در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
چندی قبل یکی از تابلوهای ریزدانه او به قیمت 190 میلیون تومان در حراج تهران به فروش رسید. با او درباره این حراج و دیگر حراجهای آثار هنری در سطح داخلی و بینالمللی، اقتصاد، هنر، بیکاری فارغالتحصیلان رشتههای هنری، آینده نقاشیخط ایران و نیز نگاه دولتی به هنر به گفتوگو پرداختیم. گرچه در جاهایی از گفتوگو، افجهای از پرسشهای ما رنجید، اما در پایان گفتوگو همه چیز به خوبی و خوشی رفع شد. او از کپیکاری و راحتطلبی برخی از جوانان هنرمند انتقاد کرد. همچنین درخصوص برگزاری اکسپوی وزارت ارشاد هم گفت «دولت در زمینه اقتصاد هنر، عملکرد خوبی نداشته است.» افجهای معتقد است: « در راه هنر باید زحمات زیادی کشید و هر چیزی درجه استادی دارد.» مشروح گفتوگوی ما را با این استاد پیشکسوت میخوانید.
اجازه بدهید گفتوگو را از همین حراج تهران که چندی قبل برگزار شد، آغاز کنیم. ظاهرا یکی از کارهای شما در این حراج 190 میلیون تومان فروش رفت؟
من هم شنیدم 190 میلیون تومان فروش رفته است. البته مالکیت این کار به نوعی مال من نبود.
برای چه کسی بود؟
به هر حال ما پشت صحنه قضیه را برای بعد میگذاریم تا ببینیم کار برای من است یا کس دیگری. من در این زمینه صحبتی ندارم، اما شنیدم 190 میلیون فروش رفته است.
خالق اثر شما بودید؟
بله من خالق آن بودم.
چه اثری بود؟
اثر از نوع ریزنویسیهای من است.
چه سالی آن را خلق کردید؟
سال 92.
پس برای همین امسال است؟
بله. برای امسال است و جزو کارهای جدید من تلقی میشود.
از فروش اثرتان با این رقم خوشحال شدید؟ این رقم برایتان تعجببرانگیز بود؟
خوشحال شدم، اما تعجببرانگیز نبود. کارهای من با رقمهای بسیار بیش از این در حراجیهای داخلی و خارجی فروش رفته است. سرمایهدارها کارهای مرا میخرند. این خصوصیت حراجهاست. یک وقت ممکن است کاری فروش نرود و گاهی ممکن است خوب فروش برود. بستگی به برگزارکنندگان حراج دارد که چقدر وقت میگذارند و برنامهریزی آنها چقدر منسجم است. فروش این تابلو برای من از نظر فرهنگی خوشحالکننده است، اما از نظر شخصی هنوز معلوم نیست چیزی گیرم بیاید یا نه، اما از نظر مالی هم باید بگویم کارهایم قبلا با رقمهایی بیش از این فروش رفته است.
گرانترین اثر شما چقدر بوده است؟
در سالهای گذشته کارهایی داشتهام که با قیمتهای 180، 190 و 220 هزار دلار فروش رفته است. چهار سال پیش یک کار من در خوشنویسی نستعلیق با قیمت بیش از 200 هزار دلار در یکی از حراجیهای خارجی فروخته شد. البته نوسان قیمت ارز و نیز فعل و انفعال درصدها برای تهیهکننده، خالق اثر و کمپانیها را هم باید در نظر گرفت. الان به لحاظ تحریمی که وجود دارد مشکلاتی برای هنرمندان به وجود آمده است. شاید خوب نباشد عنوان قاچاق را به کار ببریم، اما مشکلاتی در زمینه فروش آثار و نقد شدن پول برای هنرمندان وجود دارد. به هر حال کشور ما در شرایط تحریم به سر میبرد. وقتی من کالایی را خارج از کشور میفروشم و میخواهم پولش را بگیرم، به دلیل تحریمها به محدودیتهایی برمیخورم. برای همین ناچاریم وقتی میخواهیم پولمان را بگیریم به برخی طرق متوسل شویم. به گونهای شده که ما خودمان از این کار پرهیز میکنیم. من رسما اعلام میکنم وقتی قرار است کارم را در کشور خارجی بفروشم، ترجیح میدهم کار را در همان کشور تولید کنم. دوست ندارم آن را در کارگاه خانهام تولید کنم و بعد برایشان بفرستم، اما کاری که در داخل باشد فرق دارد. من تقاضاهای بسیاری دارم که بروم و آنجا کار تولید کنم.
پس چطور برخی کارهای شما در حراجیهای کریستیز و ساتبی عرضه شد؟
به خاطر این که آن کارها را به مجموعهدار فروخته بودم.
مجموعهدار ایرانی یا خارجی؟
ایرانی.
آن مجموعهدار بدون هماهنگی شما کارتان را در خارج از کشور عرضه کرد؟
هنرمند اطلاع ندارد اثر را چه کسی در حراج میخرد. وقت حراج، عوامل فروش گاهی به من خبر میدهند که فلان اثرم در حراج قرار است فروش رود، اما نمیدانم چه کسی آن را میخرد. ممکن است بعدها اتفاقی بفهمم مثلا موزه مالزی یا هر جای دیگری کدام کارم را خریده است.
به هر حال وقتی اثر شما در حراج بینالمللی عرضه میشود میدانید خریدار خارجی است.
نه، خیلی از ایرانیها هستند که در حراجهای بینالمللی خریدار آثار هستند. ما آنجا مجموعهدارهای زیادی داریم، اما من خبر ندارم کار مرا چه کسی میخرد.
الان نمیدانید چه کسی کار شما را در حراج تهران خریده است؟
نه اصلا. برای این که رسم است در حراجها هیچکس اطلاع پیدا نکند. ما حتی کمتر میفهمیم کارمان قرار است در کدام حراج عرضه شود. چون کار دست مجموعهدار است. چند سال قبل در حراجی دبی یکی از کارهای من فروش رفت. من نمیدانستم آنجا اثر دارم. بعدها در کاتالوگ حراج دیدم کاری از من هم عرضه شده بود. بارها به من از طریق واسطهها سفارش تابلویی داده میشود و نمیدانم چه کسی تابلو را میخواهد. خیلی مواقع مجموعهدارها به من کار سفارش میدهند و بعد در حراجیها میفروشند. من یک کار «انیکاد» داشتم که به فروش رفت، بیآن که خودم بدانم. ما وقتی با کسی قرارداد میبندیم، میگوییم شما مالکیت تمامعیار کار را دارید. میتوانید اثر را آتش بزنید، میتوانید آن را با هر رقمی که دوست داشتید، بفروشید. دیگر مالکیت تابلو با آنهاست. مثلا قرار است ماه آینده نمایشگاهی از کارهای من در گالری تازهتاسیسی به نمایش و فروش گذاشته شود. این گالری با من قراردادی بسته که کارهایم را به نمایش بگذارد. از من هم خواسته یک کار به عنوان مهمان ارائه کنم.
اسم این گالری چیست؟
اجازه ندارم بگویم.
تابلویی که ارائه میدهید، چیست؟
یک تابلو به عنوان مهمان عرضه خواهم کرد. کارم هم حاضر است. اثری در سه قطعه بزرگ از نوع ریزنویسیهای من به نام موج است. فقط این کار مال من است، اما گالری حتی اگر بخواهد 50 اثر از من به نمایش بگذارد تواناییاش را دارد. سیاستگذار آن با خودشان است. رقم را هم آنها تعیین میکنند، چون احتمالا گالریدار قبلا در جاهای مختلف کارهای مرا خریده است.
با توجه به موفقیت حراجیهای کشورهای منطقه بخصوص حراجیهایی که در دبی برگزار میشود، این گمانهزنی مطرح میشود که برخی مجموعهداران و سرمایهداران ایرانی آثار مطرح را در حراجیهای داخلی با قیمت متوسط میخرند و بعد این کارها را در حراجیهای بینالمللی با قیمتهای بسیار بالاتری میفروشند. شما چقدر این موضوع را تائید میکنید و آیا رقمهای اعلام شده در حراجیهای ایران را واقعی میدانید؟
کار من تحلیل این مسائل نیست. کار من خلق اثر است. من پیرمردی هستم در مرز 80 سال. از منظر فرهنگی وظیفهام این است که اثرم را ارائه کنم. من کارم را میکنم و میکوشم از ریزریزههای وقتم استفاده و کارم را ارائه کنم. حال اگر بتوانم، فرهنگی را درست میکنم. اگر این فرهنگ درست بود که بود و اگر نبود باید خودم را اصلاح کنم. اگر درست نیست من باید جوابگو باشم که این چه فرهنگی است، اشاعه میدهی. به زعم خودم بعد از سالها فعالیت، کاری که ارائه دادهام، ارزشمند است. برای این که تفکرم ایرانی است. دانهدانه نوشتهها و تحلیل ریزدانههایش آیات قرآنی و سوره حمد است. اینها ذکر من هستند. پس این عبادتی است که زیر سقف کارگاه کوچک خانهام انجام میدهم. بنابراین من فکر میکنم کارهایم ارزش دارد.
از دید خودتان مثلا همین تابلویی که در حراج تهران عرضه شد، چقدر میارزد؟
خیلی بیش از اینها.
کسی که 80 سال دارد و در این سالها همه دغدغهاش این بوده، کارهایش بیش از اینها میارزد. کسی که تعداد «بسمالله»های ریزقلمهایش را اگر سرهم کنید شاید به استرالیا هم برسد، بیش از اینها میارزد. ریزدانههای من جز اعتقاد چیزی نیست. من شعار نمیدهم، عمل میکنم. فکر میکنم کار من به اندازه 80 سال زحمت ارزش دارد. این پرسش شما دو پهلوست.
در ارزش کار شما تردیدی نیست. من میخواهم بدانم رقمهای حراج چقدر واقعی است. شما گفتید درباره بده بستانهای سرمایهدارها تحلیل نمیکنید. درباره کار خودتان که میتوانید قضاوت کنید.
شما میپرسید این کار باید ارزشش بیش از این باشد، من میگویم بله. چون یک مجموعهدار یا سرمایهدار باید کمعقل باشد چنین رقمهایی را بپردازد. الان مدتهاست در سطح دنیا کار فرهنگی و هنری، پشتوانه اسکناس و پول است. در اروپا سالهاست. در همین کشور خودمان هم در سالهای اخیر اتفاقات زیادی افتاده است. به شخص رئیسجمهور کاری ندارم، اما در همین سالهای اخیر بانک پاسارگاد گنجینه گرانبهایی از کارهای هنری جمعآوری کرده است. این بانک، یک بانک منظم است. این یک تبلیغ برای بانک پاسارگاد نیست. برخورد کارمندانش هم با اربابرجوع راضیکننده است. الان مجموعه کارهای هنری بانک پاسارگاد را بروید در موزه صبا ببینید. گنجینه ارزشمندی شده است.
بله. بانک پاسارگاد گرانترین تابلوی حراج تهران را هم که اثری متعلق به سهراب سپهری بود به ارزش 700 میلیون تومان خرید.
به چه امید میخرد؟ پس حتما پشتوانهای هست که این کار را میکند. شاید چراییاش را خودم هم ندانم که چرا تابلوهایم اینقدر فروش میروند. حراج آثار هنری با فروش دکمه سردست ملکه الیزابت در یک حراج مصنوعی فرق میکند. آنچه اتفاق افتاده، ارزشمند است. ببینید در تهران حدود 150 گالری داریم. از طریق پیام و تلفن و ایمیل میخوانیم که فلان روز افتتاح فلان نمایشگاه در فلان گالری است، اما چرا این گالریها فروش ندارند؟ مگر آنها اثر هنری عرضه نمیکنند؟ مگر حراج تهران چه فرقی دارد که فروخته؟ تفاوتش همین است. تفاوتش در یک عده آدم کار بلد و متخصص است.
آنها از یک سال قبل سیاستگذاری میکنند، برنامهریزی میکنند، سرمایهگذاری زیاد میکنند، یک جای گران اجاره میکنند و بعد از بزرگان هنر دعوت میکنند. به عبارتی دیپلماسی میکنند. اینها آدمهای فرهنگی - مدیری هستند. بعد میبینیم در حراجی مثل حراج تهران فروش میکنند. این فرق دارد با یک گالری مرده در تهران یا این فرق میکند با اکسپوی تهران که در بزرگترین مرکز هنری ایران (تالار وحدت) برگزار میشود و شکست میخورد. خود من در اکسپو کار داشتم. چرا کارم آنجا فروش نرفت؟ چون هر چیزی دیپلماسی خودش را دارد. هر چیزی آدم خودش را میخواهد. ما برای شخصیتهای فرهنگیمان باید اعتبار قائل شویم. هر کسی باید کار خودش را بکند. کار حراج آثار هنری، کار وزارتخانه نیست. مشتری اثر هنری در خیابان قدم نمیزند که با یک بنر یا بیلبورد وزارت ارشاد در جریان حراجی قرار بگیرد. مجموعهدار یا سرمایهدار آدم در خیابان قدم زدن نیست. عوامل خودش را دارد. باید از راه عواملش وارد شد.
با توجه به این که شما سالها روی هنر ایرانی ـ اسلامی کار کردید، اگر بدانید خریدار کار شما در حراج تهران که میگویید نمیدانم کیست... .
قسم میخورم نمیدانم.
سوالم چیز دیگری است. میخواهم بگویم اگر خریدار تابلوی شما کار را به یکی از کشورهای عربی ببرد و به سرمایهدارهای آنجا بفروشد، دلتان نمیسوزد؟
این دیگر شانس است، اما جایگاه و دانش کار من این نیست. این به معرف کار من در آنجا بستگی دارد. ممکن است بحق و درست عمل کند. ولی این طور نیست که یک سرمایهدار آنقدر نادان باشد که نداند چه چیزی میخرد. لابد ارزش کار را میداند. لابد آن را فهمیده، وگرنه کارهای بسیاری در حراج عرضه میشود. چرا آن تابلوها را نخریده؟ چندی قبل گفتوگویی به صورت تلفنی با رادیو داشتم. یکی از خریداران کارهای من نیز آن طرف خط به عنوان کارشناس حضور داشت. میگفت الان یکی از تابلوهای من را جلوی چشمانش دارد و از دیدن آن لذت میبرد. من نمیدانم چرا لذت میبرد. غیرممکن است وقتی بحث لذت است کسی دروغ بگوید. ما باید از دیدگان کسانی که میخرند حرف بزنیم. آنها چرا نمیروند جای دیگری سرمایهگذاری کنند؟ امثال بانک پاسارگاد چرا این همه سرمایه میگذارند تا اثر هنری بخرند؟
برگردیم سراغ بحث اکسپو. در قانونی که به تصویب مجلس شورای اسلامی رسیده، قرار بود یک دهم درصد از بودجه فعالیتهای عمرانی دستگاههای دولتی صرف خرید اثر هنری شود. اکسپویی که سال گذشته برگزار شد، به همین منظور بود، اما در عمل شاهد بودیم فقط یک میلیارد و 300 میلیون تومان اثر خریده شد و در نهایت هم این قانون اجرایی نشد. به هر حال پرسش این است که چه کسی یا چه قانونی باید فرهنگ خرید آثار هنری را از سوی دستگاههای دولتی ترویج کند تا در و دیوار نهادهای اداری ما خالی از اثر هنری نباشد؟
وزیر ارشاد مجموعهدار نیست. وزرا مجموعهدار نیستند. دولتیها نگاه هنری ندارند. دولت فقط کار خودش را میکند، همین. کار را باید به کاردانش سپرد. اصولا هر کاری که دولتی باشد در بهترین حالت نتیجهای شبه دولتی دارد. وزارت ارشاد کارش ارشاد است. ما وزیر ارشاد دانشمندی داریم. شما به بیانیههای ایشان نگاه کنید. آنقدر کلام و گفتار ایشان دلنشین و تاثیرگذار است که گاهی گریهام میگیرد. وزارت ارشاد ما در این دوره بسیار موفق بوده و کارش را کرده است. اثر گذار هم بوده است، اما در بحث فروش آثار هنری کار درستی انجام نشده است. به دلیل آن که اگر آن بودجهای که مصوب شده بود، خرج میشد شاهد نبودیم در اکسپو این رقم به عنوان رقم نهایی فروش اعلام شود. رقم باید خیلی بیشتر از اینها میبود.
پس دستگاههای فرهنگی ما در دولت از نظر اقتصاد هنر ضعیف عمل کردهاند؟
من نمیدانم اسمش چیست، اما به هر حال آنها تلاش خودشان را کردند. دبیر خوبی گذاشتند و تبلیغات کردند، اما برد نداشت. پولی باید خرج میشد که نشد. در دورههای قبل هم همین بود. یکی از وزرای وقت تعدادی از آثار مرا انتخاب کرد. بعد از چند ماه متوجه شدیم اصلا پولی در کار نیست. من و امثال من رفتیم کارهایمان را پس گرفتیم. من شش کار فروخته بودم، اما پس گرفتم. من خودم در موزه هنرهای معاصر در زمان وزارت آقای لاریجانی 14 اثر فروختم که الان در آرشیو آنجاست. یکی از آثار آنجا را خودم حاضرم دوباره بخرم. چه اشکالی داشت همان وقت کارهای مرحوم اسفندیاریها و مرحوم ضیاپورها که زیر خاک رفتند خریداری میشد؟ چه ایرادی داشت مدیریت موزه هنرهای معاصر از آنها هم کار میخرید و امروز در گنجینهاش نگهداری میکرد؟
همان طور که گفتید در طول هفته و ماه شاهد برگزاری نمایشگاهها و فروش آثار هنری بسیاری هستیم. این گالریها با انواع و اقسام اطلاعرسانی و همین طور دعوت از بزرگان هنر برای شرکت در مراسم افتتاحیه باز هم نمیتوانند آثار خود را بفروشند. از طرف دیگر سیل عظیمی از فارغالتحصیلان هنر را شاهدیم که نمایشگاه برگزار میکنند، اما احساس میکنند دیده نمیشود و به جریان اقتصادی هنر راه نمییابند. آنها دغدغه معاش دارند. اینها باید چه کنند؟
هنرمندان جوان باید دوره خودشان را طی کنند. حتی بچههایی را دیدم که نسل سوم ما هستند، اما خوب کار میکنند. ما در کشور مشکلات زیربنایی داریم که باید دنبال اشکالاتش بگردیم. ما هنر خوشنویسی داریم که سابقه دیرینه دارد. قرنهاست در زمینه خط فعالیت داریم. سالی هزاران هزار نفر فارغالتحصیل میشوند. فارغالتحصیلان تئاتر که سالانه 1000 یا 2000 نفر فارغالتحصیل دارد بازار کار ندارند و جذب کارهای دیگر میشوند. در خوشنویسی هم همین است. فارغالتحصیلان خوشنویسی وقتی وارد بازار کار میشوند میبینند نمیتوانند زندگی خود را تامین کنند. امروز با توسعه کامپیوتر و نرمافزارها مشکلات برای فارغالتحصیلان هنری بیشتر شده است. اینها میبینند خط صرف، مشتری ندارد، پس به نقاشیخط میروند.
ارزیابی شما از آینده نقاشیخط چیست؟
نابسامانیهای بسیاری هست. شما خودتان مطبوعاتی هستید و میدانید. من سالهاست میگویم خوشنویسی باید دانشگاهی شود. بتازگی با یکی از روزنامهها گفتوگویی داشتم که در صفحه نخست با تیتر درشت عکس مرا انداختند و نوشتند: آرزوی افجهای برای دانشگاهی شدن خوشنویسی. این تنها حرف من نیست. خیلی حرفهای دیگر نیز گفتم، اما چرا این حرف را زدم؟ چون خوشنویسی ما چارهای جز دانشگاهی شدن ندارد. نمیگویم همه چیزهایی که دانشگاه یاد میدهد برای جوان کافی است. هر چیز قوانین خودش را دارد. همه چیز در انجمن خوشنویسی تدریس نمیشود.
خیلی مسائل مانند مبانی هنر و رنگشناسی باید در دانشکدهها تدریس شود، چون در دانشگاه از روی اصول، مسائل تدریس میشوند. وگرنه یک نفر که خوشنویسی یاد گرفته صرفا خوشنویس میشود. ما چه اصراری داریم صرفا خوشنویس تربیت کنیم. باید مبانی هنر را هم به خوشنویس یاد دهیم. شما وقتی به نمایشگاههای اروپایی میروید میبینید طیف عظیمی از هنرمندان برای دیدن نمایشگاه همدیگر آمدهاند، اما در نمایشگاههای داخلی افراد عادی را میبینید. افراد متفرقه را میبینید و هنرمندان، کم حضور دارند.
قبول دارید به این دلیل است که هنرمندان خودشان همدیگر را قبول ندارند؟
تنگ نظریهایی البته هست. هنرمندان بزرگ ما در خوشنویسی، تئاتر و موسیقی، گوشه چشمی برای هم تنگ میکنند. این طبیعت بشر است. بالاتر از خودش را نمیتواند ببینید. بشر قابل غره شدن است. بشر نمیتواند ببیند. از طرفی همه شهرت را دوست دارند. میخواهند دست و پا بزنند تا بالاتر بروند. یک جوان بیستو پنج، سی ساله که خطش از من بهتر است، ممکن است طعنهای هم بزند. میگوید من چه چیزی از فلانی کمتر دارم. از طرفی در مملکت ما کپی رایت نیست. شما اغلب نقاشیخطها را که ببینید کپی پیست است. تکنیکها همه تقلبی است. همه نه، بر نخورد به کسانی که این مطلب را میخوانند. مرا بالای دار نبرند. از روی احساس، قضاوت نکنند و جانب منطق را بگیرند. زمانی محمد رسایی یا صاحبنظر دیگری آمده برای خودش تکنیکی پدید آورده است. حال براحتی جوانان تکنیک او را برمی دارند.
تکنیک یک چیز کاملا خصوصی است. همه استادان موسیقی روزگار ما شاگردان صبا بودند. آخرین آنها مرحوم همایون خرم و جلیل شهناز بودند. وقتی مینوازند ما میدانیم این جلیل شهناز است و این یکی همایون خرم. استاد صبا اصول کلی را به آنها یاد داد، اما تکنیک یک مسأله شخصی است. یکی از معضلات ما این است که صاحب تکنیک کم داریم. بچهها فکر میکنند فقط باید الگوبرداری کنند و برای به دست آوردن یک الگوی شخصی کار نکنند.
ممکن است توجیه جوانان این باشد که هر چه تلاش میکنند از زیر سایه و سیطره هنرمندان پیشکسوت مثل شما، استاد امیرخانی، استاد پیلارام و استاد جلیل رسولی نمیتوانند بیرون بیایند تا کارشان دیده شود. بازار شما هم که شکر خدا رونق دارد و میخواهند مثل شما کار کنند.
ببینید این عیب بزرگی است. اگر کار هنری جدیدی بیاید امکان ندارد از چشم مردم دور بماند. مردم ما باهوش هستند و از هنر جدید استقبال میکنند. به هر حال قسمتی از جریان هنر را هم مردم میسازند.
الان پیشکسوتانی مثل شما اگر ببینند جوانی تازه از راه رسیده و به ساختارشکنیهایی دست زده، چقدر در برابرش جبهه میگیرید؟
اگر آن جوان درخششی دارد، حاضرم در استادیوم آزادی جلوی همه مردم دستها و پاهایش را ببوسم. مثال میزنم. زمانی که استاد شجریان گوشها را نوازش میدهد، آن طرف دنیا ماههای رمضان ربنای او را میشنوند و گریه میکنند. در این میان جوانی به نام سالار عقیلی فریاد میزند و با فریادش قلبها را آرام میکند. مگر میشود سالار عقیلی را نادیده گرفت؟ خود شجریان هم قبولش دارد. حقیقت مثل یک گل است. وقتی از زمین بیرون بیاید کسی نمیتواند منکرش شود. من غلط بکنم هنر یک جوان را نادیده بگیرم. این درست نیست، اما اگر بخواهد تخطی کند و آبراه را نادیده بگیرد، فرق میکند. ما گاهی فرافکنی میکنیم، تنبلی میکنیم و میخواهیم تقصیر را گردن کس دیگری بیندازیم. بخصوص که امروز کامپیوتر و نرمافزارها هم آمدهاند. جوانان به دانش کامپیوتر مجهز شدهاند و همین قدری آنها را راحتطلب کرده است. هنر چیزی است که باید برای آن زحمت کشید. من گاهی به عمق کارهای چهل، پنجاه سال پیشم فرو میروم و به مرارتهایی که هنگام خلق آن تابلوها کشیدم فکر میکنم. در هر کاری درجه استادی وجود دارد. مگر میشود یک استاد کار را نادیده گرفت که چطور چکش میزند. چکش زدن هم هنر است. حالا جوانان حق طبیعیشان است که کار کنند، ولی باید احترام پیشکسوتان را هم حفظ کنند و از روی دست آنها کپی نکنند.
قدری از خودتان صحبت کنیم. الان آمار دقیقی دارید که چه تعداد تابلو خلق کردید؟
نه. چون در سالهای متفاوت کارهای متفاوت کردم. تا ده سال پیش کارهای سفارشی میپذیرفتم و خیلی کار و بارم گرفته بود. ما ایرانیان سفر کرده، بسیار داریم. به همین دلیل از آنها زیاد سفارش میگرفتم. یک وقت به خودم آمدم و دیدم این کار برای من ماندنی نیست و بیشتر منبع درآمد است. بنابراین در پاسخ پرسش شما باید بگویم تعداد کارهایم را نمیدانم، اما میدانم نزدیک 200 اثر را در کتاب «نور و نگار» جمع کردم که کارهای مهم من است. کارهای دیگرم هم در گالریها و موزههایی مثل موزه هنرهای معاصر، سازمان میراث فرهنگی و موزه صبا نگهداری میشود.
محبوبترین اثرتان برای خودتان کدام است؟
کارهایی که هنگام خلقش، چشمی تر کردهام، کارهای مفهومی و قرآنی بوده است. کارهای مفهومی من بیشتر درباره طبیعت است. من به طبیعت خیلی علاقه دارم. آثاری از امواج، دریا یا کواکب دارم که جزو کارهای مفهومی من است و دوستشان دارم، اما محبوبترین کارم یک اثر قرآنی به اسم «اقرا» است. با اجازه صاحبش چاپش را روی بنر برای خودم دارم. جالب است این تابلو هیچ زینت و زرق و برقی ندارد، اما به شکلی نوشتم که روی خودم هم تاثیر دارد.
فلسفه خلقش را میگویید.
نیمهشب رادیو برنامهای داشت به اسم «راه شب». ماجرای نزول قرآن بر پیامبر(ص) بود. جبرئیل به محمد(ص) گفت بخوان. محمد گفت سواد ندارم. جبرئیل گفت بخوان «اقرا باسم ربکالذی خلق» و محمد خواند. این داستان آن چنان روی من اثر گذاشت که چند هفتهای درگیر خلق این تابلو بودم. در نهایت اثری که خلق شد واژه اقرا است که از دل ابرها بیرون زده است.
معمولا کجا تابلوهایتان را خلق میکنید؟
در خانهام کارگاهی دارم؛ یک کارگاه 40 ـ 30 متری است.
از هنرمندان قدیمی با کدام بیشتر خاطره داشتید و با کدام هنوز رابطه دارید؟
من از شاگردان مستقیم استاد زنجانی و استاد علیاصغر کاوه بودم و مدرکم را از استاد حسین میرخانی در انجمن گرفتم. همیشه برای آنها فاتحه میخوانم، اما الان از استاد امیرخانی، استاد اخوین، استاد احصایی و استاد رسولی در ذهنم یادی طلایی دارم. به همه این استادان ارادت دارم. همین طور به مرحوم مافی و پیلارام.
سجاد روشنی / گروه فرهنگ و هنر
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رییس مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»: