از شنیدن خبر دیدار اخیر رابرت زولیک  شخصی که جرج بوش امیدوار است به جای پل ولفوویتز به ریاست بانک جهانی برسد  از کشورم، غنا، برای ملاقات با گروهی از وزیران دارایی کشورهای غرب آفریقا، متعجب شدم.
کد خبر: ۱۳۸۰۶۷

او احتمالا به این دلیل به غنا، رئیس کنونی اتحادیه آفریقا، رفت که به این کشور و کشورهای دیگر آفریقایی اطمینان دهد که، اگر هیات مدیره بانک جهانی شغل ریاست بانک را به او بسپارد، منافع آفریقا را نادیده نخواهد گرفت.
تعجب من از این حقیقت ناشی میشد که زولیک، که پس از رسیدن به مقام ریاست بانک جهانی میتواند هر کاری بخواهد انجام دهد (مگر این که بیاحتیاطی ولفوویتز را تکرار کند) و کار آسانی خواهد داشت، احتیاجی به حمایت آفریقاییها نخواهد داشت و قطعا کشورهای آفریقایی، که نفوذ هر 53 کشور آن کمتر از نفوذ تنها یک کشور اروپای غربی در بانک جهانی است، در موقعیتی نیستند که چیزی از او بخواهند، که اگر آن را نادیده بگیرد، بتوانند کاری علیه او انجام دهد.
حقیقت ساده  که اغلب نمیتوان آن را بر زبان آورد  این است که بانک جهانی اصلا یک بانک «جهانی» نیست بلکه وسیلهای است که کشورهای غربی تلاش میکنند با آن کنترل حتی بیشتری بر اقتصاد جهانی اعمال کنند کنترلی بیشتر از آنچه که میتوانند از طریق به اصطلاح «بازار آزاد بینالمللی» اعمال کنند.
اروپاییها، که به تنهایی میتوانند نفوذ امریکا را بر بانک جهانی خنثی کنند اهمیتی به انتخاب رئیس نمیدهند شاید به این دلیل که امریکا آنان را با انتصاب مدیر اجرایی صندوق بینالمللی پول راضی کرده است.
آیا این انتصابها باید مهم باشند؛ بله، زیرا رئیس هر سازمان کار روزانه آن، اگر نه سیاستگذاری کامل آن را تعیین میکند. حالا، نتیجه تسلط امریکا بر بانک جهانی این بوده است که سیاستهای آن کاملا بر اصول سیاستهای راستگرایانه استوار شده است.
حداقل آثار سیاست بانک جهانی در آفریقا، بیشک راستگرایانه بوده است: خصوصی کردن تاسیسات و نهادهای عمومی، مانند آب، برق و ارتباطات؛ فروش صنایع دولتی به بخش خصوصی.
بانک جهانی همچنین طرفدار سیاستهایی است که یارانهها را در بهداشت و آموزش و پرورش در کشورهای در حال توسعه کاهش میدهد یا به کلی قطع میکند. سیاستهای بانک همچنین پول بخش عمومی را به طرحهایی هدایت میکند که تولید کالاهای کشاورزی را افزایش میدهد (بدون توجه به نوسان قیمت این کالاها در بازار جهانی).
دو کشور غنا و ساحل عاج از کمک بانک جهانی در این زمینه «منتفع» شدهاند.
در واقع بانک جهانی با توصیه به این دو کشور برای افزایش تولید کاکائو، آنها را به تضعیف یکدیگر واداشته است زیرا هر دو کشور قیمت کمتری از بازار جهانی دریافت میکنند. متاسفانه آنها (با استفاده از حشرهکشهای بیشتر)، هر چه بیشتر تولید میکنند درآمدشان در بازار جهانی کمتر میشود.
به علاوه بانک جهانی، به اتفاق صندوق بینالمللی پول، به کشورهای در حال توسعه فشار میآورند بدهیهای خود را به شرکتهای غربی که به آنها کالا و خدمات میفروشند، بپردازند، بدون توجه به این که این بدهیها حاصل قراردادهایی است که با سوءاستفاده و فساد به دست آمده است.
بانک جهانی دارد به تدریج از بعضی از سیاستهای دیوانهوارتر خود فاصله میگیرد (این بانک زمانی به زیمبابوه توصیه کرده بود ذخیره گندم خود را بفروشد تا سال دیگر که به علت خشکسالی محصول آن کمتر میشد نیازهای خود را با قیمتی بیشتر از خارج وارد کند!) اما آنچه مورد نیاز است اتخاذ سیاستی غیرسیاسیتر به وسیله مسوولان آن است کاری که انجام نخواهد شد مگر این که تزریق سیاستهای چپگرایانه گرایشات راستگرایانه طولانی آن را متعادل سازد.
این نتیجهگیری است که سبب میشود موضوع انتخاب رئیس بانک جهانی از طرف چین را مطرح کنم.
چین ویژگیهای منحصر به فردی برای این کار دارد زیرا هم اقتصاد چپگرا را تجربه کرده و هم اقتصاد راستگرا را. بنابراین شخصی دارای صلاحیت از چین توانایی آن را دارد که اوضاع این نهاد را به حد قابل توجهی روبهراه کند.
اما اعطای امتیاز تعیین رئیس بانک جهانی به چین پیامی هم برای غرب میفرستد: اگر از قدرت اقتصادی خود برای تحمیل نظریات خود به بقیه جهان استفاده کنید این نظام غیرعادلانه روزی گریبان شما را نیز خواهد گرفت. تنها دلیل این که امریکا اجازه داشت رئیس بانک جهانی را انتخاب کند این بود که هنگام تاسیس آن پس از جنگ جهانی دوم، تنها کشوری بود که منابع اقتصادی لازم را برای تامین بودجه آن داشت.
اما امروز وضع فرق کرده است. کسری تجاری امریکا با چین در سال گذشته به 232 میلیارد دلار رسید و رابطه اقتصادی امریکا با چین چنان است که وقتی یوآن چین عطسه میکند دلار قدرتمند سرما میخورد. به این دلیل در کنگره امریکا تلاش میکنند چین را مجبور کنند به خاطر منافع امریکا ارزش یوآن را تغییر دهد.
روزنامه واشنگتن پست، روز 22 ژوئن 2007 در سرمقالهای علیه این اقدام به عنوان اقدامی که نه فقط به اقتصاد امریکا بلکه به اقتصاد سراسر جهان لطمه خواهد زد، اظهارنظر کرد.
امروز چین بر مقدار زیادی از ذخایر ارزی جهان سلطه دارد عاملی که امریکا را در سالهای پس از جنگ جهانی دوم از نظر اقتصادی آنقدر نیرومند کرده بود. از طرف دیگر، امریکا حالا به چین بدهکار است. بگذارید قدرت، رئیس بانک جهانی را منصوب کند و این انتخاب از بدهکار گرفته و به اعتباردهنده اعطا شود. این یک منطق ساده است، کاری است که خود بدهکار و دوستان آن در اروپا سابقه آن را به وجود آوردند.

ترجمه: علی کسمایی
منبع: گاردین

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها