با افراطی‌گری تاکید دارد. پس از بحران گروگانگیری مرزبانان، این راهبرد با قوت بیشتری مورد تاکید قرار گرفت. با این حال سوال من این است که اولویت‌های دولت برای مقابله با افراط‌گری در منطقه چیست؟

در مرحله اول دولت باید بداند که دیوارکشی در مرز ایران و پاکستان تصور اشتباهی است و به نظر من اگر دولت منابع مالی را که صرف این تاکتیک می‌کند صرف بهبود وضع اقتصادی منطقه کند، بیشتر راهگشاست. اکنون منطقه سیستان همچون برخی دیگر از مناطق کشور با بحران آب مواجه است و برخی مشکلات، اقتصاد در مرز را نیز از رونق انداخته است. بنابراین دولت برای برای رفع این مشکلات باید برنامه‌ریزی کند. اکنون ما نیاز به یک رویکرد توسعه‌مدارانه در مرزهای شرقی داریم. در کنار این، راهبرد تنش‌زدایی باید در منطقه تقویت شده و ایران چالش‌های موجود با عربستان سعودی را رفع کند.

مصطفی انتظاری هروی / گروه سیاسی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۱
علی
-
۱۸:۳۹ - ۱۳۹۵/۰۶/۱۵
۰
۰
یعنی در مرز و باز بگذاریم همه بیان تو بعد سربازامونو بكشند اصلی به اصطلاح دكتر كل كشورها مرز خود را با دیوار میكنن تا مقابله كنند با قاچاق و این حرفها. الان استان خراسان هم‌مرز با افقانستان را به كل دیوار كردن افغانها به گفته كارگران خود كارگران از مرز پاكستان وارد كشور میشن... امنیت رو حفظ كنید

نیازمندی ها