فلانری اوکانر 39 سال بیشتر عمر نکرد

داستان تحول مذهب و فرهنگ در آمریکا

انتشار مجموعه‌ داستان‌های کوتاه فلانری اوکانر (ترجمه آذر عالی‌پور، نشر آموت، 1392) که دربردارنده‌ 25 داستان کوتاه است، فرصتی را در اختیار فضای ادبی ایران قرار می‌دهد تا بار دیگر از منظری دقیق‌تر و فنی‌تر، به داستان‌کوتاه کلاسیک بنگرد و معیارهای نقد و فهم داستان کوتاه را از نو بسنجد.
کد خبر: ۵۷۲۱۷۵
داستان تحول مذهب و فرهنگ در آمریکا

فلانری اوکانر کاتولیک که در شمار داستان‌نویسان مطرح آمریکا مانند ویلیام فاکنر و کارسون مک‌کالرز قرار می‌گیرد، 39 سال بیشتر عمر نکرد و در این مدت کوتاه، تنها 31 داستان کوتاه و نیز دو رمان نوشت.

او هیچ‌گاه ادعا نداشت که تجربی می‌نویسد و متن داستان‌های کوتاه او عمیقا نشان می‌دهد نوشتار اوکانر، به‌رغم عمر اندک، از ساختار و فرم و روایتی مدرن برخوردار است و در شمار نوشته‌های جدی ادبیات جهان قرار می‌گیرد. داستان‌های اوکانر را عمدتا با دو ویژگی می‌شناسند؛ یکی سبک گوتیک جنوبی و دیگری شخصیت‌های گروتسک.

در سبک گوتیک جنوبی عمدتا بر مساله‌ توحش در عصر مدرن و زوال انسان معاصر تاکید می‌شود.

خانه‌ها و ساختمان‌های وحشت‌انگیز و وحشت‌زده به سیاق فضاهای قرون‌وسطایی و خانواده‌هایی که عمیقا ترس‌خورده‌ از حضور هفت‌تیرکش‌ها و آدم‌کش‌ها در جامعه‌اند؛ مثلا شخصیت مادر در داستان کوتاه «آسایش‌های خانه» که به فکر یافتن راه رستگاری برای دختری است که به زندان افتاده است، با شخصیت مادربزرگی در داستان کوتاه «انسان خوب چه دیریاب است» از نظر خاستگاه هیچ تفاوتی ندارند. ‌‌

اولی، به شکلی مضحک در پی پاک‌کردن گناه از دامان جامعه است، آن هم صرفا با کمکی عجیب و غریب به دختری جوان و بی‌توجهی به پسر خودش و دومی به‌فکر نجات خود و خانواده است از چنگ جماعت خلافکار.

وجه مشترک هر دو نفر که این خبرها را در روزنامه‌ها خوانده‌اند، چاره فردگرایانه‌ای است که برای حل مشکلات اجتماعی جست‌وجو می‌کنند: نجات یک فرد ـ خواه خود، خواه دیگری ـ سبب رستگاری یا رهایی از این مخمصه می‌شود. هم از این‌روست که این فضاها و موقعیت‌های وحشتناک داستان‌های گوتیک به مشخصه‌ داستان‌های فلانری اوکانر راه می‌برد.

اما درباره مشخصه دوم، شخصیت‌های گروتسک به‌سبب رفتارهای نامعقول و نامتعارف به‌منزله‌ کاریکاتورهایی از خوبی و بدی جلوه می‌کنند و در نهایت موقعیت‌ها و رفتارهایی طنزگونه را شکل می‌دهند.

مثلا در همان داستان انسان خوب چه دیریاب است و رفتارهای مادربزرگ در کنار توصیف‌های راوی سبب می‌شود که خصلت مضحک اندیشه‌های مادربزرگ بهتر آشکار شود.

راوی ابتدا زنی جوان را با «شلوار خانه» و چهره‌ای «معصومانه» و در عین حال، «عین کلم» توصیف می‌کند که گره «روسری سبزرنگش» به «شکل گوش‌های خرگوش» درآمده است، سپس پوشش مادربزرگ را شرح می‌دهد که به رغم سن‌وسالش نقطه مقابل این زن جوان است و به کاریکاتوری پر اعوجاج از آدم‌های باشخصیت و با اصل‌ و نسب تبدیل شده است:«پیرزن روی صندلی لم داد، دستکش‌های نخی سفیدش را درآورد و با کیف دستی‌اش پشت شیشه عقب گذاشت. مادر بچه‌ها هنوز همان شلوار خانه را به پا داشت و روسری سبز هم بر سر، ولی مادربزرگ کلاه حصیری آبی آسمانی سرش گذاشته بود که چند بنفشه سفید بر لبه‌اش به چشم می‌خورد و پیراهن آبی آسمانی با دایره‌ای سفید بر زمینه بر تن داشت.یقه و سرآستین‌های پیراهن از پارچه‌ سفید نازک با حاشیه توری بود که یک ردیف بنفشه پارچه‌ای ارغوانی، با عنبرچه‌ای در میان آنها کنار یقه‌اش سنجاق شده بود. اگر در بزرگراه تصادف می‌کردند، هرکس جسد مادربزرگ را می‌دید، بی‌درنگ متوجه می‌شد که با یک خانم متشخص روبه‌رو شده است.»

در این سطرها که نمونه‌ای از تقابل فرهنگ شبه‌اشرافی با فرهنگ طبقه متوسط نوظهور آمریکایی را در جهان داستانی فلانری اوکانر به تصویر می‌کشد، رفتارهای خنده‌دار مادربزرگ توصیف‌هایی آشکار از نخ‌نما شدن این فرهنگ قدیمی می‌دهد.

این درست یکی از مولفه‌های محتوایی داستان‌های فلانری اوکانر است: تقابل فرهنگ عرفی و دنیوی پروتستانتیسم با روح کاتولیک اخلاق‌گرا و لاهوتی یا غیردنیوی جهان داستانی اوکانر.

به همین دلیل است که هارولد بلوم در کتاب «نبوغ» معتقد است که اوکانر بیش از آن‌که زبان طنز داشته باشد، زبان هزل دارد و «آیین کاتولیک [داستان‌های] اوکانر خشم‌آگین و دستوری بود»؛ اما باید توجه داشت که مساله اساسی داستان‌های اوکانر هیچ‌گاه فقط تقابل این دو مذهب نبوده است، بلکه او به‌گفته‌ خودش، چنین می‌دید که شکل‌های سنتی پروتستانتیسم بتدریج در دل سکولاریسم و شهرت‌پرستی ذوب می‌شوند و آیین مارگیران و رمالان و مجانین ـ تعبیرهایی که خود فلانری اوکانر به کار می‌برد ـ را جایگزین آیین رسمی پروتستان می‌کنند.

با وجود اینها، آن‌گونه که هارولد بلوم نیز یادآوری می‌کند، روح داستان‌های فلانری اوکانر را نباید بر اساس خصیصه‌ کاتولیکی آنها داوری کرد، بلکه این داستان‌ها برحسب نوعی «مذهب آمریکایی» یا «ایمان ملی ما [آمریکاییان] به عمل‌گرایی» شکل گرفته‌اند.

ازاین‌روست که بلوم با صراحت نتیجه می‌گیرد: «ستایشگران اوکانر تحسینش می‌کنند که معلم اخلاقی است پیرو کلیسای کاتولیک رم، نظری که به نظرم عجیب می‌رسد. نبوغش را تجلیل می‌کنم چون یکی دیگر از پیامبران راستین همان «مذهب آمریکایی» است که در عین حال، هم منشأ فردیت ما در ادبیات و حیات است و هم خاستگاه خشونت بومی خاص ما». بنابراین، داستان‌های فلانری اوکانر هم دربردارنده‌ خصیصه ایجابی و مثبت فردگرایی آمریکایی است و هم دربردارنده‌ خصیصه سلبی و منفی آن. مادر و مادربزرگ دو داستانی که ذکر کردیم، هر دو خصلت را دارند.

مجتبی گلستانی‌ - جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها